خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود
از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود
درب کلاس درس خدا چون گشوده شد
خوش بر مطلبی که قبول انتها بود
پیشاپیش عید شما مبارک
خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود
از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود
درب کلاس درس خدا چون گشوده شد
خوش بر مطلبی که قبول انتها بود
پیشاپیش عید شما مبارک
* مردم دوستی مرحوم گرانمایه
در روزگاران تاریخ سوز، (قحطی و خشکسالیهای پی در پی، سیلهای ویرانگر ، سن خوارگی و شیوء بیماریهای واگیردار و کشنده) همیشه جمعیت قابل توجهی از اهالی وزوان از مرد و زن به عنوان چوپان، نوکر، کارگر، و خدمه تحت حمایت و پوشش مرحوم قیصرخان بودند و از این بلاهای خانما نسوز جان سالم بدر می بردند مرحوم پدرم میگفتندسالیان سال چند سر گله با صدها رأس دام، 40 حبه آب ، زمینها و باغات گستردة مرحوم قیصرخان توسط اهالی وزوان (مرد و زن )اداره میشد و از محل درآمد آنها حداقل 50 نفر گذران و ارتزاق می شدند. علاوه بر تعدادی از اهالی شهر وزوان، تعداد زیادی از عرب های روستای خسرو آباد، تحت حمایت و پوشش این بزرگ مرد از بلاهای ارضی و سماوی جان سالم به در بردند و حیات خود را مدیون این رادمرد هستند. سعادت حاصل شد چند شب به اتفاق مرحوم پدرم به منزل حاج قیصرخان رفتیم. خاطراتی را از سال های قحطی، گرانی، خشک سالیهای پی در پی، سن خوارگی، بیماریهای واگیردار و فقر و نکبت سایه انداخته بر این منطقه و خدمات خانواده گرانمایه به مردم برای نجات از این مهلکه ها تعریف می کرد که انسان شدیداً متأثر میشد و بر سخاوتمندی و بزرگ منشی این خانواده درود می فرستاد. انصافاً اگر حمایتهای خانواده گرانمایه (بویژه مرحوم قیصر خان) به فقرا در این سالهای زندگی سوز نبود. جمعیت زیادی از اهالی شهرهای میمه، وزوان و روستاهای تابعه نابود شده بودند. واما از رفتارهای این مرحوم با زیر دستان، رفتارهای فردی این مرحوم با زیردستان زبانزد خاص و عام بود. مرحوم گرانمایه با اعضای خانواده، بستگان ، خدمه و زیردستان ، رفتاری ملایم ، همراه با آرامشی خاصی داشت ، یکی از نوکرانش می گفت: مرحوم گرانمایه هر سال اواخر بهار در محل اطراق ایل دامداریش (چوپانان، نوکران و خدمه) را جمع میکرد و از بایدها و نبایدهای زندگی و امورات کاری آن ها سخن میگفت، به آن ها میگفت شما در حق من زحمات طاقت فرسائی تحمل کرده و میکنید، من هم باید قدر زحمات شماها را بدانم و نسبت به شماها مهربان باشم و برای شما و خانوادهتان امنیت و آرامش ایجاد و نیازهای زندگیتان را تأمین کنم. هیچ وقت دست رد به خواسته زیر دستانش نمیزد و در حد توان سعی میکرد زیر دستانش در رفاه و امنیت باشند، به فقرا و تنگدستان کمک می کرد. و علیرغم مشغله زیاد کاری، هیچ وقت از کمک به فقرا وزیردستانش غافل نبود.

ویژگیهای مدیریتی گرانمایه
مرحوم قیصرخان نسبت به مردم میمه احساس مسئولیت وتعهد می کرد وبرای خدمت به مردم قرار وآرامش نداشت هرگز شانه زیر مسئولیت خالی نمی کرد.بی نیاز از مال ومنال،پست ومقام،کبر وفخر فروشی بود.هیچ وقت ادعای قیومیتی بر مردم نداشت وی ، فعالیت خود در زمینههای مختلف پیشرفت و توسعه شهر و بخش میمه را به یک یا چند مورد محدود نمیکرد. در کلیه امور مربوط به بخش و شهر میمه فعالانه شرکت و دخالت میکرد. برای تمام برنامه وامور سناریو آماده داشت .

مردم بخش بویژه اهالی شهر میمه، به دلیل شناختی که از پاکی، مردم دوستی، آگاهی و تسلط بر امور (بادرک ودیدی قوی) ، سخاوتمندی، بلند نظری و تعهد، تعصب و دلسوز بودنش داشتند، دستوراتش را مو به مو اجراء میکردند و اکثر امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و عمرانی در بخش و شهر میمه با هماهنگی و موافقت و دستور وی انجام میشد، ابهت و طرز برخوردش به گونه ای بود که احدی جرأت بیاحترامی یا عرض اندام در مقابلش نداشت، فردی بود پر ابهت، جدی، مقرراتی و با ارادهای قوی وپشتکار فراوان ، در زمان این مرحوم ، وجودش چنان لرزش و وحشتی در دل خناسان و سالسوسان میانداخت که احدی از مفسدین، غارتگران و خائنین منطقه، شهامت و جرأت کوچکترین توطئه و اقدامی علیه شهر و بخش میمه نداشتند. در زمان قیصرخان مگر کسی جرأت تعرض به حد و حدود بخش و حق و حقوق مردم داشت. برخوردش با صاحب منصبان شهرهای همجوار و مسئولین دولتی استان به نحوی بود که احدی به خود اجازه
نمیداد در منطقه تحت مدیریت وی، بدون اجازهاش عرض اندامی بکند. زمانی به تحریک چند تاجر خناس کاشانی ، اهالی شهر شمالی در صدد توطئه و فتنه برآمدند ، و زمانی دیگر چند تن از خوانین شهر جنوبی فتنه هایی را علیه یک پارچگی بخش و تعرض به حیطه مدیریت وی در سر می پروراندند اما تمام توطئه ها و فتنه های آنها توسط مرحوم گرانمایه در نطقه خفه و چنان خناسان و فتنه گران تو دهنی خوردند که دهها و صدها نسل هم از حافظه تاریخی این دو شهر پاک و محو نخواهد شد.

وزیر فرهنگ رژیم اسرائیل توافق هسته ای با ایران را "توافقی بد برای جهان آزاد و انسانیت" خواند.!!

آنچه مسلم است متن توافق باید به پایتختهای ایران و 1+5 برای بررسی در مراکز نظارتی برود. درصورتی که نهادهای نظارتی متن راتصویب کنند ، بیانیه لازم الاجرا و به نوعی توافق خوانده خواهد شد.
در هر صورت قرار است جلسه مطبوعاتی اعلام رسمی توافق ساعت 12تا13 امروز به وقت تهران برگزار شود.
باسلام
باتوجه به اخبار دریافتی از وین ، شانس دستيابي به توافق هسته اي بين ايران و گروه پنج بعلاوه يک، می شود گفت امروز از روزهای گذشته بیشتر شده است. مذاکرات در چند روز گذشته به خاطر مسئله تحريمهاي تسليحاتي و موشکي ايران به اختلافنظر داخلي ميان اعضاي گروه پنج به علاوه يک منجر شده بود.1+5 باایران بر سر نحوه برداشتن تحريمهاي مزبور - چه زمان و چگونه؟- اختلافنظر داشتند. روسيه و چين برخلاف ساير اعضاء خواهان لغو تحريمهاي موشکي و تسليحاتي ايران هستند.ازسوی دیگر ، نشست مهم و حساس دیشب بين کري ، ظريف و موگريني براي بررسي مسايل اختلافي باقيمانده بر سر پرونده هسته اي ايران برگزار شد و خبرهای خوبی درزکرده است . یک مقام ارشد ایران دیروز با بیان اینکه انتظار نداشتیم مذاکرات به نتیجه برسد، گفت: این آمریکا بود که به مذاکره علاقه داشت و ایران هم برای اثبات اینکه اهل گفتوگو و تدبیر است، با جدیت در این مذاکرات شرکت کرد.
به امید پیروزی و سرافرازی ایران
شخصیت رفتاری و فردی گرانمایه
نویسنده و محقق : محمدتقی معینیان
مرحوم گرانمایه فردی بود شیک پوش، خوش لباس، با لباسها و وضعیت ظاهری بسیار مرتب و تمیز، چهرهای نورانی و گیرا داشت، نورانیت و هیبت ظاهری اش بسیار جذاب و دوست داشتنی بود، دارای قیافهای پر ابهت و چهره ای شاداب بود. هیچ وقت غم واندوه در رخسارش هویدا نبود

بسیار خوش خلق ، خوش سخن و خوش مشرب بود . وقتی شروع به سخن گفتن میکرد، بدن شنونده از ذوق و اشتیاق شنیدن حرفهایش لحظه به لحظه گرم تر و صدای این بزرگوار لحظه به لحظه برای شنونده گیراتر می شد.
گرانمایه فردی بود بسیار مؤدب، صمیمی و گرم، بی ادعا و خاکی، اهل مزاح و هم صحبتی با فقیر و غنی، ازدردهای درونی ونفسانی دوربودوکردارش ناروا نبود،تلاشهایش رنگ الهی داشت،به همین علت اهل تظاهر،تکبر،خودبینی وبیهوده گویی وبهانه جویی نبود تاکنون از احدی شنیده نشده (حتی نوکران و خدمهاش) که مرحوم گرانمایه با کسی تندی کرده باشد یا به احدی توهین یا ناسزا گفته باشدفردی بود دارای اعمال صالح ،قلبی سلیم وعاری از هرگونه شرک،کفر،ریا،رشک،حقد،حسدوبخل.

قیافه ظاهری ورخسار روحانی و نورانیّت چهرهاش ، جذابیتی برایش بوجود آورده بود که در هر اجتماعی حاضر میشد همه نگاهها به سمت اش جلب میشد و همه محو تماشایش میشدند. اگر در اجتماعی سخنی بر زبان می راند چون سخنانش حکایت از قلبی پاک ونیتی صاف می نمودحضار همه شیفتة بیان شیرین و سخنان منطقی و مهربانهاش می شد ند واقعا فردی بودمجلس آراوانجمن آرا ....
مرحوم گرانمایه میگفت :روزی از طرف شورای عالی استان به اتفاق چند نفر از اعضای شورا به مجلس شورای ملی رفتیم. در محل درب ورودی مجلس، تعدادی عکاس منتظر ورود دکتر ریاضی رئیس مجلس بودند تا از وی عکس بگیرند، بر حسب اتفاق زمانی که آقای ریاضی از خودرو پیاده شد و به سمت درب ورودی مجلس آمد،

من هم، یک پیرمرد روستائی در گوشهای از محوطه ظاهر شدم، عکاسان با دیدن من، دکتر ریاضی را رها کردند و همه به سمت من برای گرفتن عکس هجوم آوردند. بنظرم یا مرا با دکتر ریاضی اشتباه گرفته بودند و یا شاید عکاسان ، تا آن زمان پیرمرد (فرتوت و موی سپید روستائی مثل من ندیده بودند.)
ا
ادامه دارد.....
نویسنده و محقق : محمدتقی معینیان
مقدمه
سال هاست که تصمیم داشتم در مورد مرحوم حاج قیصر خان گرانمایه، این بزرگ مرد بنویسم . اما شهامت آن را نداشتم ، قلم خود را ناتوان از بیان ویژگیهای ارزشمند و وصف ناشدنی این راد مرد تاریخ مدنیت شهرمان میدیدم و نگران بودم که نتوانم شخصیت عظیم این اُستوره سخاوت، غیرت، صفا، مردم دوستی، خدمتگذاری و ادب و معرفت. تاریخ منطقه و شهرمان را به تحریر درآورم . همیشه منتظر بودم تا شاید همشهریان بزرگوار ، اساتید و علمای دیگری که توان قلمی قویتر از حقیر دارند در رسای این مرحوم مطلبی بنویسند اما دیگر صبرم طاق شد و خود قلم به دست گرفتم. وبرآن شدم تا هرآنچه در مورد مرحوم گرانمایه ، به دیده یافتم وبه باور رسیدم به قلم ترسیم کنم وهرچه در تصورواندیشه ام درمورد این انسان شریف ا ز آن به خوبی تعبیر می شود. به قلم آشکار کنم وبه ترسیم کشم. ترسیمی که خواننده رادر شناخت بیشتر یکی ازچهره های ماندگاروخدوم ،که در بنای مدنیت شهرمان سهم بزرگی داشته ،آشنا می کند .هر چند قلم من در مقابل عظمت این بزرگ مرد بسیار ضعیف و کم رنگ است و قادر به تبین شخصیت این راد مردبزرگ نخواهد بود. لذا از روح عظیم الشأن این انسان شریف و بزرگوار طلب عف و بخشش میکنم .

حاج قیصر خان که بود؟
مرحوم حاج قیصرخان گرانمایه فرزند اسدالله خان گرانمایه و نوه حاج علی اکبر خان ،از ناحیه پدری به خاندان سردار اسعد بختیاری و از طرف مادری به خاندان حاج محمد سعید بزرگ و خاندان کریم خان زند منسوب است. حاج قیصرخان که نماد سازندگی،رشدوتعالی بخش وشهر میمه است، راد مرد بزرگواری بود که طی 80 سال عمر پر برکت خود عامل عمران و آبادانی ورشد وپیشرفت این بخش و شهر میمه گردید. وی با رهبری و هدایتهای داهیانه و ابتکارات و درایتهای هوشمندانه خود فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و عمرانی بسیار گسترده ای در تاریکترین و بحرانیترین مرحله تاریخی منطقه و شهر میمه انجام داد و با کفایت و درایت خود این روستای فراموش شده در حاشیه کویر را نجات بخشید و در مسیر رشد و توسعه، تمدن و پیشرفت، با کمال خلوص نیت ،رهبری و هدایت نمودند.

این انسان متدین، مومن، خیر، متفکر، اندیشمند، با تدبیر و با کیاست ،با نیروی اراده و ایمان خود این منطقه و روستای در مسیر سراشیبی، نابودی و زوال را که می رفت در روستای جوشقان هضم گردد. به اوج استقلال و کمال در استان و منطقه رسانید. هر چند ما لیاقت پاسداری از زحمات و تلاشهای وی را نداشتیم و بعد از فوت آن مرحوم در سایه شوم زرق و برق شهر تازه مولود (شاهین شهر) محو شدیم.

شمه ای از ویژگیهای بارز مرحوم گرانمایه
دینداری و دین مداری
یکی از ویژگیهای بارز این بزرگ مرد که تمام حسناتش در مقابل آن ناچیز است، شخصیت فردی ، ایمان، عشق و علاقه این راد مرد به خداوند متعال، اسلام و خاندان رسول الله (ص) بود. علیرغم این که اکثر خوانین و صاحب منصبان در رژیم طاغوت، اهل عیاشی و خوشگذرانی و لامذهبی بودند، این مرحوم در طول عمر با برکت وشرافتمندانه خود همیشه افتخار دینداری، دین مداری، مبارزه با بی دینی و حق کشی و ایجاد اتحاد در اعطای حق و حمایت از دین و پرهیز از دین گریزی را داشت. مردی بود سخت قویدل وپارسا،بااخلاص ودارای قلبی پاک،اهل مناجات ورازونیاز با خداوند،محکم واستواردر دینداری ودین مداری

شبی در معیت مرحوم پدرم به منزل ایشان رفتیم. از ایشان شنیدم که گفتند حدود 63 سال است که یک رکعت نماز ...... ندارند. وی یکی از افرادی بود که باعث تشکیل اولین هیأت مذهبی «هیئت حضرت ابالفضل(ع) » در میمه شدند. (اولین سیستم صوتی مسجد جامع، ساخت منبر، کاشی کاری گنبد مسجد جامع، تعمیرات مکرر مسجد جامع، پیگیری تخریب ساختمان نیمه مخروبه مسجد جامع و ساخت سالنهای حسینیه و پیش ایوانهای جدید مسجد جامع، اهداء زمین و پیگیری احداث خانه عالم در میمه با (همکاری مرحوم حاج حسین الیکی)، پیگیری تعمیرات امامزاده سیده صالحه خاتون (س)،دعوت هر ساله از روحانیون برای مراسم شبهای ماه رمضان و تقبل دستمزد و هزینههای آنان در مدت بیتوته ا شان در میمه) ازویزگیهای دیگر وی در راستای دین و دین مداریست ، مرحوم گرانمایه یکی از مشتریان پر و پا قرص نماز جماعت و مراسم شبهای ماه رمضان و مراسم سوگواری و عزاداری ائمه اطهار و سالار شهیدان (ع) در مسجد جامع بود.

ستون حاج قیصرخان در صحن مسجد جامع معروف بود. وی سالیان سال در تمام ایام ماه رمضان در نمازهای جماعت و مراسم شبهای ماه رمضان در مسجد جامع شرکت میکرد و در کنار ستونی خاص در پای منبر سخنرانی روحانیون، و مراسم روضه خوانی و مداحی می نشست و بر مظلومیت خاندان آل محمد (ص) میگریست. وی برای علمای دینی و سادات احترام خاص و ویژه ای قائل بود. مرحوم سید محمد موسوی زاده میگفتند: حاج قیصرخان احترام خاصی برای سادات و روحانیت بویژه (خانواده موسوی زاده) قائل بود. وی میگفت من بار ها شاهد بودم که در مسجد و جلسات عمومی یا خصوصی با وارد شدن (عمو ، پدرم و حتی من) مرحوم گرانمایه علیرغم کهولت سن به احترام ما بلند می شد و ادای احترام می کرد. در اکثر مجامع عمومی و نشستهای خصوصی با قراعت اشعاری از مثنوی، مردم را به دینداری و رعایت حق و حقوق همدیگر و نوع دوستی سفارش می کرد. مرحوم گرانمایه خود را آراسته بود به زیورخیرات،نیکی،پاکدلی واخلاص وخود رااز دلبستگی به تجملات دنیوی رها کرده بود یقین به ذات حضرت حق وروز واپسین داشت وبه همین خاطر ازهر گونه خیانت ،جنایت،حیله وتزویر اجتناب می کرد،خودرابه صفات پاک وپاکیزه وآنچه موردرضایت خداوندبودآراسته بود،باهیچ کسی احتصام نداشت واهل تشاجروچالشگری نبود، بسیار مرد آرامی بود.آرامش وی،نشانه ای بوداز امنیت،سلامت وایمان قلبی وآرامش روحی اش به خداوند
ادامه دارد....
باسلام
حتما خیلی از مردم میمه یادشون می یاد که هواپیماهای عراقی از فضای میمه به اصفهان حمله می کردند و دیوارصوتی شکستنهای عراقی ها در ذهن خیلی ها هنوز باقی مانده است. خاطره یکی از خلبانان پرافتخار ایران زمین را براتون انتخاب کردم که خیلی خواندنی است. من سرنگونی این هواپیمای عراقی مورد اشاره در خاطره را خوب یادمه . دوران راهنمایی (دوم بود یا سوم ) را سپری می کردم و عید بود و درحال بازی در رگنه! (تقریبا 27 سال قبل)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
جنگ به روزهای پایانی خود نزدیک میشد. عراق با در اختیار گرفتن نسل جدید هواپیمای "میراژ " از کشور فرانسه، علاوه بر تمرکز برای زدن اسکلههای نفتی و کشتیهای نفتکش، گوشه چشمی نیز به زدن پالایشگاههای ایران پیدا کرده بود و بر این تصور بود که با توجه به تکنولوژی پیشرفته به کار رفته در این جنگنده، میتواند به راحتی به هر هدفی حمله کند. بر همین اساس و با برنامه ریزی و تمریناتی که انجام داده بود، به شکل گستردهای برای زدن پالایشگاههای ما وارد عمل شده بود. در همین راستا پالایشگاه تبریز و شیراز در فاصله کوتاهی هدف هواپیماهای میراژ قرار گرفت.
نقشههای عملیاتی را مرور کردم
به تازگی پالایشگاهها شیراز مورد حمله هواپیماهای میراژ دشمن قرار گرفته بود و من با توجه به اهمیت بالای پالاشگاه اصفهان، مطمئن بودم که این بار نوبت پالایشگاه اصفهان است. پس باید پیش از وقوع حادثه فکری میکردیم. سراغ نقشههای عملیاتی رفتم و به بررسی آنها پرداختم و تمامی راههایی را که امکان داشت عراق از آن نقطه به ما ضربه بزند، بررسی کردم. شاید نزدیک به یک هفته روی این نقشهها کار کردم و تمام مسیرهای پرواز را روی نقشه مشخص نمودم و با بررسی مجددبا توجه به عوارض طبیعی موجود در اطراف پالایشگاه، متوجه شدم فقط از یک نقطه امکان حمله با موفقیت صد در صد وجود دارد و آن ورود هواپیماهای دشمن از سمت شاهین شهر اصفهان است. با بررسی مجدد، راهکارهای برای مقابله با آن طراحی کردم، ولی این موضوع را به کسی نگفتم تا در صورت حمله احتمالی بتوانیم نقشه را بدون هیچ اشکالی دنبال کنیم.
حمله هوایی انجام شد
یک هفته از این قضایا گذشته بود که آژیر حمله هوایی به صدا در آمد. بی درنگ به ستاد فرماندهی رفتم و با فرماندهان پدافند به بررسی شرایط پرداختیم. دقایقی از اعلام وضعیت قرمز نگذشته بود که رادار منطقه به ما اطلاع داد وضعیت سفید شده است. در ذهنم غوغایی برپای بود. به نوعی میدانستم که هواپیماهای عراقی (میراژ اف یک) میخواهند با استفاده از نقاط کور راداری و با استفاده از یک طرح بی نقص، به پالایشگاه نزدیک شوند.

فرمانده پدافند گفت: جناب سرهنگ! وضعیت را سفید اعلام کنم. گفتم: نه تنها وضعیت را سفید اعلام نکن بلکه به همه نفرات اعلام کنید سمت آتش خود را به طرف شاهین شهر تغییر بدهند. فرمانده پدافند در حالی که از چهرهاش مشخص بود چقدر متعجب است، دستور ما را اجرا کرد و دستور را به تمامی نفراتش ابلاغ کرد.
شاهین شهر نقطهای حساس
شاهین شهر در ضلع شمال غرب، اصفهان قرار داشت و با توجه به مسیرهای پروازی، منطقی نبود که هیچ هواپیمایی برای زدن پالایشگاه اصفهان از این ناحیه وارد عمل شود؛ چون باید فاصله بیشتری را طی میکرد، تا ضمن دور زدن آنجا بتواند پالایشگاه را بمبباران کند، ولی با توجه به بررسی دقیقی که روی نقشه انجام داده بودم، میدانستم که عراقیها از نوع استقرار پدافند ما در اطراف پالایشگاه خبر دادند و به همین دلیل حتما از سمتی به ما حمله میکنند که انتظارش را نداریم.
آنها میتوانستند با دور زدن شاهین شهر و با استفاده از اصل غافلگیری پالایشگاه را بمبباران کنند و سپس با کاهش ارتفاع، بین کوهها اطراف در ارتفاع پایین از منطقه فرار کنند. در پست فرماندهی قدم میزدم و بسیار مضطرب بودم. حسی به من میگفت حتما به پالایشگاه حمله میشود تمام حواسم به بی سیم بود. شاید پنج دقیقه بیشتر نگذشته بود که ندای الله اکبر در بی سیم طنین انداخت.
دو فروند هواپیمای دشمن هدف قرار گرفت. دو فرونده هواپیمای پیشرفته میراژ عراقی به قصد بمبباران پالایشگاه اصفهان وارد خاک کشورمان شده بودند و با انتخاب یک طرح حساب شده و دقیق با استفاده از نقاط کور راداری و پرواز در ارتفاع پست توانسته بودند خود را به پالایشگاه برسانند تا هدف شوم شان را که از کار انداختن پالایشگاهها اصفهان بود، اجرا کنند. ولی خلبانان بخت بر گشته، غافل از این بودند که نقشه آنها لو رفته است و ما انتظار آنها را میکشیم.
دو فروند میراژ عراقی با ورود به منطقه شاهین شهر با آتش هم آهنگ پدافند روبه رو میشوند. یکی از میراژها در آسمان هدف قرار میگیرد و منهدم میشود که خلبان آن موقع به خروج از اضطراری از هواپیما میشود. هواپیما دوم نیز هدف قرار میگیرد و خلبان بمبهای هواپیما را سراسیمه در بیابان رها میکند و به طرف خاک خودشان فرار میکند که او هم در خاک عراق سقوط میکند.
بسیار خوشحال بودم؛ چون با یک طرح موفق و هم آهنگ توانسته بودیم علاوه بر خنثی کردن نقشه دشمن، دو فرونده هواپیما حمله کننده دشمن را نیز هدف قرار دهیم.
بی درنگ سوار جیپ شدم و با دژبان به محل سانحه رفتیم. محلی که خلبانان عراقی اقدام به خروج از هواپیما کرده بود، جاده آسفالت نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبال نزدیک پالایشگاه بود، گویا مردم منطقه با باز شدن چتر خلبان او را دیده بودند و پیش از فرود آمدن خلبان عراقی، به استقبالش آمده بودند. تا ما به منطقه برسیم، حسابی کتکش زده بودند. به محض رسیدن، با کمک دژبان توانستیم خلبان را از دست مردم خشمگین نجات دهیم و به پایگاه منتقل کنیم.
بازجویی از خلبان عراقی
خلبان عراقی فرود بدی انجام داده بود. جراحتی هم برداشته بود که با رسیدن به پایگاه او را به بهداری برای پانسمان زخمهایش فرستادم. ساعتی بعد به سراغش رفتم و از او پرسیدم، چرا هدف قرار گرفتی، مگر برای حمله برنامه نداشتید؟
خلبان اسیر میراژ اف1 عراقی که هواپیمایش در جریان بمباران پالایشگاه اصفهان هدف قرار گرفت و سرنگون شد.
خلبان گفت: اصلا نمی دانم چه شد، ما در عراق با شبیه سازی پالایشگاه اصفهان و عوارض طبیعی زمین، بیش از سی بار ماموریت حمله به پالایشگاه فرضی را با موفقیت انجام داده بودیم. و تاکتیکهای آن را نیز بررسی کرده بودیم. آن قدر این کار را انجام داده بودیم که من با چشم بسته هم میتوانستم پالایشگاه را پیدا و آن را بمباران کنم، ولی نمیدانم چه شد که هدف قرار گرفتیم.
گفتم: اگر شما این همه برای حمله به پالایشگاهها اصفهان تمرین کردهاید، باید این را میدانستید که ما هم این جا بی کار ننشستهایم و دست شما را خوانده بودیم.
در آخر باید بگویم که ما با دشمن دست و پا بسته و بی فکر روبه رو نبودیم. این که ما فکر کنیم آنها بدون برنامه ریزی به ما حمله میکردند، کار اشتباهی است. نیروی عراقی با گذشت سه سال از جنگ، تجربه کافی در جنگهای هوایی را کسب کرده بود و ما به لطف خدا و تجربه بالای بچههای خلبان، پدافند و فنی توانستیم برتری خود را بر آنها حفظ کنیم.
باسلام و عرض ادب
خدمت جناب آقای شیبانی
برادر گرامی، حضورگسترده افاغنه در میمه دیگر از خط قرمز عبور کرده است و در یک پایش حضوری بیست دقیقه ای در داخل خودرو ( روبروی پاساژ توکل- مورخ 3تیرماه- ساعت 10صبح خیابان شریعتی) 89نفر عبور کردند که نتیجه جالبی بدست آمد:
46 نفر میمه ای و 43 نفر غریبه عبوری که 35نفر آنها افغانی بودند!! ازاین تعداد افاغنه 17نفر موتورسوار!

((عکس تزئینی است))
من واقعا در تعجبم در سایتی که ساعت 9:30دقیقه صبح بازدیدکننده را بیش از 3000نفر اعلام می کند! چرا مقالاتی در خصوص حضور بیش از حد افاغنه درمنطقه مطلبی نمیزند! چرا هفته نامه نیز به این معضل نمی پردازد؟ چرا حتی کامنت های دراین رابطه را هم حذف می کنید!
شاید نقد کنید شما که در میمه زندگی نمی کنید پس چرانگران هستید.؟ واقعا نگرانم حتی برای دوروزی که درمیمه هستم.می دانیدچرا ؟ چون گشت وگذار در هرنقطه از شهرم و زادگاهم مرابه یاد کابل می اندازد؟!
برخی از دوستان مستقیما به من گفتند کسبه میمه و برخی مراکز تربیتی از مشتریان پروپاقرص افاغنه هستند؟؟ برخی نیزمی گویند کارهای میمه درنبود این افراد می خوابد ؟ بله درست می گویند دیگر جوانی میمه ای نیست که درمزرعه کارکند اما آیا این دلیل می شود؟ آیا نمی توان به اندازه نیاز کاری به افاغنه مجوز داد؟
جناب آقای شیبانی، جنابعالی به عنوان یکی از شخصیتهای سیاسی -اجتماعی منطقه خیلی بهتر می دانید در استان تنها چند شهر ازجمله میمه قانونا افاغنه مجوز اقامت دارند!
من به عنوان یک شهروند که یک مترزمین هم درمیمه ندارم فقط نگران آینده هویت زادگاهم هستم. واقعا میمه چراغ خاموش دارد تبدیل می شود به یک پاتوق امن افاغنه .
برادر گرامی، تهدیدات امنیتی و بهداشتی افاغنه را دریابید. حداقل برای تحدید اقامت آنها تلاش کنید. به آمار توجه کنید! خداوکیلی این آمار و پایش ساعت 10صبح صورت گرفته یعنی در 8-9 شب خیلی بیشتر ازاین حرف هاست.
این یک هشدار جدی است که درآینده نزدیک این افراد دچار سهم خواهی جدی می شوند کمااینکه در سیزده بدر خودم شخصا شاهد بودم عده ای از این افراد در باغ یک میمه ای نشسته بودند و صاحب باغ با زن و بچه بیرون باغ زار می زد و آنها اصلاتوجهی به این فرد نکردند و فردمیمه ای هم خودرادرگیر کتک کاری نکرد!
البته انصافا این انتقادات را به همه افاغنه درمیمه وارد نمی کنم .چه بساافرادی نیز بودند و هستند که در بین میمه ای ها تحصیل کرده اند، تولیدکرده اند و پای اعتقادات نظام و کشور هم ایستاده اند و تهدیدی هم نبودند و از طرف مردم میمه هم تحدید و تحریم نشدند که واقعا شخصیت آنها ستودنی است.

والسلام.
محقق: محمدتقی معینیان
................................
آنچه از شواهد بر می آید گذشت زمان ، و بروز حوادث و هجوم و مهاجرت اقوام دیگر به این منطقه ، باعث دگرگونی شدیدی در گویش نیم زبان میمه شده است و این نيم زبان را از زبان مادری اصلی خود (زبان مادی اوستایی ) مقداری دور کرده است . جغرافیای انسانی و آمد و شدهای اقوام گوناگون به منطقه و همجواری با مناطق فارسی زبان، گویش یکسانی را در این منطقه ممکن نساخته، به نحوی که حتی در گویش اصلی نیز، لهجه یکسانی وجود ندارد. به همین علت (نیم زبان میمه ای ) با زبانهای پهلوی دری، اوستایی ، پارسی باستان، پارسی میانه، بندری، هندی ، عربی و حتی اروپایی نیز آمیخته شده است به شکلی که بسیاری از واژه های این نیم زبان (در فرهنگهای کهن و معتبر فارسی و متون قدیمه و زبانهای بندری، هندی و عربی )نیز دیده می شوند.
گویش نیم زبان میمه ای ، یکی از گویشهای کهن این مرز و بوم است که بدون شک به درستی شناخته و معرفی نگردیده است و در اثر گذشت زمان تطول زیادی یافته و تاكنون در مورد ریشه یابی آن مطالعاتی علمی صورت نگرفته است . محققین بزرگواری هم که در مورد این نیم زبان مطالبی را به رشته تحریر در آورده اند . هر یک ریشه این نیم زبان را به یک زبان باستانی نسبت داده اند.
آقای دکتر شریعت در کتاب (معرفی روستای قالهر دلیجان) ، ریشه این زبان را زبان( مادی) معرفی می کند، آقای علی شفیعی نیک آبادی (در کتاب گرگویه ) ریشه این زبان را (پهلوی دری) ، آقای مرتضی اخوان در کتاب (معرفی آداب و سنن اجتماعی فین کاشان ) این زبان را زبان( دوره اشکانی) ، آقای نظام عمادی در کتاب (گویش شهر مرو دشت ) آنرا زبانی ادغام از زبان( اوستایی و ساسانی) و آقای محمد عامری در کتاب (معرفی شهرستان دلیجان) این زبان را زبانی ادغام شده از زبان دوره( اشکانی و ساسانی) با گویش (1) (راجی یا رایجی ) معرفی و زنده یاد مرحوم محمد تقی جامع نایینی در کتاب (ویژگیهای زبان محلی نائین ) آن را نیم زبان( اوستایی ساسانی )می داند که تغییرات زیادی یافته است و آقای دکتر منصور نعیمی استاد زبانشناسي ، اعتقاد دارد که نیم زبان میمه ای ،( ترکیبی از زبان هاي فارسی دری ، پهلوی قدیم ، اوستایی، کردی و شبانکاره )است که نشان دهنده ریشه مشترک در همه آنها و حکایت از جدا شدنشان ، از یک زبان مادری اصلی است (که همان زبان پهلوی باستان است) که (به زبان مادی اوستایی معروف شده است) و آقای دکتر حسین مرزبان نیم زبان میمه ای را، (زبان پهلوی باستان آمیخته با زبانهای زردتشتی و مادی) می داند و آقاي عباس حلواچي نشلجي (مولف كتاب گويش راجي) زبان میمه ای را زبان ساكنين سرزمين ماد پايين (سفلا)(مادراجيانا) به مركزيت شهر ري مي داند كه بنامهاي (راجيش ،رازي ، راجيك) شهرت داشت ، بدين ترتيب نام واژه راجي را مي توان منسوب به گويش راجي يا رازي كه مركزيت آن شهر ري و نواحي اطراف رشته كوه كر كس بوده به شمار آورد.
در اصل اين گويش يكي از شاخه هاي زبان (پهلوي )، زبان رايج در ايران پس از تحول زبان (مادي باستاني) است .
بر طبق تحقيقات دكتر ( سپايزار ) طوايف آريائي هر يك داراي يك زبان مخصوص بوده اند . ولي زبان آنها به همديگر نزديك بوده و به زبان همديگر آشنائي داشتند و اصول و كلمات آنها تقريباً يكي و نزديك بهم بوده است . در اصل مردم ساكن نواحي مادنشين به( زبان مادها )كه همان( زبان اوستا )بوده صحبت مي كرده اند .
استرابون جغرافيادان يوناني كه در اوايل قرن اول ميلادي متوفي شده مي گويد در منطقه مادنشين ايران قديم ، پارس و ماد زبان همديگر را بخوبي مي دانستند و معلوم مي شود كه زبان ( پارس و ماد ) خيلي بهم نزديك بوده است و در ايران مركزي بخصوص مناطقي كه آئين زردشتي داشتند رواج داشته است .
زبان شناس اروپائي U.W.K.MULLER كه ايراني بودن اين زبان را ثابت نموده در كتاب تاريخ باستان مي نويسد ريشه اصلي زبانهاي متوسط مردمان ايران را دو زبان اصلي تشکیل می دهد .(( يكي زبان پهلوي ساساني كه در جنوب غربي ايران (پارس ) متداول و زبان رسمي ساسانيان بشمار مي رفته است . ديگري زباني كه در آغاز ، دانشمندان آنرا لغت كلداني پهلوي مي ناميدند و چندان اسم مناسبي نبود و اين لغت را پهلوي اشكاني كه زبان رسمي در بار پارت بوده ، بايد ناميد . زبان اشكانيان متعلق به لغت ايران مركزي است كه فعلاً لهجه هاي ايالات ساحل بحر خزر ، سمناني ها و لهجه هاي نواحي اطراف كاشان ( جوشقان ) و اطراف اصفهان و لهجه گوراني و غيره از آن حكايت مي كند . لاكن آنچه امروز از اين زبان در نواحي غربي رشته كوه كركس باقي مانده است . زباني است ادغام شده از زبان( اشكاني و ساساني) كه معلوم مي كند كه تاثير زبان نشانه نفوذ تمدن اشكاني در تمدن ساساني است ، لغات بسياري ، كه مربوط به مفاهيم ديني ، سياسي و اجتماعي است يا اسم اسلحه و وسائل ارتباطات و اصطلاحات پزشكي و عبارات عادي حتي بعضي افعال متداول ، كه در زبان ساسانيان و فارسي كنوني هم رواج دارد ، صورت اشكاني خود را حفظ كرده اند . در اصل زبان اهالي اين نواحي استنساخي است ، كه بعد از انقراض ساسانيان كرده اند و اغلاط و اشتباهات بسياري در آن راه يافته است . به نحوي كه بسياري از حروف الفباي پهلوي را در اين زبان ، به اقسام چند مي توان خواند)). در كتاب يكسال در ميان ايرانيان نوشته ادوارد براون انگليسي در مورد زبان مردم اين منطقه آمده است .
« زردشتيهاي يزد و كرمان به زباني صحبت مي كنند كه خود آنها آنرا زبان دري مي خوانند و عقيده دارند كه اين زبان بازمانده زبان مادهاست . اين زبان با لهجه هاي محلي ( قهرود ، كاشان ، سيوندي و لري) قرابت نزديك دارد . خود ايرانيان مجموع اين زبانها را بنام
( فرس قديم ) مي خوانند . براي اينكه از زمان قديم بجاي مانده است » .
امروزه اين زبان با تغييراتي در لهجه و ورود لغات غريبه فارسي ، عربي و بعضاً فرنگي آميخته شده و بيشتر در مناطق مسكوني اطراف رشته كوه كركس و ارتفاعات مركزي ايران از محدوده شهر قم تا يزد در شهرها و بخشهائي چون نواحي جرقويه ، كوهپايه ، رودشتین وشهرها و روستاهاي شهرستان هاي نائين ، اردستان ، بخشهائي از شهرستان كاشان (جوشقان ، برزك ، ويدوج ، ويدوجا و روستاهای غربي رشته كوه كركس ) ، جوشقان قالي ، كامو ، تعدادی ازروستا هاي شهرستانهاي دليجان ، خوانسار ، برخوار ، ميمه و تعدادي از روستاهاي شهرستان نطنز ، بخشي از شهرستان خميني شهر و زرتشتيان يزد و كرمان بدان سخن مي گويند و از آن بنامهاي گويش « مياني ايران ، پهلوي ، دري ، ساساني ، مادي » نام مي برند اگر چه آهنگ و روش گفتاري اين گويشها در هر بخش، شهرستان وحتی روستاهاي همجوار با يكديگر ناهماهنگي هائي دارد ولي ريشه تمامي آنها يكي است و همگي آنها در شمار گويشهائي است كه برخي آنرا پهلويات و برخي ديگر آنرا گويشهاي (ساساني – مادي) گويند.
به نوشته استاد جلال الدين همائي «پايگاه نام آوري زبان پهلوي كه در زمان ساسانيان روائي داشته است عراق عجم ( شهر اراك و بخشهایی از استان اصفهان و نواحی حاشیه کویر مرکزی) بوده » كه زبان آنها به نام زبان (ولایتی) نامیده می شد که سرمنشأء آن ( زبان اوستایی و زرتشتی است که اولین بار اقوام ماد آن را اختراع و با آن تکلم) می کردند.»
دکتر محمد قائمی «گویش میمه ای و بخشهایی از استانهای اصفهان و یزد و سمنان را از یادگار های زبان پهلوی (پارتی) می داند و می نویسد زبان پهلوی زبان رسمی دربار پارت یعنی پادشاهان اشکانی است كه در پارت و شمال باختری و مرکز ایران به این زبان سخن می گویند.»
در کتاب تمدن ساسانی « به گفته حمزه اصفهانی» آمده است ایرانیان را پنج زبان بوده است: (پهلوی ، دری ، خوزی و سریانی)»
دکتر سیروس شفقی استاد جغرافیای دانشگاه اصفهان درباره زبان مردم منطقه میمه و نواحی اطراف رشته کوه کرکس چنین نگاشته اند: « این زبان بازمانده اصل و یا دگرگون و ساییده شده گویشهای باستانی مانند (اوستایی پارسی باستان و سکایی زبان پارسی میانه مانند پهلوی ، پارسیک و سغدی) می باشد»
در برخي از ديوانهاي سرايندگان گذشته ، مانند ( باباطاهر ، مهان كشفي ، فايز دشتستاني ، درويش عباس گزي ، يحيي ذكا، ، بند اررازي ، روزبهان شيرازي ، عبدالعلي كارنگ ) به اين زبان اشعاری سروده شده است ، از تازه ترين كارها در اين زمينه مي توان به كتب گرگويه و واژنامه زبان راجي نوشته حسين صفري دليجاني و واژه نامه یهودیان يزد نوشته دكتر كتايون مزادپور اشاره كرد. بنظرمي رسد
پس از روايي زبان پارسي دري در شهر اصفهان (در زمان سلجوقيان ) مردم منطقه ميمه كه بيشتر آنان همچنان به دين و آئين زرتشتي پاي بند بودند ( به دليل يكدست ماندن مردم اين سامان و دلبستگي آنان به فرهنگ باستاني انگيزه اي گرديد تا زبان پهلوي همچنان روائي پيشين خود را از دست ندهد )و اين روند تا روزگار صفويان كه دين اسلام و تشيع علوي آيين همگاني مردم ايران گرديد، همچنان پايدار باقي بماند . در زمان شاه عباس صفوي بار ديگر اصفهان به پايتختي ايران برگزيده شد و استان اصفهان در پرتو آن رو به آبادانيو در پي آن منطقه ميمه نيز كه شاخه اي از يكي از مهمترين راههاي دسترسي به مركز ايران و حاشيه كوير بخصوص خراسان رضوي از آن مي گذشت از اين رويداد بي بهره نماند و آباداني خود را باز يافت و با (ساخت چندين كاروانسرا و قلعه در شهر ميمه و روستاهاي ونداده ، علي آباد ، رباط ، چغاده و مراوند و احداث راههاي مناسب كاروان رو اثرات مهمي در روائي امور بازرگاني ، كشاورزي و دامداري در اين سرزمين داشت) و اين عوامل انگيزه اي شده تا كو چندگاني نظير آيت الله ملا محمد باقر داراني ، زين العابدين جبل عاملي و شاگردان آنها به منطقه ميمه روي آورده ودر روستاهاي آن ماندگار شوند ، روي آوردن اين بزرگان كه زبان آنان پارسي دري بوده ، انگيزه اي شده تا اين زبان در برخي از روستاي منطقه رواج و زبان میمه ای با زبان پارسی دری در هم آميخته و به زبان پهلوی ساسانی نزدیک شود. زبانی که در آن نشانه هائي از زبانهاي پهلوي اشكاني و سغدي نيز ديده مي شود.
در كتاب خاطرات خانم لامتن انگليسي در مورد زبان مردم ميمه آمده است .
« زبان مردم اوليه اين منطقه ( ميمه ) زبان ماد آميخته به زبان پهلوي دري بوده و كمتر كلمات عربي داخل آن شده است . اين زبان تاكنون شكل افعالي خود را تا حدودي حفظ كرده ، و اختلاف آن با زبان فارسي نيز به اين دليل است ( زبان فارسي رابطه خود را با اصل فارسي قديم تيره ساخته و كاملاً از فارسي قديم جدا شده است) » .
( متروپست ) متخصص زبان پهلوي مي گويد « غير از اوستا بقيه نوشتجاتي كه به زبان پهلوي است از دوره ساساني است و زبان فارسي كنوني هم پس از پيشرفت سلطه و نفوذ . ساسانيان كم كم تغيير شكل يافته و در ايران عموميت پيدا كرده است مگر نقاط دور افتاده و يا عده قليلي از نژاد پرستان و طرفداران شعاير ملي كه زبانهاي محلي خود را از دست نداده اند . »
دكتر حبيب برجيان استاد گروه ادبيات و زبانهاي تطبيقي دانشگاه هافسترا Hofstral در نیويوريك ،درباره ريشه يابي زبان جوشقانی (ميمه ای) از قول (والنتين ژوكفسكي) زبان شناس بزرگ روسي مي نويسد « در اطراف شهر اصفهان روستاها و شهرهايي هستند كه زبان آنها در زمره (گويشهاي مركزي) ايران است ، گويشهايي كه در منطقه ميان همدان – ري و اصفهان (سرزمين ماد باستان) رايج است و خود فرعي از گروه زبانهاي ايراني شمال غرب است . و از اين نظر با فارسي كه در گروه جنوب غربي جاي مي گيرد تفاوتهايي ميراثي دارند. گويشهاي مركزي پيرامون اصفهان در شش ناحيه شنيده مي شود. اول در منطقه جوشقان قالی وميمه و توابع ان مانند (شهرهاي ) وزوان، كامو و تعدادي از روستاهاي اين منطقه در شمال شهر اصفهان ، دوم در منطقه گز و خورزوق و كمشچه در بلوك برخوار در شمال شرقي شهر اصفهان ، سوم در ورنوسفادران سده در غرب اصفهان و چهارم در بلوك رودشتين در پايين دست رودخانه زاينده رود، پنجم در بلوك جرقويه در جنوب رودشتين و ششم در بلوك كوهپايه در شمال رودشتين ، به آنچه برشمرده شد بايد گويش كليميان شهر اصفهان را نيز افزود .
هرگاه همه اين نقاط را بر نقشه جغرافيا ترسيم كنيم . بدين نتيجه منطقي خواهيم رسيد كه گويشهاي مركزي روزگاري سراسر منطقه اصفهان (منطقه مادنشين) را در بر مي گرفته ، ولي فارسي رفته رفته در شهر نطفه بسته و از آنجا به پيرامون سرايت كرده و كماكان رو به پيشرفت و چيره شدن بر گويشهاي سرزمين (ماد) نهاده است .»
نتيجه گيري :
در اصل زبان ميمه اي از زبان مادي اوستايي (1) و پهلوي دري است كه در هم آميخته شده و آنرا مي توان از زبانهاي قديم ايران دانست . وقتي در مقام مقايسه اين زبان با زبان كردي و اوستائي بر مي آئيم متوجه مي شويم كه شباهت زيادي بين اين زبانهاست و شايد زبان ميمه اي مانند زبان اوستائي ( 2)و كردي 3 هزار سال پيش از ميلاد بوسيله آريائيها مكالمه مي شده و بعدها منشعب و مختلف شده و تغييراتي يافته باشد . يا شايد از اواخر دوره هخامنشي در دوره پارت مورد استعمال بوده و رواج يافته است .
از دلايلي كه قدمت زبان مردم و شهر ميمه را به دوره هخامنشي مي رساند مي توان اشتراك زبان ميمه اي و زبان مردم جهرم ( را كه بر اساس اسناد تاريخي در زمان هخامنشي احداث گرديده است) دانست .بنظر مي رسد كه زبان مردم ميمه با اشتراكي كه با زبانهاي ديگر نقاط ايران دارد از فارسي باستان و زبان اوستائي ريشه گرفته و بعد با زبان پهلوي دري در هم آميخته و به دوره ميانه رسيده و كم كم تحت تاثير زبانهاي دوره ميانه قرار گرفته و سپس در دوره فارسي نو همراه با آن توسعه يافته و به زبان فعلي رسيده است .
متاسفانه امروزه بيش از سي درصد از مردم منطقه بويژه جوانان و نوجوانان ، به زبان فارسي روي آورده و گمان مي رود تا سي سال آينده ديگر گويش ميمه اي كه يادگار زبانهاي ( پارسي باستان ، اوستائي و پهلوي(3 ) است از اكثر خانه ها رخت بر بندد . از اين رو جا دارد دست اندركاران و كارگزاران فرهنگي شهر ميمه و همچنين جوانان تحصيل كرده ميمه اي براي حفظ و پربار ساختن و همچنين زدودن اين گويش از واژه هاي بيگانه تلاش كنند تا حداقل نشاني از اين زبان كه ريشه در تاريخ و فرهنگ چند هزار ساله ديارمان دارد براي آيندگان بيادگار بماند .
تطول گویش میمه
به نظر می رسد نیم زبان خالص و اصیل میمه ای را بدون دخل و تصرف و قبل از نفوذ سایر زبانها در حال حاضر بتوان در مناطق (خور و بیابانک ، فرخی، بیاضه ، عروسان کوره گز، گرمه ، مصر و چوپانان ) از توابع شهرستان نائین دید که دارای سه گویش خوری (Xhuri ) ، فارویجی (Farvigi) و گرگو (gargu)است . این گویش که از خالص ترین گویشهای زبان پارسیک (4)یا پهلوی دری است در مناطق خور و بیابانک از روزگاران دور بر کرانه جنوبی کویر نمک بر جای مانده و به سبب دوری از جابجا شدن زبان وران، کمتر با گویشهای دیگر به هم آمیخته و دستخوش دگرگونی شده است.
گویشهای خوری ، فرویکی و مهر گونی با گویشهای بلوچی ، زازی (zazi) ، مازنی (mazani ) ، گیلکی ، سیوندی(sivandi ) ، کردی و بندری و میمه ای خویشاوندی نزدیکی دارد . (به همین علت اکثر واژه ها و اصطلاحات این زبانها در نیم زبان میمه ای دیده می شود.)
تا نیمه سده پیش ، نیم زبان میمه ای گفتار اکثریت مردم روستاهای منطقه بود و بر فارسی رایج برتری داشت ، به نحوی که بسیاری از مردم غیر گویشور در گفت و گو با گویشوران محلی به ناچار بایستی زبان میمه را می آموختند و با آن سخن می گفتند . متاسفانه بی کاری ، فقر حاکم بر منطقه و خشکسالی های پی در پی بعضی از اهالی را وا داشت با گذشتن از سنگلاخ و ریگزارها برای کسب درآمد بدنبال لقمه ای نان به شهرهای همجوار به ویژه اصفهان و تهران بروند و به ناچار زبان فارسی را فرا بگیرند . البته به مرور دانش اندوزی و گذراندن پایه های تحصیلی و کسب مدارج دانشی و اشتغال در ارگانها و دوایر دولتی از انگیزه های نیرومند تر در روانه شدن مردم به شهرهای اصفهان، تهران و در سالهای اخیر شاهین شهر گشته و صحبت کردن این مهاجرین با زبان فارس باعث رویگردانی ، از زبان مادری و از میان رفتن آئین ها ، رسم ها و سنتهای اجدادیشان شده است. و واژه ها و عبارات میمه ای دیگر کاربرد خود را برای این افراد از دست داده و در حال فراموشی است . در حال حاضر یک جوان زیر بیست سال، در میمه به سختی با گویش میمه ای سخن می گوید . اکثر اصطلاحات و واژگان این زبان تغییر کرده یا در حال تغییر است و روز به روز جای خود را به اصطلاحات و واژگان فارسی رایج کشور و واژگان فرنگی مي دهند.
متاسفانه دیر زمانی است که (مودبق) جای خود را به آشپزخانه open، (دالوج) جای خود را به هال ، (قالفگا) جای خود را به باغچه ، (ترهّ) جای خود را به قرنیز، ( لپه) جای خود را به طاقچه،(کلون ) جای خود را به قفل، (خورشیدی ) جای خود را به پنجره ، (سفت ) جای خود را به لولا، (کلک ) جای خود را به اجاق گاز ، (دزندون ) جای خود را به ماکروفر ، (کر) جای خود را به تنور، (قزقون) جای خود را به دیگ ، (تنجه ) جای خود را به ماهیتابه، (کمشدون ) جای خود را به پلوپز، (دزه ) جای خود را به آرام پز، (دزوله ) جای خود را به زودپز ، (گرتی ) جای خود را به روسری ، (شاخشور) جای خود را به مانتو ، (جلیت ) جای خود را به ژیله و جلیقه ، (قر) جای خود را به دامن ، (تنبون ) جای خود را به شلوار ، (شلیته ) جای خود را به کت ، (نیم دره ) جای خود را به مایو، (گولوه ) جای خود را به جوراب ، (دم ) جای خود را به کمربند، (کیسه) جای خود را به جیب ، (بالاپوش ) جای خود را به پالتو،
(چرت ) جای خود را به زلف ، (سو) جای خود را به فلاکس و..... داده است .
متاسفانه در حال حاضر مدافع و حافظ زبان شیرین میمه ای تعدادی سالخورده هستند که از دست آنها کاری بر نمی آید ، پیری و مرگ نیز شمار گویشوران سالخورده را کاهش داده و در حال حاضر با شمار اندکی از گویشوران سالمند روبرو هستیم که امانت دار این زبان اند و با فوت آنها کم کم این زبان نیز خواهد مرد.
___________________________________________________________________
1 – زبانهاي مادي اوستائي ، پهلوي دري و سانسكريت هر سه زبان مشترك آريائيها بوده است
2– زبان اوستائي يعني زباني كه خود زردشت با آن صحبت مي كرده و زبان فارسي باستان بوده كه در دوره هخامنشيان رواج داشته و به علت قدمت بعضي از موارد كه در تاريخچه منطقه ميمه ذكر شده ارتباط زبان با دوره هخامنشيان مشخص و معين مي گردد همانطور كه گفته شد مذهب رسمي افراد اين محل قبلاً زردشتي بوده و هنوز هم عقايد و آداب و سنن چندي در فرهنگ اين ناحيه رايج است كه تداوم همان رسومات را مي رساند و اين اثبات كننده اين موضوع است كه زبان مردم این منطقه ريشه در زبان اوستائي و فارسي باستان دارد .
زبانهاي اوستائي و فارسي باستان از شاخه هاي زبان هاي هند و ايراني هستند كه خود شاخه اي از زبان آريائي يا هندي و اروپائي است . تا حال حاضر بالغ بر 18 زبان كه يا زماني زبان رسمي و ملي بوده اند يا امروزه هستند يافت شده كه به شاخه هندي و اروپائي ( آريائي ) مربوط است و طبق نظر دانشمندان همه از يك ريشه بر آمده اند .
3- زبان پهلوی منسوب است به پهله نام پنج شهر اصفهان ، ری ، همدان ، نهاوند و آذربایجان شرقی.
4- زبان پارسی به سه بخش تقسيم می شود:
الف- پارسی باستان که در زمان هخامنشی رواج داشته .
ب- پارسی ميانه (پهلوی) که به دوشاخه پهلوانيک (پارتی) و پارسی ميانه تقسيم می شود.
ج- پارسی نوين که از دو زبان پارسی ميانه و پهلوانيک مايه گرفته و پس از اسلام با زبان عربی درهم آميخته و تشکيل خط و زبانی به نام پارسی دری را داده است «واژه دری به معنی درباری است و آن زبان دولتی و دستگاه ساسانی است اين زبان دنباله زبان پهلوی ساسانی است که در آن نشانه هايی از زبانهای پهلوی اشکانی و سغدی نيز ديده می شود.»
محقق:محمدتقی معینیان
معرفی گویش راجی(میمه ای)، از زبان تعدادی از زبان شناسان بزرگ جهان
آقای پروفسور ایوانوف روسی در مورد این گویشی نوشته است .
((گویش راجی زبانی است که بقایای آن در منطقه تیمره از مناطق مرکزی ایران و در شهرهای دلیجان ، نیمه ور ، نراق ، جوشقان قالی، قهرود و ..... صحبت می شود. ریشه واژه های این زبان از زبان (مادی ) است .))
پروفسور ژرژدار (Gerge Radar) سویسی در مورد پیشینه گویش راجی می گوید ((این گویش از گویشهای مرکزی ایران از دسته شمال غربی است و در حال حاضر تعداد زیادی از ساکنین شهر دلیجان و روستاهای مجاور آن بدان سخن می گویند. واژه های زبان راجی در میان زبان های ایرانی با گویش های زبان فارسی خویشاوندی آشکار دارند . زبانهای بلوچی ، گیلکی ، نیشابوری و سمنانی از نزدیک ترین زبان ها به گویش راجی هستند))
آقای دکتر ریچارد فرای (Richard frai ) آمریکایی در مورد گویش راجی نوشته است ((به ادعای برخی، گویش راجی همان گویش رازی است که در مناطق همچون ری و همدان رواج داشته ، گویش مردم همدان و زبان کلیمیای همدان زبان (فهلوی) بوده که کلیمیان به این گویش ، زبان راجی می گویند))
دکتر ویلهم آیرس (Wilhelm Eilerse ) آلمانی در مورد زبان راجی عقیده دارد. ((گویش دلیجانی (راجی یا رایجی ) بازمانده زبان پهلوی ساسانی است . راجی ، منسوب و معرب به ری است که به عبارتی به ری نسبت داده شده است ، این واژه از دو جزء (راج ) و (ی ) شگل گرفته و در کتب تاریخی گاه به صورت گویشی (رازی ) از آن نامبرده شده است. راج، معر (راگ ) است که در زبان پهلوی نام شهر ری بوده است))
رابطه زبان میمه با زبانهای ایرانی نو
ویلهلم آیلرس (Wilhem Eilerse ) آلمانی زبان شناس معروف آلمانی در مورد زبان ایرانی نو عقیده دارد زبانهای ایرانی نو زبانهایی هستند که پس از فتح ایران به دست مسلمانان به تدریج در مناطق مختلف پدیدار شدند و با آنکه برخی از آنها همزمان با برخی از زبانهای ایرانی میانه رایج بودند ، از لحاظ ساختاری تحول هایی در آنها مشاهده می شود که آنها را از زبانهای ایرانی میانه متمایز می سازد . مورخان و جغرافیانویسان دوره اسلامی، همچون اصطخری در المسالک و الممالک ، مقدسی در احسن التقاسیم و حمدالله مستوفی در نزهه القلـوب ، نـام و گاه نمونه هایی از واژه ها یا جمله های برخی از زبـانها و گویش های ایرانی نو را که پیش از سده (10ق/16 م) در مناطق مختلف ایرانی رواج داشته است آورده اند .
اکنون مرکز زبانهای ایرانی نو، ( ایران ، افغانستان و تاجیکستان ) است، اما برخی از آنها در جمهوری های آسیای مرکزی، ترکستان، چین، ترکیه، کشورهای حاشیه خلیج فارس، سوریه، شبه قاره هند، عراق، فلات پامیر و قفقاز نیز رواج دارد. از میان زبانهای ایرانی نو فقط زبان فارسی با 3 گونه اصلی،( ایرانی ، افغانی و تاجیکی ) و یغنابی به ترتیب بازمانده های مستقیم فارسی میانه و سغدی هستند ، اصل و نسب دیگر زبانهای ایرانی نو به درستی دانسته نیست .
مهم ترین و متداولترین زبان ایرانی نو زبان فارسی دری است. دیگر زبانها و گویش های ایرانی نو را که شمارشان به صدها می رسد بر پایه قرابت های ساختاری و جغرافیایی به دو گروه غربی و شرقی تقسیم کرده اند:
1- زبانهای غربی
زبانها و گویش های ایرانی نو غربی عبارتنداز :
الف ) گویش های مرکزی ایران : با (ریشه مادی) ادغام شده با زبان پهلوی ساسانی این گویش ها، که در منطقه میان اصفهان ، تهران ، همدان و یزد رواج دارد به 6 گروه تقسیم می شوند که تماماً ریشه مشترک دارند و در طی گذشت زمان گویش آنها تغییراتی یافته و باعث لهجه و گویشهای گوناگونی گردیده اما اکثر ، کلمات و اصطلاحات آنها دست نخورده باقی مانده و به صورت مشترک در 6 گروه هنوز کاربرد دارد.
1- گروه شمال غربی (در غرب جاده قم – اصفهان) زبانهای خوانساری، محلاتی، گلپایگانی و انشانی ...
2- گروه شمال شرقی (درشرق جاده قم – اصفهان ) در منطقه کاشان و نطنز، زبانهای آرانی ، ابوزیدآبادی، ابیانه ای، بادرودی، طاری، جوشقانی، سویی، فریزهندی، قهرودی ، کشه ای، میمه ای ، نطنزی، هرندی و گویش یهودیان کاشان
3- گروه جنوب غربی ( در غرب جاده قم – اصفهان ) در اصفهان و جنوب غـربی اصفهان شامل زبانهای سده ای، کفرانی، گزی، ورزنه ای، گویش یهودیان اصفهان
4- گروه جنوب شرقی (در شرق جاده قم – اصفهان ) شامل اردستانی، انارکی، زفره ای ، نائینی، گویش زردشتیان کرمان و یزد (معروف به بهدینی ) و گویش یهودیان کرمان و یزد
5- گویش های منطقه تفرش : زبانهای آشتیانی ، آمره ای ، الویری ، کهکی ، وفسی ، ویدری و ....
6- گویش های دشت کویر: شامل زبانهای خوری ، فروی، مهرجانی و..
ب ) گویش های حاشیه دریای خزر: شامل زبانهای گیلکی، مازندرانی و سمنانی
ج ) گویش های شمال غربی : شامل زبانهای تاتی شمالی، تاتی جنوبی، تالشی ، آذری رودباری ، خوئنی، الموتی و اشتهاردی
د) گویش های جنوب غربی : شامل زبانهای سیوندی، گویشهای منطقه فارس و گویشهای لری و بختیاری
هـ ) گویشهای جنوب شرقی: شامل گویشهای لارستانی ، بشاگردی و کمزاری
و) گویشهای کردی : شامل گویش کردی شمال غربی (کرمانجی ) ، گویش کردی شمال شرقی (بادینانی ) ، گویش کردی مرکزی (سورانی و سنندجی ) و گویش کردی جنوبی (سنجابی و کلهری)
ز) گویشهای زازا و گورانی : شامل گویشهای زازا یا دیلمی و اورمانی
ح) گویشهای بلوچی : شامل گویشهای رخشانی ، سراوانی ، کچی ، لاشاری، بلوچی شرقی و کرشی
2- زبانهای شرقی
زبانها و گویشهای ایرانی نو شرقی عبارتند از :
الف ) کردی مرکزی : سورانی ( در اربیل ، خانقین ، سلیمانیه و کرکوک، ( سنه ای ( سنندجی ) و مکری ( در جنوب آذربایجان غربی و کردستان)
ب ) کردی جنوبی : سنجابی ، کرمانشاهی ، کلهری ، لری پشت کوه . لکی .
ج) گویش های زازا (1)و گورانی يا (اورماني) (2)
1- گويش زازا یا دیلمی در میان کردهای ترکیه رواج دارد
2- گويش اورامانی ( در غرب سنندج در پاوه ، نوسود ...) با جلانی ( در اطراف سر پل زهاب ، قصر شیرین ، خانقین ، کرکوک ، موصل ، ... ) کندوله ای ( در شمال شرقی کرمانشاه ) و گورانی ( در شمال کرمانشاه) رواج دارد
د) گویش های بلوچی شامل :
گويش رخشانی ( در میان اکثر بلوچ های ایران ، افغانستان ، پاکستان و نیز در شهر مرو در ترکمنستان گويش سراوانی ( در بلوچستان ایران) ، گويش کچی ( در مکران پاکستان ) ، گويش لاشاری ( در جنوب ایرانشهر) ، گويش بلوچی شرقی ( در شرق و شمال شرقی کویته پاکستان )، گويش کرشی (در میان شترداران ایل قشقایی در فارس ) و گویش های ساحلی ( در ایران و پاکستان).