ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی

باسلام

فکرکنم سال 1387 بود که حامد عزيز که نوجواني محجوب بود ، از طريق يکي از دوستان سي دي کارخود را براي معرفي در يکي از برنامه هاي صدا وسيما برايم فرستاد.گپي کوتاه هم باهم داشتيم (تحصيلات هردوي ما علوم سياسي بود) خوب من دوستاني درسيما و راديو داشتم . چند روز بعد به پيش دوستانم رفتم و موضوع را مطرح کردم .جالب بود عليرغم صداي خوب و کارتقريبا بدون نقص از يک نوجوان آن روز، تهيه کننده ها که اکثر رابطه خوبي هم داشتيم شروع به طفره رفتن کردند. من مستاصل شدم و از اينکه تلاشم بي فايده بود،ناراحت بودم. حقيقت نمي دانم بعدا باحامد صحبت کردم يانه .

علي الحال، ديشب حامد را در برنامه ماه عسل ديدم .خوب قبلا خبرهاي مربوط به وي را در برخي سايت ها و وبلاگ صبح ميمه پيگيري مي کردم .باخودم گفتم خداخواست و اين جوان واقعا در اين بازار مکاره هنر که هزاروصدجور خواننده دارد خيلي خوب درخشيد و پيشرفت کرد و منتي کسي راهم نکشيد!

خواست و توانست....


+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۲۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
http://www.negahak.com/album/fun/nzv5zavz71m-Fetr88%20copy.jpg

خدایا! خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.. آمین .

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۲۸ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

باج(baj) : پرداختن خراج –چيزي كه دزدان از رهگذران مي گيرند ،  رشوه دادن ، از واژه پهلوي (bajak) به معني مال و اسب يا زري كه پادشاه به زور از مردم بگيرد.

+ واج(vaj): صدازدن، از واژه اوستائي (vac) گفتن و پهلوي (vaj) و (vajak) به معني سخن گفتن و در سانسكريت (vajak ، vaj) به معني فريادزدن ،  سخن گفتن با صداي بلند.

+ نالين(nalin) : بالش ، از ريشه پهلوي (balin) به معني بالشي كه زير سر گذارند ، بر گرفته شده از پارسي باستان (baldhanya) .

بُخت(baxt) : سرنوشت ، از ريشه اوستائي (baxta) از ريشه (bag) بخش كردن و در سانسكريت (bhakta)پيش آمد.

بَرز(barz): زمين بلند، از واژه پهلوي (varz) زمين مرتفع و ناهموار و واژه اوستائي(varez) كشت و كشاورزي در زمين ناهموار .

ورزا(varza) : گوساله دوساله ، از واژه اوستائي (vareza) گاو نر دوساله .

بُور(bur): رنگ طلائي يا زرد كمرنگ ، از واژه سانسكريت (babhru) سرخ قهوه اي و واژه اوستائي (bavra)سرخ .

پاتيل(patil) : ديگ بزرگ مسي دهن گشاد، از واژه سانسكريت(patila) ديگ دهن گشاد .

+   پچ پچ (pec ، pec) : سخن گفتن آهسته ، از واژه اوستائي(pev ، pec) به معني خواندن گوسفندان – در گوشي صحبت كردن .

پنداشتن (pendastan) : گمان كردن ، از واژه پهلوي (paendastan) گمان كردن و انگاشتن.

تا(ta) : مانند، از واژه پهلوي  تاك(tak)پايان – نهايت .

+   تَپو(tapu): جاي گندم كه با گِل سازند و از واژه اوستائي (tapu) به معني ظرف بزرگ گلي .

تِه ور(tavar) : ابزاري فولادي كه با آن زمين را مي كنند ، از واژه اوستائي (tasa تشه) به معني تبر و واژه پهلوي (tabrak) به معني تيشه اي كه با آن چوب شكنند .

تُم(tom) : بذر – دانه – هسته ، از واژه اوستائي (toxm) تخم  ،   تخمه و واژه پهلوي (toxm ، tom ، thom) دانه – تخم آدمي – نژاد آدمي .

تُك(tok): نوك ،  بالا ، تيزي هرچيز ، از واژه اوستائي (tak تَك) به معني نوك پرندگان – زبان و هر چيز تيز .

تنبون(tanbun): تنبان – شلوار ، زيرجامه ، از واژه اوستائي (tanu) از دو بخش (تَن = بدن ، بان

= نگهبان) تنبان = نگهبان تن .

تُنگ(tong) : پارچ – ظرف دهانه گشاد ، از واژه پهلوي (tong) به معني ظروف دهانه گشاد مخصوص مايعات مشرب .

+ تيزدُونه(tizdona): مثانه همريشه با كلمه فرانسوي(dac)به معني شاشدان.

+تون(tun): گلخن گرمابه، از واژه پهلوي (tun) به معني تنوره و دود كش .

+ جوُل(jol): لاپوش – پارچه اي بي ارزش براي زير انداز ، از واژه اوستائي (jal)به معني دام و تله كه در سانسكرت بصورت (jala)دامي كه براي پرندگان گذارند.

جُون(jun): جان ، از واژه سانسكريت (jan)و ريشه اوستائي (gaya)زندگي كردن و واژه پهلوي (gyan) نفس.

+   جُوال(joval): كيسه بزرگي كه از پشم يا پنبه بافند، از واژه پهلوي (jobal  ،  gaval) كيسه گندم و جو .

چِرا (cera): چراغ، از واژه پهلوي (ciragh) و از واژه سانسكريت(jiragh) چراغ – وسيله روشنايي.

چم كردن(cam ، kardan): چشم كردن، كنايه از چشم زخم رساندن ، از واژه اوستائي (paiti ، is)به معني باچشم اهريمني نگريستن .

+   چوپُون(copon): چوپان – شبان ، ازواژه اوستائي(cupan) نگهبان گوسفندان و گله و در پهلوي (copan) رمه دار ، شبان.

چون(cun): دستگاه چوبي با تيغه هاي گرد فلزي كه براي خردكردن خوشه هاي گندم و جو استفاده مي شود ، از واژه پهلوي (cigon) به معني چرخ گردنده – خرد كن.

خَرند(xarand): محوطه هاي اطراف باغچه هاي منازل كه از قلوه سنگ بدون گِل چيده شود، از واژه اوستائي (xarand) ديواري از سنگ كه بدون گِل چيده شده باشد.

حيش(his): گاوه آهن ،از واژه اوستايي (xis)و واژه پهلوي (aesa)به معني گاو آهن.

اسفناج(sphenach): يكي از سبزهاي خوراكي در دانش گياه شناسي(spinacin)در زبان انگليسي(spinach)در زبان آلماني (spinat) و در زبان يوناني(spinakion)در زبان پهلوي (spinach) .

ببر(babr):جانوري گوشتخوار ، از واژه اوستائي (bawri) ، در زبان آلماني (bibar)در انگليسي(beaver)در زبان روسي(bobaru) و در سانسكريت (bebhrn) اين كلمه در همه زبانها از نام اوستائي گرفته شده است .

اَسَن(asana): ميله چرخ چاه ، برابر با واژه اوستائي(asana)چرخنده، در انگليسي(axel)ميله چرخ.

اِسِتره : از واژه اوستائي (stara)، در پهلوي(ostara)، در هند باستان(star)و در زبان انگليسي(star)ستاره.

+ هالهَ(hale): خاله ، در لاتين (halos)و در انگليسي(halo)از واژه اوستائي (hala).

رِنج(ranj): غم – اندوه و آزار،در پهلوي (ranj)از واژه سانسكريت (rdiyate)در اوستائي برابر با واژه پهلوي و فارسي (ranj).

 

» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت پنجم )
» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت چهارم)
» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت سوم)
» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت دوم)
» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت اول)

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۲۵ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

پيوند گويش ميمه اي با ديگر زبانهاي آريايي

 يكي از خصوصيات زبان ميمه اي ، رابطه و پيوند بسياري از كلمات و واژگان آن با زبانهاي باستاني ايران از جمله زبانهاي( مادي، اوستايي، پارسي باستان ،پارسي ميانه و برخي از زبانهاي هندي و اروپايي) است. جهت آشنايي با ارتباط زبان ميمه با ساير زبانهاي پارسي قديم مقايسه اي بين بعضي از واژگان اين زبان با زبانهاي ديگر انجام شده كه  به تعداد ي از مشابهات اشاره مي شود.

+ آروس: (arus) به معني عروس كه واژه اي پارسي از ريشه اوستائي است .

دميزاد: (adamizad) نخستين انسان ، نخستين آفريده خداوند ، گرفته شده از واژه اي اوستائي (آيدامن aydaman)       و   (ايدامن eyudaman) به معني انسان .

+   ُاوزون(ozuon) : زبان ،  از واژه zuwanدر پارسي ميانه گرفته شده است .

داردِم (dardem)  : داشتم ، اين واژه همريشه با darayat در پارسي باستان است .

پَره (pera) : به معني پسرك ، دگرگون شده واژه پهلوي اشكاني puhr .

+ مايه(mayeh) : جنس ماده از ريشه mayagدر پارسي ميانه باختري .

+ هاما (hama): به معني ما از واژه دگرگون شده amahدر پارسي ميانه در زبان پارسي ميانه كه بازمانده واژه tauhmaدر پارسي باستاني است.

بُ (bo) : بود ، همريشه با baw در زبان اوستائي .

+ دورو (duru) : دروغ ، همريشه با واژه drow در پارسي ميانه .

لو (lu) : روباه ، همريشه با كلمه luba در زبان اوستايي .

+ اِزمَه (azmah) : هيزم ، از واژه اوستائي ازمه (azmah) .

+ سُو (so) : سيب ، از واژه پارسي باستاني  سوبا(sobo) .

+ كويه (koyah) : كجاست ، از واژه باستاني  كايا(kaya) .

+ وَچَه(vacah) : بچه، از واژه پارسي باستاني ،وچه(veceh) .

+ هِشو(hesuv) : ديشب ، از واژه زرتشتي ، هادبشو (hedbesuv).

+ اَمشو (amsuv) : امشب ، از واژه زرتشتي ، اِمشو (emsuv) .

+جر(jer) : زير ، از ريشه پارسي باستاني ، جِرت (jert).

+ زونون (zonon) : مي دانم ، از واژه پارسي  ميانه ، زونامون (zonamon) .

+ زُماد (zomad) : داماد ، از ريشه واژه پهلوي ، زوما (zomma) .

+دُندوُن (donduon) : روزنه و هواكش تنور نانوائي ، از واژه پهلوي باستان ، دِمادُن (demadon).

+ منقاش (mangas) : ابزاري است براي چيدن مو ، از ريشه اوستائي ، مُكاس (makkas).

+ چوندر (cundar) : گياه چغندر ،‌از ريشه پهلوي باستاني ، چوندارد (condard).

وره (vareh) : بره گوسفند ، از واژه زرتشتي ، وره (vareh).

+ كشِمش (kesmes) : كيشميش ، از واژه اوستائي ، كژَمِژ (kejmej) .

+ نهدُا (nohda) : عدد 9 ، هم پيوند با nawa در پارسي  باستان .

+ آتاژنون (ataznon) : تاخت وتاز ،  مي تازم همريشه با واژه تاچنِتنtacinten  در زبان پارسي باستان .

+ اَبي (abi) : ديگر، هم پيوند با didدر زبان پهلوي اشكاني.

+ واپرسون (vaperson) : مي پُرسم ، از واژه زرتشتي ، واپرَسامُن (vaparsamon) ، هم پيوند با prsa در پارسي باستان.

+ خوار (xar) : نرم و آسان ، همريشه باخوارُك xvarok  در زبان پهلوي و xvarih در زبان پارسي باستان .

+ وارون (varoun) : باران همريشه با aran در زبان پهلوي ، وارون varon در زبان اوستائي .

+ كيِ بُنو (keibonu) : كدبانو ، همريشه با katakbanuk در زبان پهلوي .

+ ورف (vorf) : برف ، دگرگون شده واژه وافر vafr در زبان پهلوي .

+ مره (merah) : شوهر ، همريشه با mirak در زبان پهلوي .

+ تي (ti) : خار ، همريشه با تيك tik در زبان پهلوي .

+ واج (vaj) : صدازدن ، همريشه با vac در زبان اوستائي و واژه واج vaj  در زبان پهلوي .

+ ولگ (valg) : برگ درخت ، همريشه با varg در زبان پهلوي و واكله valgeh در زبان زرتشتي .

+گاله (galeh) : جوال كه از يك طرف طولي باز شده باشد و براي حمل و نقل خاك و كود حيواني استفاده مي شود ، همريشه و همپيوند با gvawal در زبان پهلوي .

+ كمَه (kameh) : غربال بزرگ درشت پنجره ، همريشه با (kamats) در زبان زرتشتي .

+ رِسن (resan) : طناب نخي ، همريشه با rasan در زبان پهلوي .

+ لوُپ (lup) : لب ، همپيوند با laf در زبان پهلوي و luv در زبان اوستائي .

+ آزوقه (azughe) : خوراك – خوردني ، از واژه اوستائي (azu) آزو.

+آروم(aroum) : رام ، از واژه اوستائي arama   و واژه پهلوي  airima و واژه سانسكريت airimaiti  آسوده .

+آردا (arda) : ياري دهنده – بلند كن ، از واژه اوستائي (اردوَانَ  aredvan)  ياري دهنده .

+آزار (azar) : رنج ، شكنجه ، آسيب ، از واژه پهلوي آزار(azar) از ريشه اوستائي( za) به معني به خشم آمدن .

+ آزرُده (azordah) : دلشكسته – رنج ديده ،‌از واژه اوستائي آزرت (azareta) به معني رنج ديده

آستُوُنَ (astovn) : راحت – ساده ، از واژه اوستائي آستون (astavana) به معني ستايش كردن ،كاري را راحت انجام دادن و واژه پهلوي astitaبه معني ستايشگر – كاركردن بدون مشقت .

+ آشخال (asxal) : هر چيز دور ريختني – خاك روبه  ،  ،‌از واژه اوستائي آشخاليد (asxalid) مواد بي مصرف و بي ارزش.

+ آغ (aq) : بد زشت در زبان فارسي (ak آك) از واژه اوستائي اَغَ (aqa) به معني بد و زشت.

+ آل (al) : اجنه ، از واژه اوستائي (al) بيماري سختي كه زنان تازه زا تا هفت روز به آن دچار مي شوند.

+ آني (ani) : گذرا  ،  زود گذر ، از واژه اوستائي آنيا (ania) سريع – فوري .

+ اِبا (eba) : سرباز زدن در كاري از واژه اوستائي( eba) گستاخ – نافرمان .

+اِدا (ada) : نافرماني – شكلك در آوردن ، از واژه اوستائي( da) به معني حقه زدن – در پهلوي (ada)به معني گستاخ.

ارَج(arj) : بها – ارزش ، از واژه پهلوي (arj) ارج ، و در اوستا (areja) از ريشه(aoz) به معني گرامي داشتن از ريشه اَرگ(areg) به معني ارزيدن – ارج داشتن .

+ اُرِد (ord) :دستور دادن ، از ريشه واژه اَرتا (arta) به معني فرمان – حكم .

+اَسم (asm) : اسب – حيوان چهارپا ، از واژه اوستائي (aspa) و پهلوي (asp) و سانسكريت(asva) به معني حيوان چهارپاي (اسب) .

+ اُشتُر(ostor) : شتر ، از واژه اوستائي(ustra) و در پهلوي (ustor) و در سانسكريت(ustra) به معني شتر .

+ بِرمَه(bermah) : آب چشم – اشك چشم ، از واژه پهلوي (bermaca) به معني سرشك – اشك .

اَكاره(akare) : كاشتن، از واژه پهلوي (akarid) به معني كاريدن—كشتزار ،  كاشته شده .

+ اَندرز(andarz) : نصيحت ، پند ، از واژه اوستائي (han ، daz  هَن درز) كه هن han به هم+ درز، دوختن، (هن درز) به معني بهم دوختن – بهم پيوندزدن .

+ اُمبار(ombar) : انبار ، از واژه پهلوي (opar) به معني انباشتن روي هم و واژه پارسي باستان (hambara) به معني جايگاه نگهداري كالا .

 

» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت اول)

» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت دوم)

» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت سوم) 

نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت چهارم)

ادامه دارد.....

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۲۱ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
رابطه زیان میمه با زبانهای ایرانی نو

 ویلهلم آیلرس (Wilhem Eilerse ) آلمانی زبان شناس معروف آلمانی در مورد زبان ایرانی نو عقیده دارد زبانهای ایرانی نو زبانهایی هستند که پس از فتح ایران به دست مسلمانان به تدریج در مناطق مختلف پدیدار شدند و با آنکه برخی از آنها همزامان با برخی از زبانهای ایرانی میانه رایج بودند ، از لحاظ ساختاری تحول هایی در آنها مشاهده می شود که آنها را از زبانهای ایرانی میانه متمایز می سازد . مورخان و جغرافیانویسان دوره اسلامی، همچون اصطخری در المسالک و الممالک ، مقدسی در احسن التقاسیم و حمدالله مستوفی در نزهه القلـوب ، نـام و گاه نمونه هایی از واژه ها یا جمله های برخی از زبـانها و گویش های ایرانی نو را که پیش از سده (10ق/16 م) در مناطق مختلف ایرانی رواج داشته است آورده اند .

اکنون مرکز زبانهای ایرانی نو، ( ایران ، افغانستان و تاجیکستان ) است، اما برخی از آنها در جمهوری های آسیای مرکزی، ترکستان، چین، ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس، سوریه، شبه قاره هند، عراق، فلات پامیر و قفقاز نیز رواج دارد. از میان زبانهای ایرانی نو فقط زبان فارسی (با 3 گونه اصلی ایرانی ، افغانی و تاجیکی ) و یغنابی به ترتیب بازمانده های مستقیم فارسی میانه و سغدی هستند ، اصل و نسب دیگر زبانهای ایرانی نو به درستی دانسته نیست .

مهم ترین و متداولترین زبان ایرانی نو زبان فارسی دری است. دیگر زبانها و گویش های ایرانی نو را که شمارشان به صدها می رسد بر پایه قرابت های ساختاری و جغرافیایی به دو گروه غربی و شرقی تقسیم کرده اند:

1- زبانهای غربی

زبانها و گویش های ایرانی نو غربی عبارتنداز :

الف ) گویش های مرکزی ایران : با (ریشه مادی) ادغام شده با زبان پهلوی ساسانی این گویش ها، که در منطقه میان اصفهان ، تهران ، همدان و یزد رواج دارد به شش گروه تقسیم می شوند که تماماً ریشه مشترک دارند و در طی گذشت زمان گویش آنها تغییراتی یافته و باعث لهجه و گویشهای گوناگونی گردیده اما اکثر ، کلمات و اصطلاحات آنها دست نخورده باقی مانده و به صورت مشترک درشش گروه هنوز کاربرد دارد.

1-   گروه شمال غربی (در غرب جاده قم اصفهان) زبانهای خوانساری، محلاتی، گلپایگانی و انشانی ...

2-   گروه شمال شرقی (درشرق جاده قم اصفهان ) در منطقه کاشان و نطنز، زبانهای آرانی ، ابوزیدآبادی، ابیانه ای، بادرودی، طاری، جوشقانی، سویی، فریزهندی، قهرودی ، کشه ای، میمه ای ، نطنزی، هرندی و گویش یهودیان کاشان

3-   گروه جنوب غربی ( در غرب جاده قم اصفهان ) در اصفهان و جنوب غـربی اصفهان شامل زبانهای سده ای، کفرانی، گزی، ورزنه ای، گویش یهودیان اصفهان

4-   گروه جنوب شرقی (در شرق جاده قم اصفهان ) شامل اردستانی، انارکی، زفره ای ، نائینی، گویش زردشتیان کرمان و یزد (معروف به بهدینی ) و گویش یهودیان کرمان و یزد

5-   گویش های منطقه تفرش : زبانهای آشتیانی ، آمره ای ، الویری ، کهکی ، وفسی ، ویدری و ....

6-   گویش های دشت کویر: شامل زبانهای خوری ، فروی، مهرجانی و..

ب ) گویش های حاشیه دریای خزر: شامل زبانهای گیلکی، مازندرانی و سمنانی

ج ) گویش های شمال غربی : شامل زبانهای تاتی شمالی، تاتی جنوبی، تالشی ، آذری رودباری ، خوئنی، الموتی و اشتهاردی

د‌)      گویش های جنوب غربی : شامل زبانهای سیوندی، گویشهای منطقه فارس و گویشهای لری و بختیاری

هـ ) گویشهای جنوب شرقی: شامل گویشهای لارستانی ، بشاگردی و کمزاری

و) گویشهای کردی : شامل گویش کردی شمال غربی (کرمانجی ) ، گویش کردی شمال شرقی (بادینانی ) ، گویش کردی مرکزی (سورانی و سنندجی ) و گویش کردی جنوبی (سنجابی و کلهری)

ز) گویشهای زازا و گورانی : شامل گویشهای زازا یا دیلمی و اورمانی

ح) گویشهای بلوچی : شامل گویشهای رخشانی ، سراوانی ، کچی ، لاشاری، بلوچی شرقی و کرشی

 

 

2- زبانهای شرقی

زبانها و گویشهای ایرانی نو شرقی عبارتند از :

الف ) کردی مرکزی : سورانی ( در اربیل ، خانقین ، سلیمانیه و کرکوک، ( سنه ای ( سنندجی ) و مکری ( در جنوب آذربایجان غربی و کردستان)

ب ) کردی جنوبی : سنجابی ، کرمانشاهی ، کلهری ، لری پشت کوه . لکی .

ج) گویش های زازا و گورانی

 

 1- زازا یا دیلمی در میان کردهای ترکیه

2-   اورامانی ( در غرب سنندج در پاوه ، نوسود ...) با جلانی ( در اطراف سر پل زهاب ، قصر شیرین ، خانقین ، کرکوک ، موصل ، ... ) کندوله ای ( در شمال شرقی کرمانشاه ) و گورانی ( در شمال کرمانشاه)

د) گویش های بلوچی :

رخشانی ( در میان اکثر بلوچ های ایران ، افغانستان ، پاکستان و نیز در شهر مرو در ترکمنستان ) سراوانی ( در بلوچستان ایران) ، کچی ( در مکران پاکستان ) ، لاشاری ( در جنوب ایرانشهر) ، بلوچی شرقی ( در شرق و شمال شرقی کویته پاکستان )، کرشی (در میان شترداران ایل قشقایی در فارس ) و گویش های ساحلی ( در ایران و پاکستان).


» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت سوم)
» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت دوم)
» نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت اول)

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۱۵ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

تطول گویش میمه 

به نظر می رسد نیم زبان خالص و اصیل میمه ای را بدون دخل و تصرف و قبل از نفوذ سایر زبانها در حال حاضر بتوان در مناطق خور و بیابانک ، فرخی، بیاضه ، عروسان کوره گز، گرمه ، مصر و چوپانان از توابع شهرستان نائین دید که دارای سه گویش خوری (Xhuri  ) ، فارویجی (Farvigi) و گرگو (gargu) است . این گویش که از خالص ترین گویشهای زبان پارسیک یا پهلوی ساسانی است که در مناطق خور و بیابانک از روزگاران دور بر کرانه جنوبی کویر نمک بر جای مانده و به سبب دوری از جابجا شدن زبان وران، کمتر با گویشهای دیگر به هم آمیخته و دستخوش دگرگونی شده است. گویشهای خوری ، فرویکی و مهر گونی با گویشهای بلوچی ، زازی (zazi) ، مازنی (mazani ) ، گیلکی ، سیوندی(sivandi ) ، کردی و بندری و میمه ای خویشاوندی نزدیکی دارد . (به همین علت اکثر واژه ها و اصطلاحات این زبانها در نیم زبان میمه ای دیده می شود.) 

تا نیمه سده پیش ، نیم زبان میمه ای گفتار اکثریت مردم روستاهای منطقه بود و بر فارسی رایج برتری داشت ، به نحوی که بسیاری از مردم غیر گویشور در گفت و گو با گویشوران محلی به ناچار بایستی زبان میمه را می آموختند و با آن سخن می گفتند . متاسفانه بی کاری ، فقر حاکم بر منطقه و خشکسالی های پی در پی بعضی از اهالی را وا داشت با گذشتن از سنگلاخ و ریگزارها برای کسب درآمد بدنبال لقمه ای نان به شهرهای همجوار به ویژه اصفهان و تهران بروند و به ناچار زبان فارسی را فرا بگیرند . البته به مرور دانش اندوزی و گذراندن پایه های تحصیلی و کسب مدارج دانشی و اشتغال در ارگانها و دوایر دولتی از انگیزه های نیرومند تر در روانه شدن مردم به شهرهای اصفهان، تهران و در سالهای اخیر شاهین شهر گشته و صحبت کردن این مهاجرین با زبان فارس باعث رویگردانی ، از زبان مادری و از میان رفتن آئین ها ، رسم ها و سنتهای اجدادیشان شده است. و واژه ها و عبارات میمه ای دیگر کاربرد خود را برای این افراد از دست داده و در حال فراموشی است . در حال حاضر یک جوان زیر بیست سال، در میمه به سختی با گویش میمه ای سخن می گوید . اکثر اصطلاحات و واژگان این زبان تغییر کرده یا در حال تغییر است و روز به روز جای خود را به اصطلاحات و واژگان فارسی رایج کشور و واژگان فرنگی می دهند .

دیر زمانی است که (مودبق) جای خود را به آشپزخانه open، (دالوج) جای خود را به هال ، (قالفگا) جای خود را به باغچه ، (تره) جای خود را به قرنیز، ( پله) جای خود را به طاقچه،(کلون ) جای خود را به قفل، (خورشیدی ) جای خود را به پنجره ، (سفت ) جای خود را به لولا، (کلک ) جای خود را به اجاق گاز ، (دزندون ) جای خود را به ماکروفر ، (کر) جای خود را به تنور، (قزقون) جای خود را به دیگ ، (تنجه ) جای خود را به ماهیتابه، (کمشدون ) جای خود را به پلوپز، (دزه ) جای خود را به آرام پز، (دزوله ) جای خود را به زودپز ، (گرتی ) جای خود را به روسری ، (شاخشور) جای خود را به مانتو ، (جلیت ) جای خود را به ژیله و جلیقه ، (قر) جای خود را به دامن ، (تنبون ) جای خود را به شلوار ، (شلیته ) جای خود را به کت ، (نیم دره ) جای خود را به مایو، (گولوه ) جای خود را به جوراب ، (دم ) جای خود را به کمربند، (کیسه) جای خود را به جیب ، (بالاپوش ) جای خود را به پالتو، (چرت ) جای خود را به زلف ، (سو) جای خود را به فلاکس و..... داده است .

متاسفانه در حال حاضر مدافع و حافظ زبان شیرین میمه ای تعدادی سالخورده هستند که از دست آنها کاری بر نمی آید ، پیری و مرگ نیز شمار گویشوران سالخورده را کاهش داده و در حال حاضر با شمار اندکی از گویشوران سالمند روبرو هستیم که امانت دار این زبان اند و با فوت آنها کم کم این زبان نیز خواهد مرد. 

زیرنویس ها

(1)  گویش صورت تغییر یافته ای از یک زبان است که برای سخنگویان دیگر صورتها قابل فهم نیست مانند گویش طبری، گیلکی ، کردی و پشتو که مشتق از زبانهای ایرانی قدیمند اما لهجه ، صورت تغییر یافته ای از یک زبان است که برای سخنگویان دیگر صورتهای آن زبان قابل فهم است مانند لهجه مشهدی ، یزدی ، اصفهانی که مشتق از زبان فارسی دری اند.

 1  – رحمت الله زرگري كتاب تاريخ فرهنگ و هنر جوشقان قالي        

 2 – زبانهاي مادي اوستائي ، پهلوي دري و سانسكريت هر سه زبان مشترك آريائيها بوده است

 3– قبيله بوز كه اول در مازندران بودند به اطراف همدان و عراق عجم ( اراك و گلپايگان ) پراكنده شده اند ، قبيله بوزيكي از اقوام ماد در ايران بود نقل از كتاب اصفهان نوشته مرحوم استاد همائي

 4– زبان اوستائي يعني زباني كه خود زردشت با آن صحبت مي كرده و زبان فارسي باستان بوده كه در دوره هخامنشيان رواج داشته و به علت قدمت بعضي از موارد كه در تاريخچه منطقه ميمه ذكر شده ارتباط زبان با دوره هخامنشيان مشخص و معين مي گردد همانطور كه گفته شد مذهب رسمي افراد اين محل قبلاً زردشتي بوده و هنوز هم عقايد و آداب و سنن چندي در فرهنگ اين ناحيه رايج است كه تداوم همان رسومات را مي رساند و اين اثبات كننده اين موضوع است  كه زبان مردم این منطقه ريشه در زبان اوستائي و فارسي باستان دارد . زبانهاي اوستائي و فارسي باستان از شاخه هاي زبان هاي هند و ايراني هستند كه خود شاخه اي از زبان آريائي يا هندي و اروپائي است . تا حال حاضر بالغ بر 18 زبان كه يا زماني زبان رسمي و ملي بوده اند يا امروزه هستند يافت شده كه به شاخه هندي و اروپائي ( آريائي ) مربوط است و طبق نظر دانشمندان همه از يك ريشه بر آمده اند .

 1- زبان پهلوی منسوب است به پهله نام پنج شهر اصفهان ، ری ، همدان ، نهاوند و آذربایجان شرقی.

 2- زبان پارسی به سه بخش تقسیم می شود:

 1- پارسی باستان که در زمان هخامنشی رواج داشته .  

2- پارسی میانه (پهلوی) که به دوشاخه پهلوانیک (پارتی) و پارسی میانه تقسیم می شود.

 3- پارسی نوین که از دو زبان پارسی میانه و پهلوانیک مایه گرفته و پس از اسلام با زبان عربی درهم آمیخته و تشکیل خط و زبانی به نام پارسی دری را داده است «واژه دری به معنی درباری است و آن زبان دولتی و دستگاه ساسانی است این زبان دنباله زبان پهلوی ساسانی است که در آن نشانه هایی از زبانهای پهلوی اشکانی و سغدی نیز دیده می شود.»

معرفی گویش راجی از زبان، تعدادی از زبان شناسان بزرگ جهان

آقای پروفسور ایوانوف روسی در مورد این گویشی نوشته است .((گویش راجی زبانی است که بقایای آن در منطقه تیمره از مناطق مرکزی ایران و در شهرهای دلیجان ، نیمه ور ، نراق ، جوشقان قالی، قهرود و ..... صحبت می شود. ریشه واژه های این زبان از زبان (مادی ) است .پروفسور ژرژدار (Gerye Radar) سویسی در مورد پیشینه گویش راجی می گوید ((این گویش از گویشهای مرکزی ایران از دسته شمال غربی است و در حال حاضر تعداد زیادی از ساکنین شهر دلیجان و روستاهای مجاور آن بدان سخن می گویند. واژه های زبان راجی در میان زبان های ایرانی با گویش های زبان فارسی خویشاوندی آشکار دارند . زبانهای بلوچی ، گیلکی ، نیشابوری و سمنانی از نزدیک ترین زبان ها به گویش راجی هستند))

آقای دکتر ریچارد فرای (Richard frai ) آمریکایی در مورد گویش راجی نوشته است ((به ادعای برخی، گویش راجی همان گویش رازی است که در مناطق همچون ری و همدان رواج داشته ، گویش مردم همدان و زبان کلیمیای همدان زبان (فهلوی) بوده که کلیمیان به این گویش ، زبان راجی می گویند))دکتر ویلهم آیرس (Wilhelm Eilerse ) آلمانی در مورد زبان راجی عقیده دارد. ((گویش دلیجانی (راجی یا رایجی ) بازمانده زبان پهلوی ساسانی است . راجی ، منسوب و معرب به ری است که به عبارتی به ری نسبت داده شده است ، این واژه از دو جزء (راج ) و (ی ) شگل گرفته و در کتب تاریخی گاه به صورت گویشی (رازی ) از آن نامبرده شده است. راج، معر  (راگ ) است که در زبان پهلوی نام شهر ری بوده است))

ادامه دارد......................

  نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت اول)

نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای(قسمت دوم)

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۰۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

باسلام

کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای به تلاش و نویسندگی جناب آقای محمدتقی معینیان در شرف ویرایش نهایی و انتقال به مرحله چاپ است. ایشان متن اولیه را برای دریافت نظرات دوستان (با عنایت به اینکه مطالب در حال ویرایش و اصلاح است) دراختيار بنده قراردادند تا از طریق همین وبلاگ از نظرات سازنده و انتقادی شما عزیزان در ویراش نهایی کتاب استفاده شود.

                                                                با تشکر- وطن خواه

روش و دستور لغت نویسی کتاب فرهنگ لغات میمه ای

در معرفی و تعریف نوع کلمات و لغات ، باید کلمات به حالت اسم ، صفت ، ضمیر ، فاعل، فعل، مفعول، حرف ربط و حرف عطف تقسیم شوند. و قید،صفت، اسم اشاره، اسم زمان و اسم مکان نیز باید به صورت صحیح و در جای خود آورده شوند. همچنین باید املای کلمات به صورت صحیح آورده شوند . متاسفانه در بعضی از فرهنگهای جدید املای کلمات با املای قدیمی آنها متفاوتند . مثل عروس که املای قدیمی آن آروس است . در این کتاب سعی شده بیشتر از املای اصلی کلمات (املای قدیمی ) استفاده شود. اصولاً در فرهنگ فارسی متداول ، بیشتر دو صیغه اصلی یعنی اول شخص امر و سوم شخص مفرد ماضی را که دو صیغه اصلی فعلی هستند و صیغه های دیگر از آنها ساخته می شوند آورده می شوند. در این کتاب نیز سعی شده از این اصول استفاده شود مگر زمانی که نگارش و املای صیغه های دیگر با هم متفاوت باشند که صیغه های دیگر هم آورده شده اند.

 ریشه یابی زبان میمه ای

 آنچه از شواهد بر می آید گذشت زمان ، و بروز ، حوادث و هجوم و مهاجرت اقوام دیگر به این منطقه ، باعث دگرگونی شدیدی در گویش نیم زبان میمه شده است و این زبان را از زبان مادری اصلی خود (زبان مادی اوستایی ) مقداری دور کرده است . جغرافیای انسانی و آمد و شدهای اقوام گوناگون به منطقه و همجواری با مناطق فارسی زبان، گویش یکسانی را در این منطقه ممکن نساخته، به نحوی که حتی در گویش اصلی نیز، لهجه یکسانی وجود ندارد. به همین علت (نیم زبان میمه ای ) با زبانهای پهلوی دری، اوستایی ، پارسی باستان، پارسی میانه، بندری، هندی ، عربی و حتی اروپایی نیز آمیخته شده است به شکلی که بسیاری از واژه های این نیم زبان ( در فرهنگهای کهن و معتبر فارسی و متون قدیمه و زبانهای بندری، هندی و عربی نیز ) دیده می شوند.

گویش نیم زبان میمه ای ، یکی از گویشهای کهن این مرز و بوم است که بدون شک به درستی شناخته و معرفی نگردیده است و در اثر گذشت زمان تطول زیادی یافته و در مورد ریشه یابی آن مطالعاتی علمی صورت نگرفته است و محققین بزرگواری که در مورد این نیم زبان مطالبی را به رشته تحریر در آورده اند . هر یک ریشه این نیم زبان را به یک زبان باستانی نسبت داده اند.

 

آقای دکتر شریعت در کتاب معرفی روستای قالهر دلیجان ، ریشه این زبان را زبان مادی معرفی می کند، آقای علی شفیعی نیک آبادی (در کتاب گرگویه ) ریشه این زبان را پهلوی دری ، آقای مرتضی اخوان در کتاب (معرفی آداب و سنن اجتماعی فین کاشان ) این زبان را زبان دوره اشکانی ، آقای نظام عمادی در کتاب (گویش شهر مرو دشت ) آنرا زبانی ادغام از زبان اوستایی و ساسانی و آقای محمد عامری در کتاب معرفی شهرستان دلیجان این زبان را زبانی ادغام شده از زبان دوره اشکانی و ساسانی با گویش (1) (راجی یا رایجی ) معرفی و زنده یاد مرحوم محمد تقی جامع نایینی در کتاب (ویژگیهای زبان محلی نائین ) آن را نیم زبان اوستایی ساسانی می داند که تغییرات زیادی یافته است و آقای دکتر منصور نعیمی اعتقاد دارد که نیم زبان میمه ای ، ترکیبی از زبان فارسی دری ، پهلوی قدیم ، اوستایی، کردی و شبانکاره است که نشان دهنده ریشه مشترک در همه آنها و حکایت از جدا شدنشان ، از یک زبان مادری اصلی است (که همان زبان پهلوی باستان است)  که (به زبان مادی اوستایی معروف شده است) و آقای دکتر حسین مرزبان نیم زبان میمه ای را، زبان پهلوی باستان آمیخته با زبانهای زردتشتی و مادی می داند و سرکار خانم شهلا فتحی که مطالعات گسترده و ارزشمندی در ریشه یابی این زبان داشته اند. این زبان را بر گرفته از : زبان پارسی اشکانی می دانند. و آقای عباس حلوا چی نشلجی زبان راجی را زبان ساکنین سرزمین ماد پایین (سفلا) (ماد راجیانا) به مرکزیت شهر ری می داند که به نامهای راجیش ، رازی و راجیک شهرت داشت. بدین ترتیب نام واژه راجی را می توان منسوب به گویش راجی یا رازی که مرکزیت آن شهر ری و نواحی اطراف رشته کوه کرکس بوده به شمار آورد. در اصل این گویش یکی از شاخه های زبان پهلوی، زبان رایج در ایران پس از تحول زبان مادی باستانی است . بر طبق تحقيقات دكتر ( سپايزار ) طوايف آريائي هر يك داراي يك زبان مخصوص بوده اند . ولي زبان آنها به همديگر نزديك بوده و به زبان همديگر آشنائي داشته و اصول و كلمات آنها تقريباً يكي و نزديك بهم بوده است . در اصل مردم ساكن نواحي مادنشين به زبان مادها كه همان زبان اوستا بوده صحبت مي كرده اند. استرابون جغرافيادان يوناني كه در اوايل قرن اول ميلادي متوفي شده مي گويد در منطقه مادنشين ايران قديم ، پارس و ماد زبان همديگر را بخوبي مي دانستند و معلوم مي شود كه زبان ( پارس و ماد ) خيلي بهم نزديك بوده است و در ايران مركزي بخصوص مناطقي كه آئين زردشتي داشتند رواج داشته است .

در كتاب تاريخ باستان از قول مولر F.W.K.MULLER زبان شناس اروپائي كه ايراني بودن اين زبان را ثابت نموده مي نويسد . ‌« ريشه اصلي زبانهاي متوسط مردمان ايران دو زبان اصلي است . يكي پهلوي ساساني كه در جنوب غربي ايران ( پارس ) متداول و زبان رسمي ساسانيان بشمار مي رفته است . ديگري زباني كه در آغاز ، دانشمندان آنرا لغت كلداني پهلوي مي ناميدند و چندان اسم مناسبي نبود و اين لغت را پهلوي اشكاني كه زبان رسمي در بار پارت بوده ، بايد ناميد . زبان اشكانيان متعلق به لغت ايران مركزي است كه فعلاً لهجه هاي ايالات ساحل بحر خزر و سمناني و لهجه هاي نواحي اطراف كاشان ( جوشقان ) و اطراف اصفهان و لهجه گوراني و غيره از آن حكايت مي كند . لاكن آنچه امروز از اين زبان در نواحي غربي رشته كوه كركس باقي مانده است . زباني است ادغام شده از زبان اشكاني و ساساني كه معلوم مي كند كه تاثير زبان نشانه نفوذ تمدن اشكاني در تمدن ساساني است لغات بسيار ، كه مربوط به مفاهيم ديني و سياسي و اجتماعي است يا اسم اسلحه و وسائل ارتباط و اصطلاحات پزشكي و عبارات عادي حتي بعضي افعال متداول ، كه در زبان ساسانيان و فارسي كنوني هم رواج دارد ، صورت اشكاني خود را حفظ كرده اند . در اصل زبان اهالي اين نواحي استنساخي است ، كه بعد از انقراض ساسانيان كرده اند و غلط و اشتباه بسيار در آن راه دارد . بسياري از حروف الفباي پهلوي را در اين زبان به اقسام چند مي توان خواند در كتاب يكسال در ميان ايرانيان نوشته ادوارد براون انگليسي در مورد زبان مردم اين منطقه آمده است

« زردشتيهاي يزد و كرمان به زباني صحبت مي كنند كه خود آنها آنرا زبان دري مي خوانند و عقيده دارند كه اين زبان بازمانده زبان مادهاست . اين زبان با لهجه هاي محلي قهرود ، كاشان ، سيوندي و لري قرابت نزديك دارد . خود ايرانيان مجموع اين زبانها را بنام  ( فرس قديم ) مي خوانند . براي اينكه از قديم بجاي مانده است » .( 1)

گويش مردم منطقه ميمه يكي از گويشهاي باز مانده از زبانهاي اوستائي ( پارسي باستان ، پهلوي ، سكائي ، پارسيك و سغدي ) است كه امروزه با تغييراتي در لهجه و ورود لغات غريبه فارسي ، عربي و بعضاً فرنگي آميخته شده و بيشتر در مناطق مسكوني اطراف رشته كوه كركس و ارتفاعات مركزي ايران از محدوده شهر قم تا يزد در شهرها و بخشهائي چون جرقويه ، كوهپايه ، رودشيتن ، نائين ، اردستان ، بخشهائي از شهرستان كاشان ( جوشقان ، برزك ، ويدوج ، ويدوجا و روستاهای غربي رشته كوه كركس ) ، جوشقان قالي ، كامو ، شهرستانهاي دليجان ، خوانسار ، برخوار ، ميمه و ( روستاهاي تابعه ) روستاهاي شهرستان نطنز ، بخشي از شهرستان خميني شهر ، زرتشتيان يزد و كرمان بدان سخن مي گويند و از آن بنامهاي گويش « مياني ايران ، پهلوي – دري ، ساساني – مادي ) نام مي برند اگر چه آهنگ و روش گفتاري اين گويشها در هر بخشي يا شهرستاني با يكديگر ناهماهنگي هائي دارد ولي ريشه تمامي آنها يكي است و همگي آنها در شمار گويشهائي است كه برخي آنرا پهلويات و برخي ديگر آنرا گويشهاي ساساني – مادي گويند. به نوشته استاد جلال الدين همائي پايگاه نام آوري زبان پهلوي كه در زمان ساسانيان روائي داشته است عراق عجم ( شهر اراك و بخشهایی از استان اصفهان و نواحی حاشیه کویر مرکزی بوده و به نام زبان (ولایتی) نامیده می شود که سرمنشأء آن زبان اوستایی و زرتشتی است که اولین بار قوم ماد آن را اختراع و با آن تکلم می کردند.)

دکتر محمد قائمی «گویش میمه ای و بخشهایی از استانهای اصفهان و یزد و سمنان را از یادگار های زبان پهلوی (پارتی) می داند و می نویسد زبان پهلوی زبان رسمی دربار پارت یعنی پادشاهان اشکانی است و در پارت و شمال باختری و مرکز ایران به این زبان سخن می گویند.

در کتاب تمدن ساسانی آمده است « به گفته حمزه اصفهانی ، ایرانیان را پنج زبان بوده است: (پهلوی[1] ، دری ، خوزی و سریانی)

دکتر سیروس شفقی استاد جغرافیای دانشگاه اصفهان درباره زبان مردم منطقه میمه و نواحی اطراف رشته کوه کرکس چنین نگاشته اند: این زبان بازمانده اصل و یا دگرگون و ساییده شده گویشهای باستانی مانند (اوستایی پارسی باستان و سکایی زبان پارسی میانه مانند پهلوی ، پارسیک و سغدی می باشد)[2]

برخي از ديوانهاي سرايندگان گذشته مانند  ( باباطاهر ، مهان كشفي ، فايز دشتستاني ، درويش عباس گزي ، يحيي ذكا، ، بند اررازي ، روزبهان شيرازي ، عبدالعلي كارنگ ) به اين زبان اشعار سروده شده است ، از تازه ترين كارها در اين زمينه مي توان به كتب گرگويه ، واژنامه راجي نوشته حسين صفري دليجاني ، واژه نامه یهودیان يزد نوشته دكتر كتايون مزادپور .اشاره كرد.

 

پس از روايي زبان پارسي دري در شهر اصفهان در زمان سلجوقيان ، مردم منطقه ميمه كه بيشتر آنان همچنان به دين و آئين زرتشتي پاي بند بوده اند و همچنين يكدست ماندن مردم اين سامان و دلبستگي آنان به فرهنگ باستاني ، انگيزه اي گرديد تا زبان پهلوي همچنان روائي پيشين خود را از دست ندهد و اين روند تا روزگار صفويان كه آيين همگاني مردم ايران گرديد همچنان پايدار بوده است. در زمان شاه عباس صفوي بار ديگر اصفهان به پايتختي ايران برگزيده شد و استان اصفهان در پرتو آن رو به آباداني وپیشرفت  نهاد و در پي آن منطقه ميمه نيز كه شاخه اي از يكي از مهمترين راههاي دسترسي به مركز ايران و حاشيه كوير بخصوص خراسان رضوي از آن مي گذشت از اين رويداد بي بهره نماند و آباداني خود را باز يافت ساخت چندين كاروانسرا و قلعه در شهر ميمه و روستاهاي ونداده ، علي آباد ، رباط ، چغاده و مراوند و احداث راههاي مناسب كاروان رو اثرات مهمي در روائي امور بازرگاني ، كشاورزي و دامداري در اين سرزمين داشت و اين عوامل انگيزه اي شده تا كو چندگاني نظير آيت الله ملا محمد باقر دارائي ، زين العابدين جبل عاملي و شاگردان آنها به منطقه ميمه روي آورده ودر روستاهاي آن ماندگار شوند ، روي آوردن اين بزرگان كه زبان آنان پارسي دري بوده ، انگيزه اي شد تا اين زبان در برخي از روستاي منطقه رواج و زبان پارسی  با زبان عربي در هم آميخته و به زبان پهلوی ساسانی نزدیک شود. زبان  که در آن نشانه هائي از زبانهاي پهلوي اشكاني و سغدي نيز ديده مي شود .

دركتاب خاطرات خانم لامتن انگليسي در مورد زبان مردم ميمه آمده است .

« زبان مردم اوليه اين منطقه ( ميمه ) زبان ماد آميخته به زبان پهلوي دري بوده و كمتر كلمات عربي داخل آن شده است . اين زبان تاكنون شكل افعال خود را تا حدودي حفظ كرده ، و اختلاف آن با زبان فارسي نيز به اين دليل است  زبان فارسي رابطه خود را با اصل فارسي قديم تيره ساخته و كاملاً از فارسي قديم جدا شده است » .

( متروپست ) متخصص زبان پهلوي مي گويد « غير از اوستا بقيه نوشتجاتي كه به زبان پهلوي است از دوره ساساني است و زبان فارسي كنوني هم پس از پيشرفت سلطه و نفوذ ( ساسانيان ) كم كم تغيير شكل يافته و در ايران عموميت پيدا كرده است مگر نقاط دور افتاده و يا عده قليلي از نژاد پرستان و طرفداران شعاير ملي كه زبانهاي محلي خود را از دست نداده اند . »

Hofstral

دکتر حبیب برجیان استاد گروه ادبیات و زبانهای تطبیقی دانشگاه ها هافستر در نیویورک ، درباره ریشه یابی زبان میمه از قول (والنتین ژوکفسکی ) زبان شناس بزرگ روسی می نویسد (( در اطراف شهر اصفهان روستاها و شهرهایی هستند که زبان آنها در زمره (گویشهای مرکزی) ایران است، گویشهایی که در منطقه میان همدان – ری و اصفهان( سرزمین ماد باستان ) رایج است و خود فرعی از گروه زبانهای ایرانی شمال غرب است . و از این نظر با فارسی که در گروه جنوب غربی جای می گیرد تفاوتهایی میراثی دارند. گویشهای مرکزی پیرامون اصفهان در شش ناحیه شنیده می شود . اول در منطقه میمه و توابع آن مانند شهرهای وزوان، جوشقان قالی ، کامو و تعدادی از روستاهای این منطقه در شمال شهر اصفهان، دوم در منطقه گز و خورزوق و کمشچه در بلوک برخوار در شمال شرقی شهر اصفهان ، سوم در ورنوسفادران سده در غرب اصفهان و چهارم در بلوک رود شتین در پایین دست رودخانه زاینده رود، پنجم در بلوک جرقویه در جنوب رودشتین و ششم در بلوک کوهپایه در شمال رود شتین ، به آنچه برشمرده شد باید گویش کلیمیان شهر اصفهان را نیز افزود.

هر گاه همه این نقاط را بر نقشه جغرافیا ترسیم کنیم . بدین نتیجه منطقی خواهیم رسید که گویشهای مرکزی روزگاری سراسر منطقه اصفهان (منطقه ماد نشین ) را در بر گرفته ، ولی فارسی رفته رفته در شهر نطفه بسته و از آنجا به پیرامون سرایت کرده و کماکان رو به پیشرفت و چیده شدن بر گویشهای سرزمین (ماد ) است))

نتيجه گيري :

در اصل زبان ميمه اي از زبان مادي اوستايي (2) و پهلوي دري است كه در هم آميخته شده و آنرا مي توان از زبانهاي قديم ايران دانست . وقتي در مقام مقايسه اين زبان با زبان كردي و اوستائي بر مي آئيم متوجه مي شويم كه شباهت زيادي بين اين زبانهاست و شايد زبان ميمه اي مانند زبان اوستائي و كردي 3 هزار سال پيش از ميلاد بوسيله آريائيها مكالمه مي شده و بعدها منشعب و مختلف شده و تغييراتي يافته باشد . يا شايد از اواخر دوره هخامنشي در دوره پارت مورد استعمال بوده و رواج يافته است . از دلايلي كه قدمت زبان مردم و شهر ميمه را به دوره هخامنشي و ساساني مي رساند مي توان اشتراك زبان ميمه اي و زبان مردم جهرم را كه بر اساس اسناد تاريخي در زمان هخامنشي احداث گرديده است دانست يا نام پسران و دختران اهالي را كه به اسامي مادي گذاشته مي شود نام برد . (3) اسامي هوشنگ ، جمشيد ، فريدن ، بهمن ، اردشير ، آذر ، فرنگيس ، ناهيد و امثال آن ) مطالعات تاريخي زبان نشان مي دهد كه زبان مردم ميمه يا اشتراكي كه با زبانهاي ديگر نقاط ايران دارد از فارسي باستان و زبان اوستائي(4) ريشه گرفته و بعد با زبان پهلوي دري در هم آميخته و سپس به دوره ميانه رسيده و تحت تاثير زبانهاي دوره ميانه قرار گرفته و سپس در دوره فارسي نو همراه با آن توسعه يافته و به زبان حال رسيده است .

امروزه بيش از سي درصد از مردم منطقه بويژه جوانان و نوجوانان ، به زبان فارسي روي آورده و گمان مي رود تا سي سال آينده ديگر گويش ميمه اي كه يادگار زبانهاي ( پارسي باستان ، اوستائي و پهلوي ) است از اكثر خانه ها رخت بر بندد . از اين رو جا دارد دست اندركاران و كارگزاران فرهنگي شهر ميمه و همچنين جوانان تحصيل كرده ميمه اي براي حفظ ، پربار ساختن و زدودن اين گويش از واژه هاي بيگانه تلاش كنند تا حداقل نشاني از اين زبان كه ريشه در تاريخ و فرهنگ چند هزار ساله ديارمان دارد براي آيندگان بيادگار بماند .

ادامه دارد.....

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۰۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

باسلام

کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای به تلاش و نویسندگی جناب آقای محمدتقی معینیان در شرف ویرایش نهایی و انتقال به مرحله چاپ است . ایشان متن اولیه را برای دریافت نظرات دوستان (با عنایت به اینکه مطالب در حال ویرایش و اصلاح است) دراخیتار بنده قراردادند تا از طریق همین وبلاگ از نظرات سازنده و انتقادی شما عزیزان در ویراش نهایی کتاب استفاده شود.

                                                               با تشکر- وطن خواه

 نیم سخن

 همانطوریکه شناخت تاریخ و فرهنگ ایران بر هر ایرانی لازم است بی شک تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ، فرهنگ و سنتهای پیشینیان این خطه از کشور عزیزمان نیز بر کلیه تحصیل کردگان به خصوص جوانان بزرگوار میمه ای لازم است، شاید بی توجهی به این مسئله در سالهای گذشته باعث شده که روز به روز جوانان ما دچار خود باختگی فرهنگی شده و چشم به فرهنگ بیگانه دوخته اند متاسفانه فرهنگ و سنتهای اجدادی خود را وا نهاده و فرهنگ عاریتی بیگانه را جایگزین آن می کنیم، برای نمونه چند سالی است که جوانان ما بجای گرامیداشت روز اسفندگان یا اسفندانه (جشن پاسداشت عشق و زمین ) که تا نیم قرن پیش در این منطقه رواج داشت (روز ولن تاین valein tine) یا همان روز عشاق( ساخته  یهودیان) را گرامی می دارند.

آری با پژوهش و تحقیق است که می توان به ریشه ها رسید و سره را از ناسره شناخت و از نو خشت بر روی خشت نهاد و چه زیباست خشتی که  بنام موطن و زادگاه و به یاد آن با جنسی از خاکی بنام فرهنگ ، روی دیواری بنام میمه چیده شود، آنهم دیواری  که صدها سال پیش پی نهاده شده و هنوز که هنوز است می توان پای این دیوار نقشی از( زرتشت و بهمن)، (هورمزد و سارا )، (رستم و آرش) ،( محمد (ص) و علی(ع) ، (حسن و حسین (ع)، (زینب و فاطمه (س) را به چشم دید. بزرگواران، همتی و مددی تا (با تهیه فرهنگنامه زبان میمه ای ) بر استحکام و عظمت این دیوار استوار و سترگ که ریشه بر هویت ملی و دیانتمان دارد بیفزاییم و از تخریب و انهدام آن جلوگیری کنیم.به امید آنکه تا مهر بر آسمان است این دیوار بر جا باشد و پای همین دیوار نقش ما هم به یادگار بماند.

بالاخره بعد از سه سال تلاش به حول و قوه الهی، فرهنگ جامع گویش میمه ای تالیف و تدوین گردید. انشاالله سعی خواهد شد بخشهای مهم آن در وبلاگ میمه ای ها در معرض دید همشهریان بزرگوار و گرامی قرار گیرد، انتظار دارد با عنایت به اینکه مطالب در حال ویرایش و اصلاح است در صورت مشاهده اغلاط یا در خاطر داشتن کلمات و واژه های جدید آنرا از طریق پیام برای مدیر محترم وبلاگ ارسال نمایید.روش و دستور لغت نویسی کتاب فرهنگ لغات میمه ای

 در معرفی و تعریف نوع کلمات و لغات ، باید کلمات به حالت اسم ، صفت ، ضمیر ، فاعل، فعل، مفعول، حرف ربط و حرف عطف تقسیم شوند. و قید،صفت، اسم اشاره، اسم زمان و اسم مکان نیز باید به صورت صحیح و در جای خود آورده شوند. همچنین باید املای کلمات به صورت صحیح آورده شوند . متاسفانه در بعضی از فرهنگهای جدید املای کلمات با املای قدیمی آنها متفاوتند . مثل عروس که املای قدیمی آن آروس است . در این کتاب سعی شده بیشتر از املای اصلی کلمات (املای قدیمی ) استفاده شود. اصولاً در فرهنگ فارسی متداول ، بیشتر دو صیغه اصلی یعنی اول شخص امر و سوم شخص مفرد ماضی را که دو صیغه اصلی فعلی هستند و صیغه های دیگر از آنها ساخته می شوند آورده می شوند. در این کتاب نیز سعی شده از این اصول استفاده شود مگر زمانی که نگارش و املای صیغه های دیگر با هم متفاوت باشند که صیغه های دیگر هم آورده شده اند.

ریشه یابی زبان میمه ای

 آنچه از شواهد بر می آید گذشت زمان ، و بروز ، حوادث و هجوم و مهاجرت اقوام دیگر به این منطقه ، باعث دگرگونی شدیدی در گویش نیم زبان میمه شده است و این زبان را از زبان مادری اصلی خود (زبان مادی اوستایی ) مقداری دور کرده است . جغرافیای انسانی و آمد و شدهای اقوام گوناگون به منطقه و همجواری با مناطق فارسی زبان، گویش یکسانی را در این منطقه ممکن نساخته، به نحوی که حتی در گویش اصلی نیز، لهجه یکسانی وجود ندارد. به همین علت (نیم زبان میمه ای ) با زبانهای پهلوی دری، اوستایی ، پارسی باستان، پارسی میانه، بندری، هندی ، عربی و حتی اروپایی نیز آمیخته شده است به شکلی که بسیاری از واژه های این نیم زبان ( در فرهنگهای کهن و معتبر فارسی و متون قدیمه و زبانهای بندری، هندی و عربی نیز ) دیده می شوند.

گویش نیم زبان میمه ای ، یکی از گویشهای کهن این مرز و بوم است که بدون شک به درستی شناخته و معرفی نگردیده است و در اثر گذشت زمان تطول زیادی یافته و در مورد ریشه یابی آن مطالعاتی علمی صورت نگرفته است و محققین بزرگواری که در مورد این نیم زبان مطالبی را به رشته تحریر در آورده اند . هر یک ریشه این نیم زبان را به یک زبان باستانی نسبت داده اند.

آقای دکتر شریعت در کتاب معرفی روستای قالهر دلیجان ، ریشه این زبان را زبان مادی معرفی می کند، آقای علی شفیعی نیک آبادی (در کتاب گرگویه ) ریشه این زبان را پهلوی دری ، آقای مرتضی اخوان در کتاب (معرفی آداب و سنن اجتماعی فین کاشان ) این زبان را زبان دوره اشکانی ، آقای نظام عمادی در کتاب (گویش شهر مرو دشت ) آنرا زبانی ادغام از زبان اوستایی و ساسانی و آقای محمد عامری در کتاب معرفی شهرستان دلیجان این زبان را زبانی ادغام شده از زبان دوره اشکانی و ساسانی با گویش (1) (راجی یا رایجی ) معرفی و زنده یاد مرحوم محمد تقی جامع نایینی در کتاب (ویژگیهای زبان محلی نائین ) آن را نیم زبان اوستایی ساسانی می داند که تغییرات زیادی یافته است و آقای دکتر منصور نعیمی اعتقاد دارد که نیم زبان میمه ای ، ترکیبی از زبان فارسی دری ، پهلوی قدیم ، اوستایی، کردی و شبانکاره است که نشان دهنده ریشه مشترک در همه آنها و حکایت از جدا شدنشان ، از یک زبان مادری اصلی است (که همان زبان پهلوی باستان است) که (به زبان مادی اوستایی معروف شده است) و آقای دکتر حسین مرزبان نیم زبان میمه ای را، زبان پهلوی باستان آمیخته با زبانهای زردتشتی و مادی می داند و سرکار خانم شهلا فتحی که مطالعات گسترده و ارزشمندی در ریشه یابی این زبان داشته اند. این زبان را بر گرفته از : زبان پارسی اشکانی می دانند. و آقای عباس حلوا چی نشلجی زبان راجی را زبان ساکنین سرزمین ماد پایین (سفلا) (ماد راجیانا) به مرکزیت شهر ری می داند که به نامهای راجیش ، رازی و راجیک شهرت داشت. بدین ترتیب نام واژه راجی را می توان منسوب به گویش راجی یا رازی که مرکزیت آن شهر ری و نواحی اطراف رشته کوه کرکس بوده به شمار آورد. در اصل این گویش یکی از شاخه های زبان پهلوی، زبان رایج در ایران پس از تحول زبان مادی باستانی است.

بر طبق تحقيقات دكتر ( سپايزار ) طوايف آريائي هر يك داراي يك زبان مخصوص بوده اند . ولي زبان آنها به همديگر نزديك بوده و به زبان همديگر آشنائي داشته و اصول و كلمات آنها تقريباً يكي و نزديك بهم بوده است . در اصل مردم ساكن نواحي مادنشين به زبان مادها كه همان زبان اوستا بوده صحبت مي كرده اند. استرابون جغرافيادان يوناني كه در اوايل قرن اول ميلادي متوفي شده مي گويد در منطقه مادنشين ايران قديم ، پارس و ماد زبان همديگر را بخوبي مي دانستند و معلوم مي شود كه زبان ( پارس و ماد ) خيلي بهم نزديك بوده است و در ايران مركزي بخصوص مناطقي كه آئين زردشتي داشتند رواج داشته است .

در كتاب تاريخ باستان از قول مولر F.W.K.MULLER زبان شناس اروپائي كه ايراني بودن اين زبان را ثابت نموده مي نويسد . ‌« ريشه اصلي زبانهاي متوسط مردمان ايران دو زبان اصلي است . يكي پهلوي ساساني كه در جنوب غربي ايران ( پارس ) متداول و زبان رسمي ساسانيان بشمار مي رفته است . ديگري زباني كه در آغاز ، دانشمندان آنرا لغت كلداني پهلوي مي ناميدند و چندان اسم مناسبي نبود و اين لغت را پهلوي اشكاني كه زبان رسمي در بار پارت بوده ، بايد ناميد . زبان اشكانيان متعلق به لغت ايران مركزي است كه فعلاً لهجه هاي ايالات ساحل بحر خزر و سمناني و لهجه هاي نواحي اطراف كاشان ( جوشقان ) و اطراف اصفهان و لهجه گوراني و غيره از آن حكايت مي كند . لاكن آنچه امروز از اين زبان در نواحي غربي رشته كوه كركس باقي مانده است . زباني است ادغام شده از زبان اشكاني و ساساني كه معلوم مي كند كه تاثير زبان نشانه نفوذ تمدن اشكاني در تمدن ساساني است لغات بسيار ، كه مربوط به مفاهيم ديني و سياسي و اجتماعي است يا اسم اسلحه و وسائل ارتباط و اصطلاحات پزشكي و عبارات عادي حتي بعضي افعال متداول ، كه در زبان ساسانيان و فارسي كنوني هم رواج دارد ، صورت اشكاني خود را حفظ كرده اند . در اصل زبان اهالي اين نواحي استنساخي است ، كه بعد از انقراض ساسانيان كرده اند و غلط و اشتباه بسيار در آن راه دارد . بسياري از حروف الفباي پهلوي را در اين زبان به اقسام چند مي توان خواند در كتاب يكسال در ميان ايرانيان نوشته ادوارد براون انگليسي در مورد زبان مردم اين منطقه آمده است .

« زردشتيهاي يزد و كرمان به زباني صحبت مي كنند كه خود آنها آنرا زبان دري مي خوانند و عقيده دارند كه اين زبان بازمانده زبان مادهاست . اين زبان با لهجه هاي محلي قهرود ، كاشان ، سيوندي و لري قرابت نزديك دارد . خود ايرانيان مجموع اين زبانها را بنام ( فرس قديم ) مي خوانند . براي اينكه از قديم بجاي مانده است » .( 1)

گويش مردم منطقه ميمه يكي از گويشهاي باز مانده از زبانهاي اوستائي ( پارسي باستان ، پهلوي ، سكائي ، پارسيك و سغدي ) است كه امروزه با تغييراتي در لهجه و ورود لغات غريبه فارسي ، عربي و بعضاً فرنگي آميخته شده و بيشتر در مناطق مسكوني اطراف رشته كوه كركس و ارتفاعات مركزي ايران از محدوده شهر قم تا يزد در شهرها و بخشهائي چون جرقويه ، كوهپايه ، رودشيتن ، نائين ، اردستان ، بخشهائي از شهرستان كاشان ( جوشقان ، برزك ، ويدوج ، ويدوجا و روستاهای غربي رشته كوه كركس ) ، جوشقان قالي ، كامو ، شهرستانهاي دليجان ، خوانسار ، برخوار ، ميمه و ( روستاهاي تابعه ) روستاهاي شهرستان نطنز ، بخشي از شهرستان خميني شهر ، زرتشتيان يزد و كرمان بدان سخن مي گويند و از آن بنامهاي گويش « مياني ايران ، پهلوي – دري ، ساساني – مادي ) نام مي برند اگر چه آهنگ و روش گفتاري اين گويشها در هر بخشي يا شهرستاني با يكديگر ناهماهنگي هائي دارد ولي ريشه تمامي آنها يكي است و همگي آنها در شمار گويشهائي است كه برخي آنرا پهلويات و برخي ديگر آنرا گويشهاي ساساني – مادي گويند. به نوشته استاد جلال الدين همائي پايگاه نام آوري زبان پهلوي كه در زمان ساسانيان روائي داشته است عراق عجم ( شهر اراك و بخشهایی از استان اصفهان و نواحی حاشیه کویر مرکزی بوده و به نام زبان (ولایتی) نامیده می شود که سرمنشأء آن زبان اوستایی و زرتشتی است که اولین بار قوم ماد آن را اختراع و با آن تکلم می کردند.)

دکتر محمد قائمی «گویش میمه ای و بخشهایی از استانهای اصفهان و یزد و سمنان را از یادگار های زبان پهلوی (پارتی) می داند و می نویسد زبان پهلوی زبان رسمی دربار پارت یعنی پادشاهان اشکانی است و در پارت و شمال باختری و مرکز ایران به این زبان سخن می گویند. در کتاب تمدن ساسانی آمده است « به گفته حمزه اصفهانی ، ایرانیان را پنج زبان بوده است: (پهلوی[1] ، دری ، خوزی و سریانی)

دکتر سیروس شفقی استاد جغرافیای دانشگاه اصفهان درباره زبان مردم منطقه میمه و نواحی اطراف رشته کوه کرکس چنین نگاشته اند: این زبان بازمانده اصل و یا دگرگون و ساییده شده گویشهای باستانی مانند (اوستایی پارسی باستان و سکایی زبان پارسی میانه مانند پهلوی ، پارسیک و سغدی می باشد)[2]

 برخي از ديوانهاي سرايندگان گذشته مانند  ( باباطاهر ، مهان كشفي ، فايز دشتستاني ، درويش عباس گزي ، يحيي ذكا، ، بند اررازي ، روزبهان شيرازي ، عبدالعلي كارنگ ) به اين زبان اشعار سروده شده است ، از تازه ترين كارها در اين زمينه مي توان به كتب گرگويه ، واژنامه راجي نوشته حسين صفري دليجاني ، واژه نامه یهودیان يزد نوشته دكتر كتايون مزادپور .اشاره كرد.

ادامه دارد...............

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۰۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

منبع تابناک

بومیان آمازون روش جالبی برای شکار میمون دارند بدینصورت که نارگیل را از دو طرف سوراخ می   کنند، یک طرف کوچک تر در حدی که بتوانند یک طناب را از آن عبور دهند و یک طرف کمی درشت تر در حدی که دست یک میمون به زور از آن رد شود. از طرف کوچک تر طنابی که انتهایش را گره زده اند رد می کنند و بعد طناب را به تنه درخت می بندند تا اینطوری میمون نتواند جر بزند و نارگیل را با خودش ببرد. سپس توی نارگیل خالی شده چند تا سنگریزه می اندازند و چند بار تکانش می دهند تا صدایش خوب در جنگل بپیچد ... تله آماده است.
میمون ها که شهوت کنجکاوی دیوانه شان کرده تا ببینند این چیست که این جوری صدا می دهد، می آیند و دستشان را می کنند توی نارگیل و سنگریزه ها را توی مشتشان می گیرند تا بیرونشان بیاورند، اما مشت بسته شان از سوراخ رد نمی شود. میمون ها اگر فقط مشتشان را باز کنند و از سنگریزه های بی ارزش دل بکنند، آزاد می شوند ولی به هیچ قیمتی حاضر نیستند چیزی را که بدست آورده اند از دست بدهند. آن قدر تقلا می کنند و خودشان را به زمین و آسمان می زنند که فردا وقتی صیاد می آید بدن های بی حالشان را به راحتی (عین آب خوردن) جمع می کند و توی قفس می اندازد.

این میمون ها چند خاصیت جالب دیگر هم دارند. اولا وقتی می بینند یک هم نوعشان گیر کرده و دارد جیغ و ویغ می کند باز هم برای کنجکاوی می روند سراغ نارگیل بغلی و چند دقیقه بعد خودشان هم در حال جیغ و ویغ اند. ثانیا بومی ها اگر میمونی اضافه بر تعداد مورد نیازشان گیر افتاده باشد، آزادش می کنند اما وقتی فردا دوباره برای شکار می آیند باز همین میمون ها گیر می افتند و جیغ و ویغشان در می آید. این داستان قرن هاست که در جریان است! اما حق ندارید فکر کنید که این میمون ها از خنگیشان است که هر روزه توی این دام ها می افتند، اتفاقا خیلی هم ادعای هوش و استعدادشان می شود.

اگر خوب فکر کنیم ... آیا دور و بر خود ما پر از نارگیل های سوراخ داری نیست که صدای تلق و تولوق جذابشان از شدت وسوسه دیوانه مان می کند؟ آیا دستمان را به خاطر بسیاری از چیزهایی که حقیقتا نمی دانیم ارزشی دارند یا نه، چندین و چند بار در هر مدخل سوئی داخل نمی کنیم؟ آیا دستمان جاهایی گیر نیست که به خاطرش از صبح تا شب جیغ و ویغ می کنیم و خودمان را به زمین و آسمان می کوبیم؛ در حالی که فقط کافی است از یک سری چیزها دل بکنیم افکار قدیمی و تعصبات خشک را کنار بگذاریم و برویم خوش و شاد روی درخت ها، بی دغدغه این جور چیزها، تاب بازیمان را بکنیم؟ آیا صدای جیغ و ویغ مذبوحانه اکثر دور و بری هایمان که خودشان را اسیر کرده اند را نمی شنویم؟

خرد و خرافه حكامي هستند كه در يك اقليم نمي گنجند..

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۵/۰۱ساعت   توسط علی وطن خواه   |