ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
مرصاد بصیر

در سوره کهف آيات ۸۳ تا ۹۸ به نام و بعضی اعمال ذوالقرنين و ويژگيهای شخصيت وی اشاره شده است که پيش از اين مشروح آيات و ترجمه آن ارائه گرديد.

به نوشته اغلب مفسران قرآن اين آيات دارای شان نزول بوده است و از خود قران هم بر می آيد که از جانب معاصران حضرت رسول ( ص ) در باره وی طرح سوال شده است و چنانچه در کتاب مسند روايت شده ، قريش به تحريک يهود راجع به چند موضوع - از جمله شخصيت ذوالقرنين- سوال کردند .

مفسرين در باره اينکه کداميک از مردان نامی تاريخ ذوالقرنين بوده است نظرات متفاوتی ارائه کرده اند:

بيشتر مفسران قديمی ( از جمله طبری ) و از معاصران مونتگمری وات در « دايره المعارف اسلام » و آقای دکتر حسن صفوی در « ذوالقرنين کيست ؟» نظرشان بر اين بوده که مراد از ذوالقرنين ، اسکندر مقدونی است.

 اما مفسران عصر جديد از جمله ؛ مولانا ابوالکلام محيی الدين احمد آزاد ( ۱۹۵۸-۱۸۸۸) وزير فرهنگ سابق کشور هند - گويا به اقتباس از سر سيد احمدخان مصلح معروف به مسلمان هندی مفسر معروف قرآن ) در تفسير معروفش به اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستانی پاريزی رساله او را با شرح و بسط لازم به فارسی ترجمه کرده : « ذوالقرنين يا کوروش کبير» ) و مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائی صاحب الميزان و آيت الله مکارم شيرازی صاحب تفسير نمونه ، و بعضی از قرآن پژوهان از جمله شادروان خزائمی صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقای دکتر فريدون بدره ای در کتاب « کوروش کبير در قرآن مجيد و عهد عتيق » اظهار عقيده کرده اند که ذوالقرنين همان کوروش هخامنشی است.
 

رد نظريه ذوالقرنين بودن اسکندر مقدونی:

۱- يادی از اسکندر مقدونی در عهد عتيق نيست. حال انکه از کوروش بارها به نيکی ياد شده است.

۲- اسکندر موحد و خداپرست نبوده و نيز سفاک و عياش بوده است ( چنانچه در ماجرای آتش زدن تخت جمشيد معروف است ) ، حال آنکه ذوالقرنين به توصيف و تصريح قرآن مجيد خداشناس و مومن بوده است.

۳-هيچ سدی با مشخصات قرآنی که دارای مس و آهن باشد به اسکندر منسوب نيست.

۴-مسير لشکر کشی اسکندر از غرب به شرق بوده است و حال آنکه به تصريح قرآن شروع لشکر کشی ذوالقرنين به سمت غرب بوده است.

دلايلی  دال  بر اينکه ذوالقرنين همان کوروش کبير بوده است:

۱- کوروش شخصيتی است که در کتاب مقدس يعنی عهد عتيق ( در کتاب رويای دانيال و کتاب عزرا و چند رساله ديگر ) از او با تلويحی شبيه به تصريح ياد شده است . دانيال در رويايی می بيند که در قصر شوشان در کشور عيلام و در کنار نهر « اولای » است و قوچی با دوشاخ به همه حيوانات غلبه می کند ، مگر بزی با يک شاخ که سرانجام بر او غلبه می يابد . سپس دانيال پس از اين خواب از خود بيخود می شود و فرشته وحی بر او ظاهر می گردد و می گويد « آن قوچ صاحب دو شاخ را که ديدی ، پادشاهان ماديان و پارسيان می باشد و آن بز نر از پادشاهان يونان است ( بز تک شاخ می تواند همان اسکندر مقدونی باشد که عاقبت بر سلسله هخامنشيان چيره شد و بساط انان را برچيد).

۲- با استفاده از شان نزول اين آيات و به تصريح خود قرآن کريم ،  پرسش کنندگان يهود ( يا به تحريک يهود ) بوده اند و با توجه به ذکر نام کوروش در عهد عتيق ، احتمال اينکه ذوالقرنين کوروش باشد بسيار بيشتر از اسکندر مقدونی است.

۳- ذوالقرنين قرآن خداشناس و موحد است و کوروش هم خداشناس و يکتاپرست بوده و معقول ترين تاريخی که برای ظهور زرتشت ياد می شود قرن ششم پيش از ميلاد است که با تاريخ حيات کوروش توافق دارد.

۴- ذوالقرنين قران شخصيتی است که خداوند به او تمکن در روی زمين و قدرت و اختيار داده است و اين با شخصيت کوروش که بر بخش عظيمی از آسيا و اروپا دست يافته و نخستين امپراطوری بزرگ تاريخ را تاسيس کرده است ، توافق دارد.

۵- ذوالقرنين اولين بار سفر يا لشکر کشی به غرب يا مغرب خورشيد داشته است و اين موضوع با لشکر کشی کوروش به غرب و شکست کروزوس پادشاه ليديه و تسلط بر آن سرزمين انطباق دارد.

۶- ذوالقرنين پس از لشکر کشی به مغرب ، متوجه سمت مشرق شده و به سمت مشرق لشکر کشی کرده است که با لشکر کشی کوروش به مکران و سيستان و حدود و حوالی بلخ انطباق دارد و ظن قوی اين است که کوروش در اين سفر ، بلاد سند را هم فتح کرده است و ايرانيان ، سند را هند می ناميده اند و از اين جهت در کتيبه داريوش ، نام هند نيز در ميان نامهای ممالک بيست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است.

۷- ذوالقرنين قرآن با قومی وحشی مواجه شده است و اين با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههای قفقاز و نبرد با اقوام وحشی « سکا » که به يک تعبير همان « ياجوج و ماجوج » هستند انطباق دارد. در اينجا کوروش اقوام وحشی را عقب راند و در معبر « داريال » ( تنگه داريول ) که نمها معبر انان بوده است که از آن راه به اقوام مجاور تعدی و تجاوز می کردند ، سدی با آهن و مس می سازد و شک نيست که اين ديوار همان سدی است که کوروش بنا نهاده است زيرا اوصافی که قرآن در باره سد ذوالقرنين بيان کرده کاملا بر آن منطبق است و در آثار باستانی ارامنه اين ديوار « بهاگ کورايی » به معنی « تنگه کوروش » ناميده می شود.

۸- ذوالقرنين قرآن اگر بر قومی مسلط می شد به عدالت و نيکی با انان رفتار می کرد « ستمکاران را مجازات و صالحان را پاداش می داد» و کوروش بنا به قول هرودوت مورخ شهير يونانی « کوروش فرمان داد تا سپاهيانش جز به روی جنگجويان شمشير نکشند و هر سرباز دشمن که نيزه خود را خم کند نکشند ... بطوريکه توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند » و حتی بر پادشاهان اسير از جمله کروزوس پادشاه ليديه رحم اورد و او را بخشيد و از ملتزمان رکاب خويش قرار داد . کوروش پادشاهی سخی و کريم و ملايم بود و حرص مال اندوزی نداشت.

البته با وجود ادله فراوان با قاطعيت نمی توان در باره ذوالقرنين تعيين مصداق کرد . اما چنانچه ملاحظه می شود اين نظر که ذوالقرنين همان کوروش کبير است ، نظريه ای معقول و محتمل الصدق است.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۳۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

افغانستان اشغال شد و عراق هم پس از آن مورد حمله قرار گرفت. اکنون این کشورها روزهای پرتنش و حساسی را پشت سر میگذارند و ما هرروزه خبرها و گزارشهای آن را از رسانه های داخلی و خارجی میشنویم ! چیزی که مرا در این بین نگران میکند جایگاه و موقعیت حساسی است که ایران اکنون در آن به سر می برد شک ندارم ایران یکی از دورهای پرتنش تاریخ خود را میگذارند و اکنون با اشغال افغانستان و عراق و مشکلاتی که ما با همسایه های عرب داریم (کشورهای آسیای میانه و قفقاز و ترکیه را نیز باید اضافه کنم اما بهتر دیدم در پستی دیگر به آنها بپردازم زیرا کش و قوسهای سیاسی پیرامون کشور ما هر یک زمینه تاریخی ویژه ایی دارد که نمی توان آنها را با  یک دیگر مورد کنکاش قرار داد ) همه و همه شرایط حساسی را ایجاد کرده که میبایست با هشیاری و آگاهی باپیامدهای آن روبرو شویم تا بلکه جان سالم به دربریم ! آنچه من از موضع گیریهای وزارت امورخارجه کشورمان برداشت میکنم آن است که ایران هیچ برنامه و هدف مشخصی برای رویارویی با رویدادها جاری در کشورهای همسایه را ندارد به زبان ساده من گمانم بر آن است و از آن میترسم که سر انجام در بازی بزرگان بازنده شویم ! اگر زیاده روی نباشد باید بگویم ما امروز هم باخته ایم ! عملکرد خوبی در افغانستان نداشتیم و پیداست منافع ما در آنجا نادیده گرفته میشود! نباید به سخنان حاکمان آمریکایی آنجا اعتماد کرد ! ما به سادگی در حال فریب خوردن هستیم و فکر میکنیم موضع گیریهای دوستانه آنهاواقعی است ! اما من چنین فکر نمیکنم و آن را راه هبرد سیاسی و (از زاویه ایی دیگر) نظامی آمریکا میبینم

دولت افغانستان امروز دولت ناتوانی به شمار میرود و آمریکا با توجه به دشواریهایی که در عراق با آن روبرو است مایل به ایجاد تنشی بیشتر از آنچه امروز در افغانستان شاهد آن هستیم  نیست بنابر این من در پشت ژستهای دوستانه دولت مردان افغانستان چیز دیگری را میبینم ! اگر تا امروز ایران مورد حمله هوچیهای آمریکایی قرار نگرفته به علت مشکلاتشان در عراق است و توانایی ایجاد جبهه ایی دیگر را ندارند در غیر این صورت افغانستان امروز به روی ما لبخند نمی زد و کرزای ما را برادر نمی خواند ! ما داریم در این بازی می بازیم ! فقط به خاطر آنکه شهامت مبارزه و نبرد را نداریم فکر میکنیم با زدوبند های سیاسی و بازیهای دیپلماتیک می توانیم کنار گود بنشینیم و وارد این بازی نشویم ! غافل از آنکه تمامی این بازیها برنامه مشخص و زمینه چینی شده ایی دارد ! دوستی میگفت چرا فرانسه خود را از جنگ عراق کنار کشید ! من به احترامش تنها لبخندی  زدم و  ساکت  ماندم !  زیرا میدانستم اگر به او بگویم فرانسه به هیچ عنوان بی طرف نبود و حتی نقش خود را در جنگهای روانی و برنامه ریزی پیش از حمله به خوبی و به زیبایی و زیرکانه بازی کرد نخواهد پذیرفت ! فرانسه در جنگ به شکل مستقیم دخالت نکرد اما در فریب صدام حسین و حاکمان عراق نقش بزرگی ایفا کرد و روسیه و دیگران هم از آمریکا بازی خوردند ! آن روزها همه فکر میکردند که آمریکا برای حمله به عراق در سازمان ملل با شکست مواجه میشود زیرا فرانسه چین و روسیه خواهان یورش نظامی نیستندو حاکمان ابله عراق هم به راحتی بازی خورده و برای رویارویی نظامی برنامه ریزی نکردند فرانسه و آلمان نقش روانی خود را به خوبی در این مورد بازی کردند و صدام به جای آمادگی برای جنگ وقت خود را برای گفتگوی تلفنی با ژاک شیراک و دیگران آنقدر به باد داد تا چتر بازان ارتش هوچیها در شمال عراق پیاده شدند

پس میبینید که آمریکا دین بزرگی به شرکای اروپایی خود دارد ! همین برنامه بر روی ایران هم در حال پیاده شدن است با این تفاوت که مسئله آمادگی نظامی ایران برای مقابله  با یک حمله خارجی مطرح نیست زیرا ایران با انجام رزمایش های گوناگون خود را آماده نشان داده و حتی نیروی پدافند هوایی ایران از مدتها پیش برای پوشش نقاط حساس اقتصادی و نظامی تقویت شده ! پس آمریکا و شرکابه گونه ایی دیگر وارد عمل شده اندو آن اینکه سر مارا به بازیهای سیاسی گرم کنند! وقت ما را پشت میزهای گفتگو به هدر بدهند ! به ما هویج میدهند تا مبادا در افغانستان و عراق مشکلی ایجاد کنیم ! آنقدر که دولتهای دست نشانده شان توانایی سرپا ایستادن را داشته باشند ! بعد  که  این برنامه   با  موفقیت   انجام شد !    جریان بازی دگرگون خواهد شد ! شما خواهید دید که رفتارهای همسایگان ما عوض شده ! آمریکا در خاک عراق و افغانستان نیروهایش را به جای کابل و بغداد پشت مرزهای ما مستقر کرده (چون حالا دولتهای آن کشورها توانایی اداره آنجارا دارند) هواپیماهای جاسوسی و نظامی آمریکا مدام بالای سر ما پرواز میکنند و کاری از دست ما ساخته نیست کرزای دیگر به ما لبخند نمیزند و سرمایه گذاری ما در میان شیعیان عراق هم کاری نبوده و دولت ملی گرای عراق که اتفافا شیعه هم تشریف دارد برای ما خط و نشان میکشد اگر ترکیه و کشورهای شمالی را هم اضافه کنید و برادران عرب جنوب را هم در نظر داشته باشید می توانید حال و روز ما را در آن هنگام پیش چشمتان مجسم کنید

رفقا ما داریم میبازیم ! ایران دارد این بازی را میبازد ! و تلخی آن هنگامی بیشتر میشود که میدانیم توانایی برد را داشته و داریم ! ما باید همین امروز از پیمان ان پی تی خارج شویم ! ما باید در افغانستان دخالت کنیم و گروه طالبان را تقویت نمائیم ! ما باید در عراق دخالت کنیم و حتی تلاش کنیم در آن کشور جنگ داخلی ایجاد شود و نباید از رویارویی نظامی با آمریکا بترسیم ! نباید از جنگیدن و مبارزه خانه به خانه با آنها هراسی داشته باشیم وقتی پای ایران در بین است باید سر به سر تن به کشتن دهیم ! ربطی به جمهوری اسلامی هم ندارد ! گمان کنید من مخالف آن هستم و یا دشمنش ! اما مطمئن باشید  مسئله دمکراسی هم فریبی بیش نیست ! تروریسم هم زاده خود آمریکاست (درمورد این دیدگاهم در پستی دیگر خواهم نوشت ) اگر اسرائیل و آمریکا و حتی کشورهای اروپایی سیاست خود را در برابر کشورهای مسلمان و به ویژه اعراب تغییر دهند مطمئن باشید هیچ عربی خود را با هواپیما به آسمان خراشهای آنها نمی کوبد ! مسئله دمکراسی در میان نیست تنها ما با تغییر شیوه های استعماری و جایگزینی آن با روشهای دیگری هستیم ! چهره یاغیگری و چپاول دیگران مدرن تر شده و راهزنان و یاغیان گردنه گیر دیروز جای خود را به رئیس جمهور یک کشور ابرقدرت داده اند(در برابر ایران و ایرانی پشه هم نیستند !!) اگر تا دیروز حاکمان مستبدی که به وسیله خود آنها سرکار آمده و حکومت میکردند ضامن بقا و پایداری منافعشان بود امروز دولت مردان دست نشانده و دمکراسیهای ضعیف و ناتوان بیشتر به کارشان می آید و منافعشان را حفظ میکند ! هر چه باشد کشورهای منطقه اعم از مستبد و میانه رو پرقدرت تر از گذشته هستند ! روابط بین آنها با تشکیل انواع گروه های کاری و پیمان نامه های منطقه ایی به یک دیگر نزدیک شده (چیزی که غربیها هرگز نمی خواسته اند ! نمونه اش روابط بین ایران و اعراب است ) و این موجب تقویت و توانمندی هرچه بیشتر کشورهای نفت خیز منطقه شده و تاثیر گذاری آنها بر روندهای سیاسی و اقتصادی جهان را افزایش داده و باعث کاهش نفوذ آمریکا و غرب میشد

بنابراین یازده سپتامبر بهانه مناسبی بود تا فرایند و شکلهای پیچیده استعمار چهره عوض کند و با لباسی نو وارد میدان شود ! و آن چیزی نبود جز براندازی حکومت های منطقه و دمکراسی نشین کردن آنها به جای شیخ نشینها و ایجاد بستری نو برای ادامه روند طولانی  مدت   استعمار کشورهای منطقه که خود یکی از زمینه های بروز ترور و بن لادن ایسم است ! توجیه آن هم ساده است دمکراسیهای ضعیف و ناتوان منطقه تا سرپا بایستند و قدرت کافی به دست بیاورند تا پنجاه سال نفوذ و منافعشان را تضمین میکند ! و البته برای اسرائیل هم بد نیست.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۲۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
دكتر سيدحسين فاطمي در سال ۱۲۹۶ ش در نايين به دنيا آمد. در سال ۱۳۱۵ به همراه برادرش وارد كارهاي مطبوعاتي شد و تا سال ۱۳۲۴ در روزنامه باختر فعاليت نمود. وي سپس براي تحصيل در فن روزنامه نگاري عازم اروپا گرديد و در بازگشت در سال ،۱۳۲۸ روزنامه باختر امروز را تأسيس كرد. دكتر فاطمي پس از مدتي به همراه دكتر محمد مصدق رهبري جبهه ملي را برعهده گرفت و توسط روزنامه خود، افكار و عقايد جبهه ملي را انتشار مي داد. او پس از نخست وزيري دكتر مصدق، در ابتدا به معاونت سياسي و پارلماني دولت و نمايندگي مجلس شوراي ملي رسيد و سپس در مهر ۱۳۳۱ عهده دار وزارت امور خارجه گرديد. ازجمله كارهاي اساسي او در وزارت امور خارجه، قطع رابطه سياسي با انگلستان، بستن سفارت انگليس در تهران و كنسولگري هاي آن دولت استعمارگر در شهرستان ها بود. دكتر فاطمي به عنوان وزير امور خارجه دولت دكتر مصدق و مدير روزنامه «باختر امروز» و از مخالفان سياست هاي استعماري انگلستان، پس از كودتاي آمريكايي ۲۸ مرداد ۳۲ و بركناري دولت دكتر مصدق، تحت تعقيب مأموران رژيم شاه قرار گرفت. وي سرانجام پس از هفت ماه اختفا، در اسفند ۱۳۳۲ دستگير و درحالي كه بر اثر ضربات وارد شده به او، توان تكان خوردن نداشت در دادگاه حاضر شد. دكتر فاطمي در نهايت به اعدام محكوم گرديد و اين حكم در ۱۹ آبان ۱۳۳۲ ش به مرحله اجرا درآمد. وي از همان سال هاي نخستين روزنامه نگاري، با رضاخان و خانواده پهلوي مبارزه مي كردو از آنان انتقاد مي نمود. ازاين رو هميشه مغضوب دربار بود تا اين كه پس از كودتاي ۲۸ مرداد، فرصت تصفيه به دست دربار افتاد و او را از سر راه برداشتند.
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

پاتريك كاكبرن 
زمان مطلوب براي بمب‌گذاران انتحاري در عراق ساعت 9 صبح است. صداي انفجاري از دور شنيده مي‌شود و شيشه‌هاي پنجره اتاقم در هتل به لرزه مي‌افتند. هيچ شهري در دنيا نيست كه به اندازه بغداد مدام در معرض بمب‌گذاري‌هاي انتحاري قرار گيرد. در لندن تنها چهار بمب منفجر شد اما در بغداد اين به رويدادي روزمره تبديل شده است.
شقاوت بمب‌گذاران روز‌به‌روز بيشتر مي‌شود. چندی پیش ، مردي با راندن اتومبيلي پر از مواد منفجره به سمت يك خودروي ارتش آمريكا، دست كم 18 نفر كودك را كه در خيابان بازي مي‌كردند، به قتل رساند. پدري پريشان به نام قيس كه در حال مويه بر فرزندانش بود گفت: «نمي‌توانم از خانه‌ام خارج شوم چون تحمل ديدن محل مرگ دو پسرم، علي 5 ساله و عباس 6 ساله، را ندارم.»
ظاهراً بدتر از اين نخواهد شد. اما بادیگر بمب‌گذاري كه مواد منفجره را به سينه خود بسته بود خود را زير تانك گشتي آمريكا در شهر مصيب در جنوب بغداد انداخت. انفجار افرادي را كه در محل راه مي‌رفتند تكه‌تكه كرد. پس از جمع‌آوري اجساد، بقاياي كفش پاره، دوچرخه‌هاي شكسته و حوضچه‌هايي از خون خشكيده برجاي مانده بود. طبق آمار بيمارستان محلي 98 نفر كشته و 156 نفر مجروح شده بودند.
مردم بغداد روي حيات خود به طور روزانه حساب مي‌كنند. رويدادهايي از قبيل اعلام جرم برعليه صدام توسط دادگاه ويژه به اخبار حاشيه‌اي تبديل شده‌اند.  اما براي مردم كشته‌هاي اين هفته مهمتر از كشته شدگان 23 سال قبل است. در بغداد بسياري از مردم اعتقاد دارند ساده‌ترين راه زنده‌ماندن، بيرون نيامدن از خانه است. آنها جابجايي با اتومبيل را به حداقل رسانده‌اند. خيابان‌ها خلوت‌تر از هميشه شده وبسياري از مردم با سرمايه‌هايشان كشور را ترك كرده‌اند. مهم‌ترين مركز تجاري براي كاسبان عراقي، هتل‌هاي شهر امان پايتخت اردن است. اين مسأله در مورد بخش اعظم مقامات دولتي نيز صدق مي‌كند. وزرا به دليل علاقه‌شان به سفرهاي خارجي معروفند.
اما ماندن در خانه كار آساني نيست. كل بغداد فقط پنج ساعت از شبانه روز برق دارد و مردم مجبورند براي تهيه سوخت ژنراتورهاي كوچك ساخت چين خود از خانه بيرون بروند. صف‌هاي ايستگاههاي نفت به دو تا سه كيلومتر مي‌رسد. هنگامي كه مردم در اتومبيل‌هايشان منتظر نشسته‌اند، از ناحيه بمب‌گذاراني كه نيروهاي آمريكايي و نيروهاي انتظامي عراقي را هدف قرار مي‌دهند، بسيار آسيب‌پذيرند.شدت گرفتن كمبود آب نيز مردم را به خيابان‌ها مي‌كشد تا آب تهيه كنند.
خطرهاي ديگري نيز وجود دارد. نيروهاي آمريكايي هر اتومبيل عراقي را كه به آنها نزديك مي‌شود يك بمب‌گذار انتحاري بالقوه مي‌پندارند و به آن شليك مي‌كنند. تقريباً همه خانواده‌هاي عراقي كه مي‌شناسم، دوست يا يكي از بستگانشان درنتيجه شليك تصادفي سربازان آمريكايي كشته شده‌اند. مكان‌هاي بسيار خطرناك از قبيل محوطه ورودي به منطقه سبز كه بارها مورد حمله قرار گرفته، به كمك رديفي از بلوك‌هاي سيماني محافظت مي‌شوند. اين ديوارهاي انفجار به نمادهاي حزن‌آور عراق جديد تبديل شده‌اند.
اغلب مردم فقير بغداد كه در خانه‌هاي محقر زندگي مي‌كنند در برابر گرماي 45 درجه اين شهر هيچ وسيله محافظتي ندارند. كودكانشان بايد در خيابان‌ها بازي كنند چون در خانه‌ها فضاي كافي وجود ندارد.
تنها تعداد كشته شدگان و مجروحان نيست كه بمب‌گذاري‌هاي بغداد را بسيار فجيع‌تر از بمب‌گذاري‌هاي لندن مي‌سازد. يك حادثه بمب‌گذاري را راحت‌تر مي‌توان تحمل كرد تا حملات بي‌وقفه و دانستن اين موضوع كه بمب‌گذاران هميشه حضوردارند

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

استيوهامونز
سايت عمليات رواني – روش‌ها و تاكتيك‌هاي مختلفي در جنگ عليه تروريسم، افراط‌گرايي مذهبي و رويارويي با بحران‌هاي موجود در عراق وجود دارد. «جنگ سخت» (كه به جنگ با خشونت و با استفاده از جنگ افزارهايي چون گلوله و بمب گفته مي‌شود) و «جنگ نرم» (كه در آن از روش هايي چون قانع كردن، تحميل و عمليات رواني استفاده مي‌شود) دو روش از روش‌هاي مذكور مي‌باشند.
دكتر وليد فارس، استاد مطالعات خاورميانه‌اي و يكي از اعضاي «بنياد دفاع از دموكراسي» مقاله‌اي نوشته است تحت عنوان «روز والنتاين (عشاق) افراط‌گرايان را خشمگين مي‌كند.» او در اين مقاله مي‌گويد: تروريست‌ها از مرگ نمي‌ترسند، بلكه آنها از عشق وحشت دارند. او در مقاله خود ادعا مي‌كند كه افراطيون مسلمان سعي دارند كشش طبيعي زن و مرد به يكديگر را از بين برده و مانع از بوجود آمدن عشق و علاقه بين آنها شوند.
فارس مي‌نويسد: «عشق قوي‌ترين نيروي انساني عليه تروريسم و جهاد است». او مي‌افزايد در روز والنتاين سال گذشته، رهبران افراطيون مسلمان عشق را شيطاني، ممنوع و كفرآميز خواندند و عشق اصلي را تمايل به جهاد دانستند.
اما همه ملت‌ها با اين نظر موافق نيستند. اكثر ملل مسلمان خواستار آزادي‌هاي متعارف مي‌باشند و نه تنها به دنبال آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي هستند بلكه مايل به داشتن آزادي‌هاي مشروع در روابط فردي نيز مي‌باشند. وجود اين وضعيت براي انجام عمليات رواني غرب در اين كشورها بسيار مطلوب است.
فارس در مقاله خود مي‌نويسد: «والنتاين كشور‌هايي را كه تحت سلطه حكومت‌هاي افراطي هستند به خشم مي‌آورد. آنها حق دارند چرا كه دعوت به عشق ورزيدن به همان اندازه‌ي فراخواني به جهاد فراگير است. گويي انقلابي در راه است؛ «چريك‌هاي عشق» در خيابان‌ها و در اينترنت پراكنده شده‌اند.»
به نوشته فارس «سلاح عشق جدي‌ترين تهديد عليه افراط گرايي است. در اتاق‌هاي گفتگوي اينترنتي مي‌توان مطالب مختلف عشقي را خواند و اين شيوه جديد در پي ايجاد انقلابي عشقي است.»
هر چند اكثر رسانه‌ها در كشورهاي اسلامي تحت كنترل هستند، اما برخي روش‌ها براي اجتناب از سانسور براي آنها وجود دارد. در اين كشورها برخي فيلم‌ها اجازه نمايش عمومي نمي‌يابند، راديو و شبكه‌هاي كامپيوتري سانسور مي‌شوند و استفاده از ماهواره غير قانوني است.
از اين رو كارشناسان عمليات رواني به فعاليت بيشتر با استفاده از شيوه‌هاي بديع‌تر روي آورده‌اند تا ابزارهاي فرهنگي بيشتري مثل كتاب و فيلم در اختيار اين ملل قرار دهند. متخصصان عمليات رواني اينك در فكر استفاده از روش‌هاي جديدي هستند. فن‌آوري‌هاي جديد امكان نمايش فيلم از طريق اينترنت را فراهم نموده است. كتاب‌هاي مختلف نيز در صورت لزوم از اين طريق در دسترس مي‌باشند. آنها در صددند به ارايه اطلاعات مورد نظر خود به اين جوامع بپردازند.



منبع: آمريكن كرونيكل

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

خلقيات ما برره‌اي‌ها

در ‌يكي از صحنه‌هاي سريال تازه مهران مديري ‌يكي از ‌كاراكترها به ‌شخصيت ‌اصلي داستان ‌كه اهل برره ‌نيست ‏مي‌گويد:مگر مي‌شود يك برره‌اي بتواند سو‌ءاستفاده ‌بكند و اين ‌كار را نكند؟ البته ‌ديالوگ نقل به مضمون است و به ‏همان لهجه برره‌اي ‌بيان مي‌شود ‌ولي اصل مفهوم آن ‌همين است. ‌يعني در ‌برره آن طور كه مديري ‌تصوير ‌كرده طبق ‏سنت همه ‌مرتكب بداخلاقي‌هاي مختلف مي‌شوند و ‌هركس ‌كه اهل اين بداخلاقي‌ها نباشد رفتارش ‌غريب است.‏
در برره پول از همه چيز مهم‌تر است.مردم به ‌سادگي آب خوردن دروغ مي‌گويند، ‌كلاه ‌همديگر را برمي‌دارند، براي ‏خودشان افتخارات ‌تاريخي ‌موهوم دارند، صاحبان قدرت به سادگي و براي توجيه كارهايشان تاريخ را تغيير ‏مي‌دهند، به سنت‌هايي بي‌منطق پابند هستند و عدول از آنها را ‌آبروريزي ‌بزرگي مي‌دانند و البته از افعال ‌معكوس ‏استفاده مي‌کنند.مثلاً در كافه‌شان موقع حساب ‌كردن ‌كه مي‌رسد مي‌گويند قابل ندارد ‌ولي ‌منظورشان اين است كه ‏پولش را بده و برو! اين رفتارها براي شما آشنا ‌نيست؟
داستان ‌سريال تازه مهران مديري در ‌مكان و زمان ‌تاريخي ‌ديگري مي‌گذرد اما آنقدر اتفاق‌ها به زندگي روزمره  ‏ايراني‌ها ‌شبيه است ‌كه مي‌توان آن را ‌اولين و صريح‌ترين نقد تمام ‌عياري دانست كه ‌تاكنون ‌كسي ‌جرئت ‌كرده در ‏مورد ‌خلقيات ما ايراني‌ها ‌بيان ‌كند.‏
انتخاب آن ‌لوكيشن ‌تاريخي هم البته ‌نتيجه ‌هوشمندي مديري است چون قطعاً نسبت دادن ‌بسياري از‌ ‌اتفاقاتي كه در ‏آن ‌مكان و زمان مي‌افتد به زمان حال، عبور از خط ‌قرمزي است كه تبعات ‌حقوقي و ‌كيفري دارد.‏
در اين ‌سريال ‌‌خلقيات ايراني زير ‌چاقوي ‌تيز طنز نقد مي‌شود.‌ برره ‌كاريكاتوري است از جامعه ايراني با نشانه‌هاي ‏فراواني از ‌كمرنگ شدن اخلاق ‌انساني.‏
‏‌بين اهالي اين ‌روستاي ‌فرضي كه ‌سوداي بخش شدن دارند(دقت ‌كنيد در ‌ايران  بين اغلب اهالي روستاها و ‏شهرستان‌ها اين ‌عقيده ‌رايج است كه در ‌تقسيمات ‌كشوري به آنها ظلم شده)قواعد ‌انساني در روابط ‌جاي خود را از ‏دست داده‌است. ‏
‏‌اهالي‌ ‌برره مثل خود ما ايراني‌ها افعال ‌معكوس به ‌كار مي‌برند مثلاً مي‌گويند ‌بفرماييد در ‌حالي ‌كه ‌منظورشان اين ‏است كه برو ‌پي ‌كارت، اين ‌كاراكتر زن به آن ‌يكي مي‌گويد ‌لباست ‌خيلي قشنگ است در ‌حالي ‌كه منظورش اين ‏است كه ‌سليقه ‌مزخرفي ‌داري، مي‌گويند شام در خدمت ‌باشيم و ‌منظورشان اين است كه بلند ‌شويد ‌برويد ‏مي‌خواهيم شام ‌بخوريم. ‌نكته جالب اين است كه درست مثل خود ما ‌اهالي ‌برره مي‌دانند ‌كي افعال ‌معكوس به ‌كار ‏رفته و ‌كي افعال ‌واقعي!‏
‏‌اهالي ‌برره رسم و رسوم بي‌معني دارند و به آن هم به شدت پابند هستند. اين رسم و رسوم در عزا و ‏‎ ‎‏‌عروسي ‏خودش را ‌بيشتر نشان مي‌دهد.‌اينها را ‌بگذاريد در ‌كنار ‌فخرفروشي به افتخارات ‌تاريخي ‌موهوم ‌كه مثلاً ‌روزي ‏‏‌روزگاري ‌اسكندر از ‌برره گذشته و چه ‌كرده است! اين رفتارها براي شما آشنا ‌نيست؟
نحوه اداره برره هم ‌كاريكاتور مدیریت ايراني است. اختلاف‌هاي ‌قومي اين ‌لوكيشن ‌كوچك را به دو قسمت ‌تقسيم ‏‏‌كرده است. برره بالا و ‌پايين و خان‌ها هم همان ضعف‌هاي مردمان‌شان را دارند.‏
در اين سريال  مهران مديري ‌كاريكاتوري بي‌رحمانه از رفتارها و سنت‌ها و آداب و رسوم بي‌منطق ايراني ‌كشيده و ‏با ‌كمي رنگ و لعاب به دستمان داده.‏
در اخبار سراسري حداقل دوبار درباره‌اش خبر خوانده مي‌شود.همه‌گير شدن لهجه برره‌اي كه اين روزها همه جا از ‏زبان مردم شنيده مي‌شود چندتايي از نمايندگان مجلس را عصباني كرده و به رئيس صدا و سيما تذكر داده‌اند اما اگر ‏گير منتقدان فقط همين ماجراي لهجه باشد همان‌طور كه ابطحي در يادداشت زبان برره‌ايش مي‌گويد: نباید طنز پردازان را از استفاده از لهجه ها ‏محروم کرد. همین زبان برره‌اي یک بار دیگر هم در تلویزیون مطرح شد و به سرعت هم مثل این بار فراگیر شد ‏ولی آسیبی به زبان فارسی نزد. تنها موج گذرایی بود که کمی لبخند را بر لبان جاری می کرد و ادبیات غنی فارسی ‏هم با قدرت، کاربرد خودش را داشت

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
ارتش ايران كه مامور تصرف قسطنطنيه (استانبول امروز) و پايان دادن به حكومت روميان بر گوشه شمالغربي آسيا شده بود ششم نوامبر سال 608 ميلادي از كوههاي توروس(طرسوس) گذشت.
 واحدهاي ارتش امپراتوري ايران پس از باز گرفتن سوريه، دو دسته شده بودند؛ يك سپاه مامور تصرف همه فلسطين و دوسپاه راه قسطنطنيه در پيش گرفته بودند. سپاهياني كه مامور تصرف قسطنطنيه شده بودند در اين روز ازكوههاي توروس گذشتند . اين خبر، فوكاس Phocas امپراتور بيزانتين ( روم شرقي ) را سخت نگران كرد و در پي اين تزلزل وچند شكست پي در پي نظامي از ايران، كشورش دچار هرج ومرج گرديد به گونه اي كه هراكليوس حكمران رومي آفريقا با كشتي خودرا به قسطنطنيه رسانيد، مردم شهر به او پيوستند و فوكاس را گرفته و اعدام كردند. در آن زمان نه تنها ارتش ايران ، بلكه طوايف آلوار و اسلاو نيز قسطنطنيه را تهديد مي كردند. 
  سپاه ديگر ايران پس از تصرف همه فلسطين از جمله بيت المقدس، صليب اصل را از اين شهر به تيسفون فرستاد.
     
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
هر جا که حرف از تاریخ ایران میشه همه فورا یاد مادها و هخامنشیان میشه که ریشه آریایی داشتند ( تقریبا ) و کمتر راجع به اقوامی که قبل از اونا تو ایران زندگی می کردند صحبت میشه .خیلی پیشتر از اونی که مادها و هخامنشیان در ایران زندگی کنند در غرب ایران یعنی تو مایه های زاگرس کنونی اقوامی به نام گوتی ها لولوبیها و کاس ها زندگی می کردند . این اقوام با هوریان و اکدی ها و سومری ها ارتباط داشته اند .
مناطق تخت اشغال و نفوذ لولوبی ها از کوهپایه های شمال دیاله تا دریاچه ارومیه گسترش می یافت . این اقوام از نظر نژادی از هوری ها جدا شده و احتمالا با ایلامی ها قرابت داشته اند . در ادبیات و زبان هوری ها از لولوبی ها بعنوان بیگانه و دشمن یاد شده و نخستین بار نارامسین نوهء سارگن از شاهان اکد ( قرن 23 ق.م ) در کتیبه مشهورش ضمن شرح پیروزی خود از لولوبی ها بحث می کند .
واژه گوتی در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد به یک گروه و نژادی معین اطلاق میشده است که در شرق و شمال غربی لولوبی ها و احتمالا در آذربایجان کنونی ایران و کردستان زندگی می کرده اند . اسناد تاریخی نشانگر این است که در هزاره اول پیش از میلاد همه اورارتوها و ماناها و مادها را گوتی می گفتندو تنها در کتیبه سارگن دوم ، مادی های ایرانی زبان ، از گوتی ها متمایز شده اند . احتمالا گوتی ها به زبان مستقلی سخن می گفته اند که تا اندازه ای با زبان های گروه ایلامی ها و لولوبی ها و کاسی ها که در نواحی زاگرس زندگی می کردند قرابت و نزدیکی داشتند . با تحقیقاتی که از طرف دانشمندان صورت گرفته این امر روشن شده که ظاهر بعضی از مردمی که درعصر حاضر و بویژه در آذربایجان زندگی می کنند با تصاویر و مجسمه هایی که از لولوبی ها و گوتی ها بجای ماندهکم و بیش مطابقت می کند . اقوام مذکور در هزاره چهارم پیش از میلاد نخستین موج از مهاجرینی بودند که به سرزمین غربی ایران روی آوردند که بیشتر دانشمندان آنها را آزیاتیک ( آسیایی ) نام نهاده اند ، تا از سایر امواج قومی ممتاز باشند . منشا این قوم احتمالا جنوب دشت های روسیه و سیبری بوده است .
در هزاره سوم پیش از میلاد از همان اراضی سرد آسیای مرکزی ، موج دیگری از مهاجرین برخاستند که آنها را آریایی یا هنئو ایرانی لقب داده اند . این موج جدید مصادف شد با اقوام سابق الذکر که قبلا آمده و در کوهستان زاگرس مسکن اختیار کرده بودند . در نتیجه برخوردهای آنان غالب و مغلوب به هم آمیخته و در صدد تصرف شهرهای بین النهرین بر آمدندکه این هجوم همان است که در آثار بین النهرین به نام حمله گوتی ها و کاسی ها شهرت دارد .
درباره موج دوم که معروف به آرایی یا هندواروپایی است نظر بیشتردانشمندان بر این است که دو جریان از نقطه مرکزی شروع شد ، یکی به جانبغرب روی نهاده ، داخل خاک اروپا شدند و موجی از آنها نیز تمام ناحیه جنوبی بالکان را پوشانیده و وارد یونان گردیدند . حال اگر تابع رای آن دانشمندانی شویم که می گویند مادها و پارس ها فقط در هزاره دوم پیش از میلاد به فلات ایران آمده اند ، ناچاریم بگوییم که پیش از آنها نیز آریایی های هند و اروپایی مهاجرتی به این سرزمین کرده اند ، زیرا که در لغات کاسی ها عنصر هند و اروپایی دیده می شود ( بویژه در نام خدایان و یا پادشاهان ) و در لغت مردم میتانی هم ، عنصر هندواروپایی بسیار است ولی اقوام هندو اروپایی که در آسیای صغیر از جهت شمال شرقی دانسته اند ، یعنی دره های قفقاز که کوتاه ترین راهی است کهبین آسیای صغیر میهن اصلی آنان و بعضی ها هم معتقدند که اقوام فوق از تنگه بُسفر گذشته داخل آسیای صغیر شده اند .   
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
بر سر سفره پربركت ماه رمضان نشستيم و از خوان  بي همتاي آسماني خداوندلقمه اي را برگرفتيم و با بال ملكوت پرواز كرديم 
  يك ماه بر سر سفره خداوند ميهمان بودن - وجود ما را به خصلت دوستان خداوند آذين بست و اينك به استقبال عيد فطر مي رويم 
  در ماه مبارك رمضان - گرسنگي و تشنگي را تجربه كرديم - دهان و چشم و گوش و حتي فكرمان را از شبهه ها به دور و برحذر داشتيم    پاكي و صداقت را در همه اعضا و جوارح خويش جاري كرديم و پاك شديم    به نشان پارسايي درعيد فطر به سفره نيازمندان و مستمندان رونق مي بخشيم و در پاره اي موارد- يك صاع از غذاي خويش را به آنان هديه مي دهيم 
  فطريه مومن در حقيقت ظرف وجود است - دل مومن در فراخناي هستي نمي گنجد وسرشار و مملو از بركات نور و روشنايي است 
  در رمضان حضرت حق بنده خويش را به آزمون فرا مي خواند تا بزرگي و عظمت مخلوق خويش را به جهان خلقت بنماياند
  رمضان فرصتي است تا آنان كه از تنعمات دنيوي برخوردارند با نيازمندان هم سفره شوند و سختي و گرسنگي و ضعف وجود آدمي را دريابند   روزه آدمي را به شناختي واقعي از ظرفيتهاي وجود خويش وا مي دارد و توانايي هاي  نشكفته وجود را بر او كشف مي كند
  در عيد فطر با رمضان وداع مي كنيم و به نشانه تعلق خاطر به ماه خودسازي و نزول وحي در عيد فطر نخست با نماز پيوند خويش را با حضرت حق استوارترمي كنيم و آنگاه بر سر سفره طعام مي نشينيم 
  وداع با تواي  بزرگترين ماه خدا- ماهي كه در تو برآمدن كامها آسان واعمال نيك فراوان بود- چه پوشيده بودي انواع عيب ها  و گناهان را   وداع با تواي  ماه رمضان با شبان قدري كه از هزار ماه بهتر بود
  وداع با تو كه پيش از آمدن در آرزوي تو بوديم و حال نيز پيش از رفتن ازانديشه فراغت محزونيم 
  رمضان به ما درس پاكيزگي روح و تن داد و بر سر سفره خداوند ميهمان بوديم و روح را در چشمه زلال اين ماه پالايش داديم و به گلستان ملكوت واردشديم 
  اهل دل در بدرقه ماه مبارك رمضان نغمه هايي را سر داده اند كه :

  وداعاي  ماه عشق و جوشش و شور         وداعاي  ماه حق و تابش و نور
  وداعاي  شافع مقبول در گاه            وداعاي  آسمان عصمت الله
  چه دلهاي فسرده شاد كردي              چه درهايي به رحمت برگشادي
  چه افرادي ز تو سامان گرفتند          برات از آتش شيطان گرفتند
  شياطين را همه دربند كردي             ولي الله را خرسند كردي
  دراين مدت كه ميهمان تو بوديم         به دامان امان بخشت غنوديم 
 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
    ششم آبان 1333 محكمه تجديد نظر نظامي تهران حكم اعدام دكتر حسين فاطمي وزير امورخارجه دولت دكتر مصدق را تاييد كرد و اين حكم به اجرا در امد.
    دكتر فاطمي بارها صريحا و بابكار بردن واژه هايي تند از شاه و بستگان او انتقاد كرده بود و به همين جهت، شاه توصيه مشاهير و روحانيون اصفهان براي دادن تخفيف مجازات به او را نپذيرفته بود. انتقاد هاي دكتر فاطمي از شاه و نظام سلطنتي عمدتا در مقالات روزنامه باختر امروز منعكس مي شد كه ناشر آن دكتر فاطمي بود.
    
دكتر فاطمي در زندان، <br>پس از دستگيري
دكتر فاطمي در زندان،
پس از دستگيري
وي كه مي دانست شاه كينه وي را به دل دارد از همان لحظه كودتا خود را پنهان كرده بود. دكتر فاطمي روز 28 مرداد در خانه دكتر مصدق بود و پس از آن كه خانه را در آستانه محاصره شدن كامل ديد ، در زير گلوله از آنجا خارج شده بود.
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۰۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
طرحي که ما امروزه آن را با نام صليب شکسته مي شناسيم يک نماد مذهبي قديمي و تقريبا جهاني است. اين نماد تقريبا در تمامي قاره ها مشاهده شده و ازگذشته بسيار دور در فرهنگ انسان هاي اعصار مختلف حضور داشته است. گاهي در ميان مردمان غيرسلتي انگلستان (پيکت ها) به نشانه سفرهاي خورشيد بر روي صخره ها حک شده است. گاهي تزيين بخش کوزه هاي سفالي يونان باستان بوده و گاهي روي سلاح هاي جنگي مردم اسکانديناوي ديده شده است و حتي بيش از هفت هزار سال قبل، در منطقه‌ اي که امروزه آن را فرانسه مي شناسيم اين نشان روي ديوار غارها کنده شده. صليب شکسته مشخص کننده آغاز بسياري از متون مقدس بودايي است و معمولا در مجسمه سازي شرقي، نمادي از جاي پاي بودا محسوب مي شود. در دين جين، صليب شکسته مشخص کننده تيرتانکارا سوپارسوا (Tirthankara Suparsva) هفتمين جينا (مقدس) است. براي بوميان آمريکا، اين نماد نشان دهنده خورشيد، چهار جهت و چهار فصل است.

صليب شکسته، يک صليب خورشيدي است با شاخه هايي که نود درجه به راست خم شده اند که اين خم شدگي نشانه چرخش و دوران است. قرن ها پيش از آنکه اين علامت توسط حرب نازي و هيتلر در آلمان استفاده شود، نمادي مقدس در اديان هندو، جين و بوديسم بوده است و در اديان الحادي اسکانديناوي، باسک، بالتيک و سلتيک نيز رواج داشته است و بارها و بارها در تروا، مصر، چين، کره و ژاپن باستان نيز مشاهده شده است.

نام اين نماد (Swastika) از زبان سانسکريت مشتق شده است. عبارت Su به معناي "خوب" و عبارت Vasti به معناي "وجود" است و ترکيب آن ها را مي توان چيزي شبيه به "خوش زيستي، رفاه، سلامتي" ترجمه کرد. به همين دليل در هند اين نماد به عنوان طلسم باروري و شانس استفاده مي شود. حتي در اوايل قرن حاضر نيز اين نماد به عنوان نماد شانس در کارت هاي پستي استفاده شده و حتي در جنگ جهاني اول صليب شکسته نشانه روي دوش لشکر چهل و پنجم آمريکا بوده است.

صليب شکسته پيچيده به راست در هند نماد خورشيد و انرژي مثبت نيز هست و معمولا در ارتباط با خداي گانش (Ganesh، خداي موفقيت و ثروت) قرار مي گيرد و حتي در نقاشي ها، اين خدا نشسته بر گل نيلوفري نشان داده مي شود که روي يک صليب شکسته قرار دارد. اين نماد نشان دهنده سيرتکاملي جهان و در عين حال مرتبط با خورشيد و خداي خورشيد (سوريا) است. هر بازوي صليب شکسته به يک جهت اشاره مي کند و به همين دليل نشاني از استواري و پايداري است و به همين دليل بر ديوار معابد نقاشي مي شود، در مراسم عروسي حضور پيدا مي کند و بر روي هدايا قرار مي گيرد. بعضي هندوها، معکوس اين نماد (يعني صليب شکسته با پيچش به سمت چپ که گاهي Sauwastika ناميده مي شود) را نشانه نيروهاي مخالف و حمايت کننده از تاريکي و نمادي از خداي کالي مي دانند. ترکيب اين دو صليب در کنار يکديگر براي شرقي ها نشان دهنده نماد يين و يانگ در تائوئيسم خواهد بود. همچنين صليب شکسته در نمادهاي مرتبط با خانواده هاي فئودال اروپايي بسيار به کار رفته است.

صليب شکسته در هنر و متون بودايي با عنوان مانجي (Manji) استفاده شده است و نشان دهنده دارما (دکترين بودا درباره نظم جهاني) و توازن نيروهاي متضاد است. هنگامي که به چپ پيچيده باشد به آن اومته مانجي (Omote Manji) يا مانجي پيشين مي گويند که نماياننده عشق و رحمت است. هنگامي که به راست پيچيده باشد، اورا اوموجه (Ura Omoje يا اوموجه معکوس) نام مي گيرد و نمايشگر قدرت و هوش هستند. مانجي متعادل معمولا در آغاز و پايان متون بودايي گذاشته مي شوند. اين نماد گاهي بر سينه مجسمه هاي بودا ديده مي شود اما بايد توجه کرد که پس از جنگ جهاني دوم، بسياري از بودايي ها براي جدا نگاه داشتن خود از ايدئولوژي نازيسم، سمت شکستگي صليب را تغيير داده اند و شکستگي را به سمت چپ تصوير کرده اند. اين نماد اين روزها روي غذاهاي ژاپني و چيني ديده مي شود که نشان دهنده گياهي بودن مطلق آنان است تا نشان دهد که مصرف آن براي بودايي هاي راست ايمان ايرادي ندارد. همچنين چيني ها و ژاپني هاي بودايي براي پيشگيري از شرور، اين نماد را بر يقه پيراهن کودکان نقش مي کنند. البته بايد توجه کرد که صليب شکسته با شکستگي به سمت چپ، در داخل هند بسيار کم ديده مي شود چرا که همانگونه که ذکر شد، نمادي از نيروهاي تاريکي و شر است.

در دين جين، صليب شکسته تنها نماد مقدس است و يکي از 24 نشانه مبارک به حساب مي آيد. اين نماد نشان دهنده هفتمين آرهات عصر حاضر است. اين نماد بايد در تمامي کتاب ها و معابد جين حضور داشته باشد و جشن ها معمولا با ايجاد اين نماد توسط برنج در محراب ها شروع مي شود و خاتمه مي يابد.

مانجي

در اروپاي پيش از مسيحيت که اديان الحادي در آن حکمفرما بودند، صليب شکسته يک نماد خورشيدي محسوب مي شد اما در بسياري از موارد ديگر، کاربرد آن آنقدر قديمي است که نمي توان درباره مفهوم آن اظهار نظر قطعي کرد. در مناطق بالتيک صليب شکسته گاهي "صليب رعد" خوانده شده و با خداي رعد پرکونز (Perkons) مرتبط دانسته شده است.

صليب رعد

 

اين نماد در منطقه تروا نيز مشاهده شده و به گمان مورخين، نمادي از مهاجرت مردم آريايي بوده است و به همين دليل نيز به عنوان نماد نژادپرستان آلماني انتخاب شده است.


براي مشاهده تاريخ اين نماد مراجعه کنيد به http://history1900s.about.com/cs/swastika/a/swastikahistory.htm

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۸/۰۴ساعت   توسط علی وطن خواه   |