ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
  باسلام

کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای به تلاش و نویسندگی جناب آقای محمدتقی معینیان در شرف ویرایش نهایی و انتقال به مرحله چاپ است . ایشان متن اولیه را برای دریافت نظرات دوستان (با عنایت به اینکه مطالب در حال ویرایش و اصلاح است) دراخیتار بنده قراردادند تا از طریق همین وبلاگ از نظرات سازنده و انتقادی شما عزیزان در ویراش نهایی کتاب استفاده شود.

                                                               با تشکر- وطن خواه

.......................................................................
تذکر: دراین مجموعه سعی شده تا حد امکان کلمات و واژه های منسوخ شده زبان میمه ای نیز ریشه یابی و جمع آوری گردد به همین علت ممکن است بعضی از واژه ها و لغات ، در حال حاضر در شهر میمه کاربردی نداشته یا تعداد گویشوران اندکی داشته باشد، اما در میمه ای بودن آنها شکی نیست. بعضی از واژه های و لغات هم ممکن است تکراری باشند که بر آنها نیز اشکالی وارد نیست چون در مرحله ویرایش نهایی قبل از چاپ، توسط نرم افزار شناسایی و حذف می گردند.


- آرد و هو ( ard – o - how ) نوعي اُماچ كه با آب و سبزي براي سرماخوردگي درست مي شود

- آس ( as ) بي چيز و فقير

- آغر (agar ) نوعي قارچ كه در سالهاي پر باران در دشتها مي رويد

- آزموده ( azemude ) دانه گیاه فلوس  با طعم تند و تلخ كه در قديم براي رفع درد شكم مصرف مي شود

- آش ( as ) نوعي غذاي آبكي كه با آرد و سبزي و حبوبات درست مي شود

- آش ولاش ( as - o - lash  ) له شده ، خورد شده

- آغار ( agar ) نوعي وسيله پينه دوزي

- آجز ( ajez ) فلج ، معذب ، عاجز شده و تنگ آمده

- آنتريك ( anterik ) تحريك شده ، وسوسه شده

- آرشگی  ( aresgi ) برش دار، بگیرش ، بردار

- آرشدا ( aresda ) بندش کن ، بالا ببر

- آرش گته (ares geta  ) بلند کرده ، برداشته ، برده

- آرشگه (areshga  ) برداشت

- آخر پیری (axar piri  ) زمان پایان عمر، زمان کهولت سن و ناتوانی جسمی

- آرش خوس (ares xos  ) بیانداز، معمولاً برای انداختن چیزی یا شئی از روی چهارپایان بکار می رود

- آهان (ahan ) بله، از اصواتی که برای تایید کاری بکار می رود.

-  آه (ah  ) از اصواتی که هنگام افسوس گفته می شود.

- آله ( ala ) هر چیز بخصوص میوه جات

- آلشي ( alesi ) عوضي ، جابجا ، تا به تا پوشيدن كفش

- آخر عاقبت (axar agabat ) سرانجام کار، آخر کار که نتیجه کارو تلاش مشخص می شود.

- آلاخون والاخون ( alaxon-valaxon ) سرگردان و حيران

- اَرکشیدن (ar- kesidan ) بالا کشیدن ، مثال (افتو آرش کشه) آفتاب طلوع کرده است (چولمد آرکش: دماغت را بالا بکش)

-  آخ جون (axjun) اصطلاحی است که برای نهایت لذت و رضایتمندی بیان می شود ، چقدرعالی و مورد پسند - آخر زمون (axarezamon ) زمان قیام حضرت مهدی (عج ) ، زمان برپایی قیامت

- آخر سر (axar sar ) فرد آخری در گروه یا پایان زمان کار

- آخی (axey) اصطلاحی که در پایان احساس لذت و رضایت گفته می شود ، علامت آرامش و رضایت توام با لذت روحی

- آدم (adam ) انسان، نوکر ، جیره خوار

- آدم نمنا (  namona  adam ) رفتار و کردار آدمیت نداشت ، این اصطلاح در مورد کسی گفته می شود که رفتار و کردار ناپسند داشته باشد.

- آروم به (arom be ) آرام بگیر، ساکت شو

- آسدری (asderi) پارچه چهار گوش بزرگ ، پارچه آستر لباس

- آستکی ( asteki ) یواشکی ، به آرامی و با سکوت و سکون

- آش پچ پایی(as pacpayi ) آش پشت پای مسافری، آش نذری که بعد از سفر افراد خانواده برای سلامتی آنها پخته می شود.

- آش پزخونه (aspaz xonah ) آشپزخانه ، محل پخت غذا، مطبخ ، (مدبق)

-  آش ترش(as toros ) آش سرکه، آشی که با رشته ، سبزی و سرکه پخته شود.

- آش چوندر(as condar ) آش چغندر ، آش رشته ای که در آن قطعاتی از چغندر می ریزند.

- آش دندون (as dandon ) آشی که بعد از در آمدن اولین دندان کودک می پزند و نذر می کنند تا دندانهای کودک بدون درد در آیند.

-آش ی (a s ye ) آشی جو ، آشی که با جو ترش یا جو وصاله پخته شود.

- از آفتو تا آفتو(az oftov ta aftov) از صبح طلوع آفتاب تا عصر غروب آفتاب

- آفتو برمه (oftov barma) آفتاب طلوع کرد.

- آفتو در شو (oftov dar so) آفتاب غروب  کرد.

- آفتو گیر(ofto gir ) آفتاب گیر.

- آسته کنه (aste  kana ) آستین کهنه ، کنایه از گرفتار شدن افراد ضعیف

- آسمون (asemun ) آسمان ، فضای لایتناهی که بالای سرما دیده می شود.

-  آسمون جل (asmun jol ) فقیر ، کسی که تنها ثروتش سقف آسمان است

-  آشفته (asofte) خشمگین ، پریشان حال ، شوریده حال

- آشنا(asena ) یا رو دوست ، مقابل بیگانه

- آق (ag) سیاه بخت

- آلبوم (albom) دفتری که عکسها یا تمبرهای گوناگون روی اوراق آن بچسبانند.

- آتشش تند(ateses tonda) پرشور است، ادعایش زیاد است

- آلت (alat ) هر چیزی که بوسیله آن کاری را انجام دهند.

- آلت دست (alat dast) فریب خورده

- آلفته (alofte) آشفته

ادامه دارد......

 واژه ها و لغات میمه ای بر اساس حروف الفبا(قسمت 3)

واژه ها و لغات میمه ای بر اساس حروف الفبا (2)


نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای ( قسمت اول )

 نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای ( قسمت دوم )

نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای ( قسمت پنجم )

» واژه ها و لغات میمه ای بر اساس حروف الفبا(قسمت اول)

نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای ( قسمت ششم )

نگاهی به کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای ( قسمت هفتم - آخر )

   

+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۰۶/۲۴ساعت   توسط علی وطن خواه   |