ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
عبدالوهاب شهيدي، استاد برجسته و گرانقدر موسيقي ايران(دایی پدرمن ) در سال 1301 خورشيدي در «ميمه» در ديار هنر پرور اصفهان، ديده به جهان گشود.

وی در محضر هنرمندان و استادان برجسته اي چون «اسماعيل مهرتاش» به فرا گرفتن سازهاي سنتور و عود و آواز موسيقي ايراني پرداخت و در سال 1339 با برنامه «گل ها» فعاليت و همكاري خود را با راديو آغاز كرد و آثار زيبا و خاطره انگيزي از خود به يادگار گذاشت.

شهيدي آثار فراواني را با همكاري گروه پايور و گروه هاي فرهنگ و هنر وقت انجام داده ، همچنين در " جشن هنر شيراز " كنسرت هاي متعددي ايفاد كرده است . از معروف ترين آثار شهيدي ، بازخواني تصنيف لري ، آن نگاه مست تو " در دستگاه ماهور با شعر هما ميرافشار مي باشد .
وي هم اكنون در آمريكا سكونت دارد و بعد از سالها ممنوع الصدا بودن،آثار مذكور از وي به بازار موسيقي عرضه شده است .

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۳۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
منطقه  حفاظت شده موته: اين منطقه با وسعت 220 هزار هكتار در اطراف روستاى موته يكى از توابع شهر ميمه در شمال استان اصفهان و شمال غربى ميمه و جنوب غربى شهرستان دليجان قرار دارد. منطقه حفاظت شده موته بين دو استان اصفهان و استان مركزى قرار گرفته است و روستاى موته در مركز منطقه حفاظت شده قرار دارد.
روستاى موته از نظر جغرافيايى در عرض 33 درجه و 34 دقيقه و طول جغرافيايى 50 درجه و 45 دقيقه با فاصله270 كيلومتر در جنوب غربى استان تهران و در كنار جاده اصفهان به تهران و در فاصله 60 كيلومترى جنوب غربى شهرستان دليجان و در فاصله 45 كيلومترى شمال غربى شهر ميمه واقع شده است. منطقه حفاظت شده موته در مركز ايران واقع شده و يكى از پرارزشترين مناطق حفاظت شده ايران به خصوص از نظر گياهان منحصر به فرد و زيستگاههاى مناسب براى زندگى آهوان و منطقه‌اى براى تكثير آن است.
منطقه حفاظت شده موته با ارتفاع 1900 متر تا 3 هزار متر از سطح دريا از لحاظ آب و هوايى منطقه‌اى است نيمه خشك كه داراى تابستانهاى نسبتاً گرم و زمستانى سرد است. منطقه حفاظت شده موته داراى دوبخش جلگه‌اى و كوهستانى است. آهوها اغلب در مناطق جلگه اى و قوچ ، ميش، كل و بز در مناطق كوهستانى زندگى مى كنند. اين منطقه در اصل به عنوان بهترين زيستگاه آهو در ايران محسوب مى شود.
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۳۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
جشن انگور كه قرار بود شهريورماه سال جاري در شهرستان ميمه اصفهان برگزار شود به دليل كاهش توليد انگور لغو شد. جشن انگور كه قرار بود شهريورماه سال جاري در شهرستان ميمه اصفهان برگزار شود به دليل كاهش توليد انگور و وجود يك سري مسايل جانبي ديگر لغو شد. در حالي كه شهر ميمه چند ماه قبل از برگزاري جشن انگور به نشانه پاسداشت رسم ديرينه كاشت، داشت، برداشت انگور در شهريور ماه خبر داده بود، اخبار جديد حاكي از لغو اين جشن است. «عبدالرضا شيباني» در اين رابطه گفت: « امسال شرايط كاشت انگور در ميمه مساعد نبود و سرماي شديد هوا باعث شد توليد انگور در ميمه كاهش يابد و درختچه (موهاي) زيادي در اثر سرما از بين بروند.» او افزود: «دليل جانبي ديگري باعث شده دست‌اندركاران جشن فعلا از برگزاري جشن انگور در ميمه منصرف شوند.» در مراسم جشن انگور در ميمه قرار بود رسم كهن انگور چيني، حمل آن با الاغ و تهيه دوشاب (شيره) و آماده كردن آن به شكلي نمادين در ميدان اصلي شهر به نمايش گذاشته شود.
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۲۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
 مرحوم صدر الاسلام رضی الله عنه جد من با جهد و تلاش مداوم توانست توفيقاتی را در زمينه های علمی و فرهنگی کسب کند. نکته قابل عنايت در اين مورد کمک شايسته و در خور توجه همسر گرانقدر وی ننه آقا مي باشد .ننه آقا تيمارگري محبوب براي ميرزا حسن بود.البته صحبت هايي در اين خصوص زياد است كه ميرزا به علت روحاني بودن و تعدد زوجات ،توجهي ليلي مجنون وار به ننه نداشته است و تنها در فكر مطالعه و...بوده است كه مي توان اين موارد را كذب محض دانست .
ميرزا حسن فرزند ميرزا عبدالوهاب در زمينه هنري نيز يدي طولاني داشت.قلمدان هاي كنده كاري شده ،حجاري سنگ و مهمترين خصيصه هنري وي يعني خوشنويسي از آن جمله اند

تمول ميرزا حسن در حدی بود که بتواند روز گار خود و خانواده اش را سپری کند . از خصوصيات فردی و خانوادگی وی می گذريم اماانچه در ميان عوام در مورد ميرزا حسن وجود دارد چيزی جز احسان و نيكوئی نيست .وی عاقد منطقه نيز بوده است و صدها تن را در طول عمر پربرکت خود به وصلت نشاند.ميرزا حسن بيدادگر نيز بود اما نه يک انقلابی آنارشيست .شايد فلسفه مبارزه وی که بيشتر در انزوا و در افکار وی گذشت در نظر يک مخالف استبداد او را يک محافظه کار نشان دهد .
علی الحال درجه خلوص و ايمان وی زبانزد خاص و عام بود تا حدی که قدما می گويند نعلين وی (کفش ) در جلوی پايش جفت می شدند.
در اوان پيروزی انقلاب و درست زمانی که تب انقلاب همه را گرفته بود ،عده ای ناخواسته در صدد تخريب مزار ميرزا حسن بودند .اما آيت الله طاهري شديدا مخالفت کرد و حتی دستور به ساخت مقبره ای برای وی نيز داد.
شايدبپرسيد چراعده ای در صدد تخريب قبر وی بودند؟
ميرزا حسن فرزندی هنرمند داشت که هم اکنون نيز در قيد حيات است {عبدالوهاب شهيدی }.

 

چند ماه پیش  در ميمه بودم، نسخه اي از ماهنامه (صبح ميمه) را خواندم. بي نهايت خوشحال شدم . اين روزنامه كه بيشتر حالت يك خبرنامه را دارد،به مسائل محلي و همچنين گزيده اي از تاريخ و پيشينه اين شهر پرداخته است. جالب اينكه دراين روزنامه به مرحوم صدرالسلام رضي الله عنه نيز اشاره شده است و از وي به نام گنج پنهان نام برده شده است .اميد است كه مردم ميمه از دست اندركاران اين روزنامه (ماهنامه )كه زير نظر شهرداري فعاليت مي كند، قدرداني كنند.
همچنين يك كافي نت مجهز با مديريت دو تن از دانش آموختگان رشته كامپيوتركه از قضا از بچه هاي بااستعداد ميمه هستند ،در اين شهر راه اندازي شده است

 

شهر ميمه را کوهستانی بديع با نمايه صخره اي در محاصره خود داردو البته اين شهر در يك دشت بياباني پاگرفته است .ميراث اجداد گذشته يعني كاريز آباداني را براي مردم اين خطه به ارمغان آورد.اگر گذري به طبيعت وحشي منطقه داشته باشيم انواع پرندگان و خزندگان معمول در صحاري ايران در اين منطقه يافت مي شود .البته بايد به اين گزينه ها زيستگاه طبيعي موته (زيستگاه آهو طلايي دشت ايران ) بايد به ان افزود.
مهمترين محصولات برداشتي كشاورزان ميمه نيز عبارتند از انگور گندم سيب زميني سنجد بادام و...مي باشد كه بيشترخود مصرفي است اما با اين وجود شيره انگور و كشمش آن به شهرهاي مجاور نيز فرستاده مي شود.
البته وجه تسميمه ميمه نيز به همين محصولات كشاورزي برمي گردد.به گفته قدما شهر ميمه در زمان شاه عباس با داشتن تاكستان هاي بزرگ، بهترين انگور منطقه را درآن پرورش مي يافت كه در نهايت از ميخانه هاي شاه عباسي (دربار) سر درمي آورد.
البته تاكنون مدرك مستند تاريخي در اين زمينه ارائه نشده است و اعتقاد بنده نيز غير اين مطلب مي باشد

تو را ای کهن بر و بوم دوست دارم
غربت عوالم خودش رادارد.از دلتنگی معمولی شروع می شود تا غم مهجوری ! و بيش از هرزمان ديگر،خاطرات هجوم مي آورند.اين خاطرات سراسر دل را پر مي كند.
اكنون ما نيز به اين درد مشترگ گرفتاريم .هرازچندگاهي به خود سر مي زنيم و از موضع عافيت افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم .راستي اين دور تسلسل باطلي كه انسان گرفتار انست تا كي ادامه دارد؟صحبت از سياست ،تاريخ باستان ،زندگي ،درد ،دوري ،نزديكي و....همه و همه به نوعي با روح انسان ارتباط دارد.روحي كه واقعا ميان ازل بودن و ابد بودن سرگردان است .
علي الحال مي توانيم نتيجه بگيريم كه چند صباحي به نوشتاري و گفتاري سرگرميم و سپس

باستان شناسان کاريز را دستاورد مهم ايرانيان برای ابادانی ايران می دانند. شهر ميمه نيز از اين دستاورد بی نصيب نبود و مردمان با غيرت و غيور ساکن اين منطقه از فرسنگ ها دورتر از ميمه قنات بزرگ (موزدووا) را از دل كوههاي كركس جاري ساختند و با گذشت دستكم هزار سال همچنان روان و سازنده است .اين قنات تا 40 درصد از آب مورد نياز براي ابياري باغات و زمين هاي كشاورزي منطقه را
تامين مي كند.
از ديگز مظاهر طبيعي ميمه مي توان به مزرعه هاو تاكستان هاي متعدد اين منطقه اشاره كر د كه عبارتند از چاه بهرام ، باسيا، رزتوتي ،آربالا، لتيون ، چاه ملي ، چاه حاج ناصر،سرموزدووا،غور،يخچال ،چاه انقلاب ،چاه طاغوت (اميد)،چاه برقي ،سرپيلار،سروبير،و...اشاره كرد.
كوهستان اين منطقه نيز بسيار ديدني است .طبيعتي خشك و سوزان اما در بهاران بسيار دل انگيز.از مهمترين آنها كوه كهرو، سنجه ، قل كريز، بمبار ،سياه ،چهل دختران ،تخته سرخ ،علامه ،كوزل ،كلنگ زرده ،و كوه پر صلابت كرچ

روزی روزگاری در دوران دانشجويی که در تهران بسر می بردم برای انجام يک کار تحقيقی دوستم اميد قرقانی را که در آن زمان دوران سربازی خود را طی می کرد به انجمن زرتشتيان بردم . وقتی نزد مرحوم موبد رستم شهزادی (موبد موبدان و نماينده زرتشتيان در مجلس )رفته بوديم هم وطنان زرتشتی به انجا می امدند و خلاصه با هم صحبت می کردند.در همين لحظه دوستم گفت:اين ها هم ميمه ای حرف می زنن؟البته با شرح اين خاطره می خواهم بگويم که اميد در اصل فارسی زبان است اما گويش زرتشتی برای وی بسيار آشنا امد.
بله گويش ميمه ای و زرتشتی بسيار نزديک به هم هستند البته اطراف نائين و کوهپايه خوروبيابانک و جرقويه نيز دارای گويشی نزديک به گويش ميمه ای هستند.
در همين راستا پسرعموی گرام ابراهيم وطن خواه نيز پايان نامه فوق ليسانس خود را در زمينه زبان شناسی زيرنظر استاد سپنتا در خصوص گويش ميمه ای نوشته است که کار بسيار جالب و کاملی است .
از فحوای اين پايان نامه می توانيم بيبنيم که تعداد لغات زبان دوران ساسانی و اشکانی درگويش ميمه ای چقدر است. در اين پايان نامه تقريبا به طور کامل و جامع به اين لغات اشاره شده است .
در مورد گويش ميمه ای اگر باز مطلب خواستيد در لينک اخبار ميمه در گروه من در ياهو هست که شما می توانيد ابتدا به ياهو گروپ برويد و بعد میمه وطن  را به انگليسی جستجو کنيد .(توضيحات بيشتر در اين مورد را در نوشته های روز های گذشته خود در همين وبلاگ آورده ام .)
کلام آخراينکه گويش ميمه ای به خاطر اينكه ميمه در مرکز ايران واقع شده است از گزند لغات عربی ترکی و...... مصون مانده و به علت بافت سنتی فرهنگی مردم اين منطقه تا کنون اصالت خود را حفظ کرده است اما الان چندسالی است تب فارسی حرف زدن با بچه هادر بين خانواده های فرهنگي و بعضا كارگري اين منطقه رواج يافته که البته گريزی از اين نگرش مدرنتيه نيست اما من يکی حداقل خوشحالم از اينكه تا زمان مرگم اين گويش را از زبان قشر۲۵ ساله به بالا خواهم شنيد

 :برای يک باستان شناس بدون شک ساروج و گورستان دو نشانه ارزشمند و مهم است.در منطقه ميمه گورستان های متعددی وجود داشته و يا دارد که عبارتند از مصلی ورزشگاه بهزيستی داخل آموزش و پرورش (چند سال پيش يک مقبره در ان کشف شد) پشت اداره کشاورزی و قبرستان فعلی .برای هرکس روشن است که شهری ده هزار نفری بر اسا س آمار ۱۳۸۳ نياز به اين همه گورستان نداشته است .پس بايد اين گونه فرض کنيم که يا لشکريانی خوانخوار از اين منطقه به دفعات گذشته اند و يا دستخوش قهر طبيعت شده اند.فرض دوم قوی تر است . تاکنون چندين بار اين منطقه راسيل بيرحمانه تخريب کرده است .
يک مساله : اگر به خاك منطقه منبع آب تا حدفاصل سرموزدووا sarmouzdowa نگاه كنيد سفالينه هاي زيادي را مشاهده خواهيد كرد.من اين توجيه راكه هر روز در اين مسير كوزه اي آب از دست كشاورزي مي افتاده را اصلا قبول ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 خوش باشید

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۲۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
صرف فعل دیدن

دیدم -دیدی-دید-دیدیم-دیدید-دیدند

bemdi

beddi

beshdi

bemoondi

bedoondi

beshoodi

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۲۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
زندگي ات را بر مبناي ترس بنا نكن ،بي هيچ واهمه اي زندگي كن .
تنها در اين صورت است كه به معناي واقعي كلمه ، زندگي كرده اي .
ترس ، تو را بسته نگه مي دارد و مانع باز شدن و شكوفايي ات مي شود .
ترس موجب مي شود كه پيش از اقدام به هر كاري ،هزار و يك نگراني و دغدغه راه تو را سد كنند.
آيا اين درست است ؟ غلط است ؟اخلاقي است ؟ غير اخلاقي است ؟عرفي است ؟ خلاف عرف است ؟فكر كردن به اين ها تو را سر در گم تر مي كند .اين ها سياه چاله هاي كهكشان روح تواند .
رهيافت من كاملا متفاوت است .انسان جايز الخطاست .خطا كردن لازمه ي انسان بودن و نيز انسان شدن است .
فقط يك چيز را در خاطر داشته باش :سعي كن خطاهاي خود را تكرار نكني .تكرار خطاها نشانه ي حماقت است .
انسان ، كاشف زندگي است .در كشف زندگي ،از خطا كردن گريزي نيست .اگر بيش از حد از خطاها بترسي ،از كشف زندگي در مي ماني و بدين سان ،از هيجان شركت در ماجراي پر از شگفتي زندگي ،كنار گذاشته مي شوي .
خشكه مقدس ها اين گونه اند .آنها هيچ گاه طعم زندگي را نمي چشند.مي آيند و مي روند ، بي آنكه خطايي از آنها سر بزند،بي آنكه ديكته اي بنويسند،بي آنكه در كلاس زندگي حضور پيدا كنند،
بي آنكه زندگي كنند.چه قدر حقير و ملال انگيزند
خشكه مقدس هاي خشك مغز بي روح و بي دل و بي شهامت !
تمامي تلاش من آن است كه در تو روح شور و سرمستي بدمم.دلم مي خواهد ميل به زيستن ، زنده بودن ، باليدن و رقصيدن را در تو برانگيزم .مي خواهم شجاعت بودن و جانانه بودن را در تو ببينم .
دوست دارم گام هايت به بلندي پيمودن قله ها باشد .تو بايد همه ي امكانات زندگي ات را تحقق ببخشي .تو هنوز از پنج درصد امكانات خويش نيز استفاده نكرده اي .نود و پنچ در صد توانايي هاي تو راكد مانده است .ترس تو را مي بندد و زنداني خويش ات مي سازد .

نترس .

گشوده باش .

گشوده به روي بيكران .

نترس ،

زيرا خداوند است كه درباره ي تو قضاوت مي كند .او طبيعت بشري تو را به خوبي مي شناسد .
در روز داوري به او خواهي گفت :آري ، اي خداي همه دان و دوست داشتني !
خطا كرده ام . مي دانم . و ميدانم كه ميداني .خطا كرده ام و بعضي از كارهاي ناصواب ديگر .
ورود ممنوع رفته ام و چند چراغ قرمز ديگر را هم رد كرده ام .
و خداوند خدا تبسمي خواهد كرد و تو را در رداي لطف خويش خواهد پيچيد ودوستت خواهد داشت .

پس نگران نباش !
 
تا يه عاقل فکر کنه که چه جور از رودخانه رد شه         يه ديوونه پاچه ها شو بالا زده و رد شده

                            

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۲۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

خط ميخي هخامنشي

نخستين خطي كه در ايران زمين با آن يكي از زبانهاي ايران باستان نوشته شده ، خط ميخي هخامنشي است . آنچه از آثار كتبي زبان روزگار هخامنشيان كه فرس خوانند به ما رسيده با همين خط نوشته شده است . اين خط كه از چپ به راست نوشته مي شود ، بايد در هشتصد سال پيش از ميلاد مسيح به ايران راه يافته باشد اما بدبختانه از روزگار پادشاهي مادها كه در پايان سده هشتم تشكيل يافته هنوز آثار كتبي بدست نيامده است . بويژه شهر همدان برعكس شهرهاي ديگر كه با فاصله از شهر ازبين رفته ايجاد مي شوند ، دقيقا بروي ويرانه هاي شهر هگمتانه ( پايتخت مادها ) بناشده و خود اين مسسئله از كندوكاوها مي كاهد . آثار ميخي كه بدست داريم همه از زمان هخامنشيان است . طريقه رمزگشايي و خواندن خطوط را بشتر بدانيد . بر نابه نظر برخي ها  نخستين خط ميخي هخامنشي بدست آمده متعلق است به كوروش كبير كه در دشت مرغاب بجاي مانده و در آن تنها يك جمله  من هستم كوروش شاه هخامنشي نوشته شده و به زمان 529 - 559 ق.م نگاريده گرديده . برخي ديگر معتقدند اين كتيبه به همراه پيكر بالدار و تاج برسر واقع در دشت مرغاب متعلق به كوروش كوچك برادر اردشير دوم است كه به اميد رسيدن به تاج و تخت با برادر خود جنگيد و در جزء سپاهيانش سيزده هزار سرباز مزدور يوناني بودند و در كونخ ، تقريبا در دوازده مايلي بابل شكست خورده و كشته شد البته بسيار بعيد به نظر مي رسد كه براي او در دشت مرغاب پيكري تراشيده و به او لغب شاهي دهند . نگاريده البته در اين مقال جاي رد كردن يا تاييد اين مطلب نيست تنها به اين دليل مطرح شده كه به يكي از اين فرضيه ها اين كتيبه اولين سند از خط ميخي هخامنشي است . البته اين كتيبه به دو زبان ديگر هم ترجمه شده ( بابلي و ايلامي ) كه بالاي خط هخامنشي نوشته شده اند . اما دو كتيبه ديگر نيز قدمتي بيش از اين دارند ! يكي ash و ديگري AMH كه هر دو بنابه دلايل و واضحات به دوران متاخر هخامنشي متعلق است نه به دوران ابتدايي آن كه ارشامه و آريارمنه شاهي مي كردند ( يعني اين كتيبه ها رو خودشون ننوشتن و بعدها به يادشون براي اونا كتيبه نوشتن ) . بهرحال مي توان گفت اولين كتيبه هاي بدست آمده متعلق به داريوش بزرگ است .

پادشاهان ديگر هخامنشي كه از آنها كتيبه به خط ميخي هخامنشي بدست آمده عبارتند از :: داريوش ( 486 - 522 ) ؛ خشايارشا ( 465 - 486 ) ؛ اردشير اول ( 424 - 465 ) ؛ اردشير دوم ( 359 - 404 ) ؛ اردشير سوم ( 338 - 359 ) ؛ ((" احتمالا آريارمنه و ارشامه " را نيز بايد در اين ليست قرار داد )) . هرودوت در جايي از لشكركشي داريوش به جنگ ساكها skyths سخن مي دارد از يك كتيبه داريوش در بسفر به خط و زبان يوناني ياد مي كند : "  چون داريو ش به بسفر رسيد دو ستون از سنگ سفيد در آنجا بر پا كرد در يكي از آنها نام هاي كساني را كه با وي همراه بودند به خط آشوري و ديگري به خط يوناني كنده گري كردند ... " البته بايد توجه داشت كه هرودوت خط ميخي هخامنشي را خطوط آشوري ناميده . البته همانطور كه در مقال پيش گفته شد خط ميخي ابتدا در سومر شكل گرفته به اكد رفته به بابل و آشور رسيده و پس از آن به ايران رسيد اما در ايران به اندازه اي اين خط تغيير يافت كه به صورت يك الفبا درآمد . اما بعد از اردشير سوم ( 338 - 359 ) ق.م ديگر اثري از اين كتيبه بدست نيامده و چند نگين و مهر كه بدست آمده همه بالاتر از سه سده پيش از ميلاد است .

روي هم رفته از تمامي آثار نگاريده شده هخمنشي كلا چهارصد و اندي واژه از زبان پارسي باستان بجاي مانده البته اين تعداد ريشه و بن شناخته شده دارند و ما با مشتقات آنها كار نداريم . بايد اشاره كرد كه خط ميخي با تغييري كه در ايران كرد يك قسم از الفباي آريائي گرديد يعني فقط علامات اين الفبا از اشكال ميخي بابلي اقتباس شده است . در روزگار هخامنشيان خط ديگري به ايران راه يافت و رفته رفته جاي خط ميخي را گرفت و آن خط آرامي است

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۲۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

                                              بنام خدا

در اين کره خاکی چهار همسايه بودند که با همديگر دشمنی داشتند.اختلاف اين چهار همسايه سر به ترتيب قرار گرفتن آنها در روزگار بود .

پائيز خانم می گفت:اول من ..

زمستان خان می گفت:اول من ..

خلاصه که دعوای آنها بر قرار بود و اين اختلاف آنها بر طرف نمی شد تا اينکه يک روز سازمان بين الملی فصول طی يک جلسه ای لايحه زمانبندی آنهارا بر اساس حروف الفبا تعيين کرد .و خلاصه مشکل آنها بر طرف شد .ولی هنوز هم آنها با هم رابطه دوستانه ای بر قرار نکرده بودند.

بر اساس اين لايحه ,بهار خانم اول /آقا تابستان دوم /پائيز خانم سوم /زمستان خان در آخر قرار گرفت.

بهار خانم شوهرش را از دست داده بود و آقا تابستان همسرش را بر اثر سانحه تصادفی از دست داده بود .پائيز خانم هم ازهمسرش بعلت مشکلات خانوادگی طلاق گرفته بود و زمستان خان هم همسرش نازنينش را بعلت بيماری از دست داده بود.هر کدام از اين همسايه ها سه (۳)فرزند داشتند.

نام فرزندان بهار خانم:( آقا فروردين / ارديبهشت خانم و آقا خرداد بود )

نام فرزندان آقا تابستان:(جناب تير / مرداد خانم و خانم شهريور بود )

نام فرزندان پائيز خانم  :(دوشيزه مهر / خانم آبان و آذر خانم  بود  )

نام فرزندان  زمستان خان :(آقای دی / بهمن خان و سلطان اسفند خان بود )

بچه های اين فصول خيلی مهربان و بی غل و غش بودند و ويژگيهای خاص خود را داشتند . همه آنها مهربان و با شخصيت بودند و زبانزد همه آنها سلطان اسفند خان و دوشيزه مهر بودند . البته بقيه هم خوب بودند .خلاصه روابط آنها با هم خوب شد و تمام کينه و کودورتها بر طرف شد .در آن ميان سلطان اسفند خان عاشق دوشيزه مهر شد پس از گفتگوهای بسياری که زمستان خان با پائيز خانم انجام دادند باالاخره با ازدواج سلطان اسفند خان و دوشيزه مهر موافقت شد و اين اولين رابطه ازدواج خانوادگی آنها بود و خيلی کانون آنها را گرم کرد .در همين ميان بهمن خان هم از آذر خانم خواستگاری کرد و در همان حين هم آقای دی با استفاده از هويت خانوادگی خود به خواستگاری ارديبهشت خانم رفت و از بهار خانم دخترش را خواستگاری کرد . خلاصه آقای تير هم از آبان خانم خواهر زن سلطان اسفند خان خواستگاری کرد و آقای فروردين هم مرداد خانم را که دختر بسيار با وفايی بود به عقد خود در آورد .خلاصه آقا خرداد و شهريور خانم هم يک زوج خوشبخت شدند و در کنار هم بدين وسيله تمام آنها با هم فاميل شدند .در اين بين ديگر بهار خانم و دوشيزه پائيز /آقا تابستان و زمستان خان ديگر تنها شده بودند.چون فرزندانشان رفته بودند سر زندگی خودشان .

خلاصه بچه ها به اين فکر افتادند که آنها را از تنهايی در آورند .به همين خاطر با اسرار سلطان اسفند خان به پدرش او را راضی کرد و پائيز خانم يعنی مادر زنش را بجای مادرش به خانه بياورد و بچه های آقا تابستان هم از او خواستند که بهار خانم را به عقد خود در بياورد و خلاصه تمام اين مراسم به خوبی و خوشی انجام پذيرفت و تمام فرزندان دارای گرمترين کانون خانوادگی شدند و هر کدام از آنها دارای (۲۹/۳۰/۳۱/ ) فرزند شدند. در آن ميان پسر هجدهم سلطان اسفند خان و دختر هفتم دوشيزه مهر يکی از بهترينها بودند .( البته دختر بيست و نهم مرداد خانم هم يکی از با وفاترين ها بود ) 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۲۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
صرف فعل گفتن

بگو:beva              نگو:neva            گفتم :bemva                  گفتي :bedva     گفت:beshva

گفتيم bemoonva          گفتيدbedoonva                                       گفتندbeshoonva

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۸ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

زرتشتیان، ب تاریخی، ملی، طبیعی و دینی، جشنهایی در یک سال خورشیدی بر پا می دارند. از گروه جشن های ملی، نوروزجلوه ی ویژه ای دارد، زیرا شروع سال نو را گزارش میدهد و هنگام شکفتن جوانه ها و بالندگی طبیعت نیز می باشد.

در باور زرتشتیان، نوروز که از آن فروهردر گذشتگان است که از ده روز پیش از نوروز برای سر زدن به بستگان خود به سوی آنها خواهند آمد. به همین انگیزه در پایان اسفند ماه هر سال جدید، برکت و بهروزی رابه بازماندگان پیشکش کنند. سپس در نخستین روز سال نو، به اتشکده ها یا نیایشگاه می روند تا روز و سال نو را با یک دلی و همبستگی در کنار نور و روشنایی، اهورامزدا را نیایش کنند.

جشن مهرگان: در روز مهر از ماه مهر برگزار می شود. در بیان تاریخی پیروزی فریدون بر ضحاک تازیو ستمگر  را به همراه دارد و از سوی دیگر آغاز زمستان را درگاه شماری باستانی ایران گزارش می دهد.

«مهر را مى ستاييم / كه داراى كشتزارهاى فراخ است / و به سرزمين هاى ايرانى رامش و آسايش مى بخشد / و نگران پناهگاه ستوران است / مهر را مى ستاييم / بلندبالايى كه بر فراز برج ايستاده ...»

مهرگان

جشن چله: بزرگترین شب سال و اخرین روز ماه اذر است. شادمانی مردم در ان شب برای بلند تر شدن روزها و افزایش روشنایی و زایش مهر (نور خورشید) است. 

جشن سده : یادگار مهار اتش به گزارش شاهنامه فردوسی است. در شامگاه روزدِ دهم بهمن.

جشن سده

جشن اسفنگان : روز سپندارمز از روز اسفند است. احترام ویژگی های فداکاری، فروتنی و مهربانی مادر، جشن ویژه ای در روز مادر بر پا می گردد.

جشن گاهنبارها: جشن فصلی و مربوط به زندگی کشاورزان و دامپروری هستند که فرهنگ ایران باستان شکل گرفته اند و شش مرحله در سال برگزار می شود زرتشتیان در هر مرحله ی گاهنبار، پنج روز به دادودهش می پردازند و با گردهم ایی در این جشن ها، داده های افریدگار را میستایند.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۸ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
  1- آل‏ زیار (مرداویچ دیلمى مقتول در سال 323 در اصفهان)

    2- آل ‏بویه (عمادالدله در اصفهان و رى و سبزوار و گاهى تا بغداد)

    3- سلاجقه (ملكشاه و برخى از جانشینان او)

    4- آق‏قیونلو (حسن‏بیك - یعقوب بیك - رستم بیك)

    5- صفویه (از شاه‏عباس كبیر به بعد)

    6- در سال 1164 كریم‏خان زند و ابوالفتح ‏خان بختیارى و على‏مرادخان موافقت كردند كه میرزا ابوتراب خلیفه سلطانى فرزند میرزا مرتضى‏صدر را كه مادرش دختر شاه سلطان حسین صفوى بود به سلطنت انتخاب كنند و وى را بنام شاه اسماعیل سوم نامیدند و اصفهان را پایتخت قرار دادند و بعدها كریم خان از طرف وى بعنوان وكیل‏الدوله ملقب شد

    7- زندیه (على مرادخان متوفى بسال 1199 ه.ق)

    8- باقرخان خوراسگانى در دوره فترت بعد از علیمرادخان براى چند روزى ادعاى سلطنت كرد و خویشتن را شاه باقر نامید و در اصفهان تاج‏گذارى كرد

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
در فاصله 45 كیلومترى اصفهان قصبه‏ اى وجود دارد كه آن‏را مورچه‏ خوار یا مورچه‏ خورت مى‏نامند. علت نامگذارى آن به این اسم مشخص نیست و در كتابهاى تاریخ و سیاحتنامه‏ ها به هر دو نام خوانده شده است. از جمله حوادث مشهور در این قصبه نبرد بزرگ نادرشاه افشار با اشرف افغان بود. در این جنگ پایتخت آن زمان ایران یعنى اصفهان گشوده شد و حكومت افاغنه بر ایران پایان یافت. اهمیت نبرد بیشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگیدن نادر و سپاهیانش و تجاربى كه در دو پیكار گذشته [مهماندوست دامغان و سردره خوار ]بدست آورده بود در مورچه‏ خورت آرایش جنگى آنها را تقلید و بكار بسته بود، از طرفى عثمانی ها در این اردوگاه به او یارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد. در اطراف قریه مورچه‏ خورت تپه‏ هاى مرتفعى وجود داشت و اشرف براى جلوگیرى از قواى نادرى تصمیم گرفت از استحكامات طبیعى این تپه ‏ها بهره گیرد و سپاهیان و توپخانه خود را در اینجا مستقر سازد، او قصد داشت در این جنگ جنبه تدافعى پیش گیرد و با استتار توپخانه و سواره نظام، در زمان مقتضى ضربه كارى را به سپاهیان نادر وارد سازد. وقتى قواى نادر به مورچه‏ خورت نزدیك شد در فاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد و بوسیله جاسوسان و تنى چند از اسراى دشمن از تدارك مفصل نیروى نظامى اشرف افغان آگاه گردید. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازه‏اى طرح كرد و بر آن شد بدون برخورد با قواى دشمن از قسمتى از تپه ‏ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد این امر موجب مى‏شد كه اشرف براى جلوگیرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشیده و به حمله دست بزند در نتیجه طرفین همانند جنگ هاى گذشته درگیر مى‏شدند و با روحیه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مى‏افتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نیز افشا مى‏گردید.

    سپیده‏ دم روز بیستم، ربیع‏ الثانى سال 1142 ه ق این نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد. اشرف افغان و یارانش كه مراقب اردوگاه خویش بودند از مانورهاى سپاهیان نادر به هراس افتاده و تصمیم به مدافعه گرفتند. به فرمان نادر لشگریان به سه دسته تقسیم شدند و هر یك براى اجراى هدفهاى خود عازم میدان جنگ گردیدند. یك دسته از تفنگچیان مأموریت یافتند كه محل توپخانه‏ هاى دشمن را كشف و تصرف نمایند اجراى این امر كار دشوار و خطرناكى بود با این‏حال پیشرفت این عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدین‏ ترتیب محل تمركز آنها افشا شد. پس از آن گروهى از جانبازان ارتش نادرشاه با دادن تلفات سنگینى به محل توپخانه رسیده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچیان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بیشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف آن همه به آن دل بسته بود، یكى پس از دیگرى اشغال شد.

    پس از فرار اشرف خیمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف این همه غنایم كه به قول مؤلف كتاب جهانگشا قیمت آن از میزان قیاس بیرون بود، امكان داشت سربازان را از تعقیب دشمن باز دارد و تصرف مال دنیا آنها را به جان هم اندازد. نادر كه به این مسئله پى برده بود فرمان داد تا تمام غنایم را در جائى دیگر گرد آورند و آنگاه همه را طعمه حریق سازند. دستور او بلادرنگ اجرا شد. در روز 23 ربیع‏ الثانى سال 1142 نادر و یارانش عازم اصفهان شدند. البته قبل از ورود او به این شهر اصفهانی ها وظیفه خود را به نحو اكمل به انجام رسانده بودند به این معنى كه قبل از پیكار نادر اصفهانی ها كه بخاطر جنایات افغانها از مرده آنان نیز مى‏ترسیدند با شمشیر و كارد و تبر به جان آنها افتاده و آنان را روانه دیار عدم ساختند. با حمله سپاه نادر اصفهان و پس از آن ایران از لوث وجود آنان پاك شد.ازانجاکه این جنگ در منطقه مورچه خورت رخ داد از ان زمان به بعد این روستا شناخته تر شد.

اما نقلی قول دیگری نیز هست که به نظر برخی از دوستان و حتی خود من قوی تر است .

درمنطقه مورچه خورت خانی بوده که در زمانی محاصره این روستا از سوی  ناردشاه  گندم زیادی در انبارهای خود احتکار کرده بودو به مردم هم نمی داد.اما خداخواست درس عبرتی به وی دهد و در نتیجه  یک روز که در انبار را باز می کند می بیند که مورچه ها همه گندم را برده اند و به همین دلیل نام این روستا مورچه خورت شده است.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
كاروانسراي  مادرشاه يا شاه عباسي در 10 كيلومتري دهستان مورچه خورت و در ۴۰ کیلومتری شهرستان میمه اصفهان از يادگارهاي معماري دوره صفويه است0
به گزارش واحد مركزي خبر از اصفهان اين كاروانسرا درسالهاي 1015 تا 1020هجري قمري ساخته شده و از ان براي تشريفات  درباري و استراحتگاه سفيران خارجي در اخرين مرحله سفرشان به اصفهان استفاده مي شده است0
اين كاروانسرا كه بيش از 6 هزار و670 مترمربع مساحت دارد در چهار ايوان با حجره هايي بصورت قرينه در چهار طرف صحن ساخته شده است 0
ايوان اصلي ان درضلع شمال واقع شده است و قسمت چليپا شكلي با طاق گنبدي دارد كه دو راه پله در دو سوي ان دسترسي به بام را اسان مي كند0
در چهار گوشه صحن نيز چهار بخش با پوشش  طاق و چشمه وجود دارد كه از ان بعنوان شترخوان اختصاصي استفاده مي شده است0
كاروانسراي مادرشاه چهار برج مدور تزييني در چهار سو براي نگهباني و دونيم برج دارد كه اين برجها بصورت مشبك اجر كاري شده ا ست0
سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان اصفهان كاروانسراي شاه عباسی را 5سال پيش مرمت و بازسازي كرده است.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
باسلام به دوستان عزیز

خدمت شما عرض کنم که از امروز شما می توانید آدرس وب سایت را در جستجوگرها  باآدرس زیر جستجو کنید

 

 www.vatankhahnet.tk     

 

توضیح: بعد از اینکه آدرس را جستجو کردید یک صفحه بازمینه رنگ مشکی با درج همین آدرس درآن باز می شود. دوباره روی آدرس وطن خواه  کلیک کنید

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
دوست و رفیق موندااشونگی معنی بعضی کلمه ها بواجم

معنی کلمه های این دفعه و ان دفعه :

این دفعه = emberah

ان دفعه =omberah

حالا صرف فعل آمدن

آمد=bema

آمدم = bemeyon

آمدی=bemeyee

آمدیم=bemeymah

آمدید=bemeyda

آمدند=bemenda

خوش باشید

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

مبارك باد آمد ماه روزه رهت‏خوش باد، اى همراه روزه شدم بر بام تا مه را ببينم كه بودم من به جان دلخواه روزه نظر كردم كلاه از سر بيفتاد سرم را مست كرد آن شاه روزه مسلمانان، سرم مست است از آن روز زهى اقبال و بخت و جاه روزه بجز اين ماه، ماهى هست پنهان نهان چون ترك در خرگاه روزه بدان مه ره برد آن كس كه آيد درين مه خوش به خرمنگان روزه رخ چون اطلسش گر زرد گردد بپوشد خلعت از ديباه روزه دعاها اندرين مه مستجاب است فلكها را بدرد آه روزه چو يوسف ملك مصر عشق گيرد كسى كو صبر كرد در چاه روزه سحورى كم زن اى نطق و خمش آن ز روزه خود شوند آگاه روزه

(كليات شمس، جزء و پنجم، ص 137)

رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماههاى قمرى بين شعبان و شوال است، رمضان در لغت‏به معناى تابش گرما و شدت تابش خورشيد است. بعضى گويند رمضان به معنى سنگ گرم است كه از سنگ گرم، پاى روندگان مى‏سوزد و شايد ماخوذ از «رمض‏» باشد كه به معنى سوختن است چون ماه صيام گناهان را مى‏سوزاند به اين خاطر، بدين اسم موسوم شده است زيرا ماه رمضان موجب سوختگى و تكليف نفس است. اما صوم و روزه كه در اين ماه تكليف شرعى مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشاميدن و مفطرات ديگر از طلوع صبح تا غروب.

در قرآن مجيد يك بار «رمضان‏» و چهارده بار صوم و صيام و صائمين و صائمات ... آمده است.

شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن ... ماه رمضان است كه در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آيه 179 سوره بقره طرح شده است: يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
دوستان عزیز

وب سایت در اوخر هر هفته  آپدیت می شود.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

پيامبری به نام مهر

در نيمه هزاره يازدهم ؛يک هزارو نيم پس از زرتشت در سال پنجاه و يکم شاهنشاهی اشکانی نيمه شب ميان شنبه بيست و چهارم و يکشنبه بيست و پنجم دسامبر ۳۷۲ پيش از ميلاد مهر سو شيانس از مادرش ناهيد از ميان يک تيره سکايی ايرانی در شرق ايران زائيده شد.قرنها بود که گمان می کردند دين مهر که آنرا يک آيين راز آميز می خواندند از آيينهای ايزد مهر باستانی که در ميان ايرانيان و مردم خويشاوند آنها قبل از اشو زرتشت  پرستيده می شد سرچشمه می گرفته است .در حاليکه آيين ميترائيسم که برای پانصد سال دين رسمی شاهنشاهی اشکانی و امپراتوری رم بود با شخص تاريخی مهر آغاز می شود پيامبری که هزار سال پس از زرتشت و در زمان اشکانيان ظهور نمود و آيين وی سرتاسر امپراتوری رم باستانی را فرا گرفته بود و بازمانده يادمانهای آن هر سال در سراسر اروپا از يک سو و در آسيا بويژه در شرق ايران در قلمرو پادشاهی کوشان پيدا می شد و اين جنبش فراگير که از سده سوم قبل از ميلاد آغاز شده بود تا سده سوم و چهارم پس از ميلاد که دين عيسوی در غرب آسيا و شمال آفريقا و در اروپا  رايج شد ادامه می يابد و همزمان نيز آيين نوزرتشتی توسط موبدان ساسانی با پايان قدرت اشکانيان جايگزين آيين مهر می گردد و امپراتوری رم و کليسا در غرب و شاهنشاهان ساسانی و موبدان خرافه برانگيز زرتشتی در شرق دست به يکی کردند و همت بر آن گماشتند که نام مهر و دين او و يادمانهای او از صفحه روزگار ناپديد شود و آنچه نمی شد برداشت به نام ديگری وانمود کنند.هر چند که بايد آغاز سال نو ميلادی را به هموطنان مسيحيمان تبريک بگوييم اما نمی توانيم از واقعيات تاريخ چشم پوشی کنيم و وامداری اديان سامی(يهود و اسلام و مسيحيت) را از اديان آريايی  انکار نماييم .

زايش مهر

در تاريخ کليسا روشن است که چون برای پيروان مهر در سراسر امپراتوری رم روز زايش مهر جشنی بس گرامی بوده و به هيچ وجه نمی خواستند از آن دل بردارند پيشوايان کلسيا پس از کو ششهای بيهوده سرانجام ناچار شدند آنروز را  همچو زايش عيسی جشن بگيرند.

چلیپا صليب ايرانی

من مانند خیلی از دوستان عزیز دیگر نماد چلیپا را بر روی قبورگورستان های قدیمی شهرهای میمه و وزوان دیده ام . توضیحاتی پیرامون این نماد را بخوانید: 

 چلیپا يا صليب يک نماد باستانی است که ميان مردمان گوناگون در زمانهای گوناگون معناهای گوناگون داشته است و امرزوزه نشان ويژه مسيحيت شده است و آنرا نشانه صليبی می دانند که عيسی را بر آن به دار کشيدند اما در دين مهر که ۳۷۲ قبل از ميلاد ظهور کرده چلیپا جايگاه بسيار برجسته ای داشته و معنای ويژه ای به نام آن داده شده است و در يادمان هيان فو که نوشته ای به چينی است چلیپا همچون نشانه ای از چهار گوش جهان نموده شده است  که نماد هو آشتی يا آشتی بزرگ و برادری و يگانگی ميان جهانيان است. و نقش برجسته های بی شماری از اين نماد آيين مهری بر جا مانده که برای زمانهای پيش از ميلاد مسيح است .

مهر و ناهيد ؛ عيسی و مريم

پيروان مهر نگار و تنديس مهر و ناهيد را در پرستشگاهها می گذاشتند و در خانه ها برای برکت و دعا نگه داری می کردند چنان که عيسويان نيز برای گراميداشت عيسی و مريم از اين رسمها پيروی کرده اند . تنديسهايی از ناهيد که فرزندش مهر را روی زانو نگاه داشته و دارد به فرزندش شير می دهد . اين بازنمای مادر و فرزند نمونه ای برای نماياندن مريم و عيسی در هنرهای دينی عيسوی شده که يک نمونه از آن در پيکره مادر خداوند در قسطنطنيه ديده می شود.

درباره زندگانی اين پيامبر ايرانی و گفتارها و آيين او چيز زيادی در دست نداريم چرا که تمامی آثار او به کوشش عيسويت در غرب و نوزرتشتيگری در شرق از ميان رفته و بايد آثار او را در بازمانده های آيين مسيحيت و عرفان ايرانی جستجو کرد که گويند عرفان ايرانی مديون انديشه های اين پيامبر آريايی است .آنچه را که در جهان عيسويت گذشته از قلم يک پژوهنده انگليسی در ۸۰ سال پيش در زير می آوريم :((در ويرايش تازه دانشنامه بريتانيکا که پرداخته شدن آنرا به تازگی جشن گرفتند می بينيم که نيم صفحه درباره مهر گفته شده است شايد به نظر بيايد که می خواهيم نظر شما را به يک دين ناچيز در ميان دينهای کهن بکشانم ولی بايد بگويم که هرچند نخواهم توانست شما را به دريافت اهميتی که اين دين دارد بيدار کنم .دين مهر دينی هست و خواهد بود که نقش جدی در تاريخ پرورش دين و عيسويت که در زمان ما رايج است دارد کمی جستجو آشکار می کند که اين دين کهن که در زمان ما ايت اندازه کم از ؟آن آگاهی داريم در دوران چند سده در امپراتوری رم گسترده ترين دستگاه دينی بوده که آن امپراتوری در بر داشت . به سخن ديگر دين مهر در بر گيرنده ترين دينی در جهان غرب بود در آن سده هايی که آنرا عيسوی می خوانيم . پژوهندگان در اين باره همداستان اند .برای پدران در کليسا اين مهر خطرناکترين خار در چشم بود . و بازمانده های يادمانی آن از دوران امپراتوری رم پذيرشی شگفت آوری آن را در ميان مردم نشان می دهد در خود کشور ما انگلستان که۳۰۰سال در دست روميها بود . آن هم در دورانی که فرض شده است عيسويت در سراسر امپراتوری رخنه و نفوذ کرده هيچ نشانه ای از عيسويت بدست نيامده در حاليکه يادمانهايی که برای بزرگداشت و ستايش مهر برپاشده فراوان ديده می شود در غارهای مهری پيکر تراشهايی مهر و نوشته هايی از اين گونه يافت شده((به بهترين و بزرگترين بغ مهر شکست ناپذير خداوند روزگاران ))با اين همه نشان که از دين مهر در سده های آغازی عيسويت مانده هزاران سال در پی آن می آيد که هيچگونه آگاهی از اين دين در دست نيست و به نظر می آيد که نام فراموش شده اروپاست حتی از سده های پانزدهم و شانزدهم باستانشناسان بزرگ آن زمان يادمانهای مهری را که کشف شده بود نمايشگر خدايان و قهرمانان افسانهای رم می پنداشتند

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۰۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
دوستان عزیز به دلیل مسافرت اینجانب . وب سایت  به مدت   ۵ روزِ به روز نمی شود.
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۰۵ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
باسلام به دوستان عزیز

خدمت شما عرض کنم که از امروز شما می توانید آدرس وب سایت را در جستجوگرها  باآدرس زیر جستجو کنید

 

 www.vatankhahnet.tk     

 

توضیح: بعد از اینکه آدرس را جستجو کردید یک صفحه بازمینه رنگ مشکی با درج همین آدرس درآن باز می شود. دوباره روی آدرس وطن خواه  کلیک کنید.

موفق باشید           

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۰۵ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
دختری به نام آرایو !

آورده اند که در سرزمینی دور دختری بود به نام " آرایو " . بس زیبا . با چشمانی به رنگ آسمان و زمینه استقلالی ! در کتابها آمده است که آرایو هوشی سرشار داشته و سخنور و شاعری چیره دست بوده . برخی از حکما او را فمنیستی تند رو دانسته اند و برخی دیگر بر این اعتقاد بوده اند که آرایو در اصل رزمی کار بوده و بادمجانهای بیشماری پای چشم پسران بیشعور محله شان  کاشته است . او را عارفی گوشه نشین نیز دانسته اند اما با توجه به آنچه که از نوشته های شاعران و ادیبان هم عصر وی برمی آید می توان او را دختری شاد و سر حال و کارمند یک موئسسه فرهنگی دانست. او به بسیاری از علوم عصر خویش تسلط کامل داشته و در این رشته ها استاد مسلم بوده است . در جبر و هندسه و ادبیات و گل دوزی و خیاطی و آشپزی و رقص و بریک و گل چینی و علوم قدیمه و جدیده  مقام شامخی داشت .آورده اند که ابن سینا با او مکاتبه داشته و در مسائل علمی با او رای میزده است ! شعر گفتن را از دوران کودکی آغاز کرد . از همان ابتدا روحی سرکش و نگاهی انتقادی به مسائل پیرامون خود داشت . می گویند اولین شعر او این بوده : پفک چقدر خوشمزه است   اما تی تاب بهتره !  و فقط سه ساله بوده که این هنر در وی شکوفا شدی . با روح حساسی که داشت از همان ابتدا احساس تنهایی میکردی . نوشته هایی که از دوران کود کیش به جا ماندی نشان میدهد که او هرگز نتوانستی همچون دختران هم سن و سال خودش عروسک بازی کند ! انگار می دانستی که او برای کار مهمتری به دنیا آمده . برای همین وقتی دوستانش عروسکهای او را کش می رفتند به روی خودش نمی آورد و گریه نمی کرد و گیس آنها را نمی کشید زیرا این کارها را در شان خود نمیدانست . دوره کودکیش هم زمان با جنگ ایران و عراق بودی و دوره نوجوانی ش  در عصر سازندگی و بالندگی و گیرندگی و بافندگی سپری شد . به احتمال زیاد تمامی این دوران سخت بر روح حساس و شاعر آرایو تاثیر ژرفی نهاده . او ناراضی بود . به همه چیز گیر می داد و انتقاد میکرد . در کتاب " حکایت المتکلمین و القدیمه " داستانی از دوره کودکیش نقل کرده اند که دانشمندان صحت و راستی آن را تائید می کنند . می گویند روزی مورچه ایی را ناخواسته لگد کردی و این کار چنان او را اندوهگین نمود که از پدرش خواست مورچه سیاه مزبور را به نزد بهترین طبیب شهر ببردی تا کمرش را کچ بگیرندی ! گفته شده او سی شبانه روز خود از آن مورچه پرستاری کرد تا سلامتی ش را باز یابد . از آن زمان به بعد او عهد کرد که پا روی کمر هیچ موجودی نگذارد و لانه ایی را ویران نکند و حافظ حقوق جمیع بشر باشد و این از کرامات او بود . شعر دیگری که از دوره نوجوانیش به جا مانده این چنین است : من دارم خوشگل میشم ! بزرگ میشم ! خانم میشم ! مثل یک دسته گل میشم ! این شعر خود نشان دهنده این موضوع است که او دختری مغرور بودی . البته ادیبان فرنگ بر این باورند که این شعر نمیتوانستی حاکی از غرور و خودستایی باشدی زیرا بیشتر دختران در دوره نوجوانی این گونه می اندیشندی . پدر آرایو چون از استعداد و هوش سرشار دخترش آگاه بودی بر آن شدی که او را برای کسب علم و دانش به مکتب بفرستدی . آرایو در نزد دانشمند و عالم سرشناس آن زمان " حکیم محمد ابن توسی ابن خراسانی " مقدمات علم قافیه بندی و شعر گستری را نیک آموختی . سپس برای تکمیل دانش خود به نزد " حکیم ابو احمد همدانی " رفتی و از محضر این دانشمند ارجمند چیزها آموختی . چون به علم و دانش علاقه داشت  هیچ فرصتی را برای آموختن و کسب علم از دست نمیدادی . با علاقه و پشتکار توانست در علومی همچون ملیله دوزی و فن دشوار طبخ و آشپزی استاد مسلم زمان خود شود . آورده اند که می توانستی تخم مرغ را به دوازده روش درست کردی ! و در علم طبخ  " اشکنه "  که از فنون دشوار آشپزی است همتا نداشتی ! آرایو همواره علاقه داشتی که جا پای بزرگان و ادیبان بگذارد و کاری کندی که نامش در تاریخ ثبت شود . پس از انکه دوره اکابر را پشت سر گذاشت به قصد دانش اندوزی و سیر آفاق و انفس و کسب مکارم اخلاقی راهی " جندی شاپور " شد . جندی شاپور از مراکز مهم علوم عصر خود بوده و دانشمندان نام آوری در آن به تدریس مشغول بودند . آرایه چندین سال را در جندی شاپور بود تا اینکه مدرکش را گرفت و به درجه فوق لیسانس نائل شد . در جندی شاپور کرامات زیادی از او نقل کرده اند به این قرار که می گویند هر چه می خواند خیلی زود می اموخت و محال بود فراموش کند . همه علوم را یک ضرب پاس کردی و اصلا مشروط نشدی و نمره زیر چهارده نداشتی . در انجمنهای دانشجویی فعال بودی و با نشریه های دانشجویی همچون " الدانش و الدانشگاه " و یا نشریه هایی همچون " التدرس فی البداهه " همکاری میکرد و اشعار سیاسی و کنایه دارش را در آنها منتشر می ساخت . اشعار عاشقانه زیادی نیز از آرایو به جا مانده که به راستی زیبا است و نشانه دهنده عمق لطافت روحی این شاعره بیهمتا در ادبیات فارسی است . بر حسب عادت اشعارش را همیشه با این عنوان آغاز میکردی : لحظه ایی با من باشدی . برخی تاریخ نویسان بر این باورند که این تکه کلام خطاب به دانشجوی پسر بدبختی بوده که در جندی شاپور عاشق و دلباخته آرایو  بودی و گویا سرانجام ناکام از دنیا رفتی ! " ابواسحاق  مکی " شاعر قرن پنجم هجری در کتاب " تذکره الشعرا " نام آن بخت برگشته را " قلم مشکی " یا یک چنین چیزی ذکر کرده ! نوشته ها و اشعار آرایو مملو از احساسات پاک و عاشقانه و انتقادهای اجتماعی است . در ادبیات فارسی آرایو را میتوان سرآمد " غیراخلاقی " نویسان دانست . او همچنین چند بار تلاش کردی که در سبک " مامانی " نیز قلم بزندی . نوشته های او در این سبک به شکل بی نظیری خوب و زیباست اما هنوز مشخص نشدی به چه علتی وی این کار را ادامه ندادی ! نوشته هایی نیز در سبک " آرایوی اقتصادی " داشتی که هنوز از علت آن بی خبریم  . " کریستین رونالد " دانشمند آمریکائی و " آرایو شناس " برجسته معتقد است وی تنها قصد داشته توانائی خود را در این سبک محک بزند و هرگز به شکل جدی به آن نمی نگریسته . او همچنین بر این باور است که در تحلیل اشعار و نوشته های آرایو بایستی به این نکته توجه کردی که او روحی حساس داشته و بی شک به خاطر لگد کردن مورچه ایی در دوران کودکی عذاب وجدان داشته استی ! با این وجود قضاوت در مورد این نویسنده و شاعره بی همتای کشورمان دشوار می نمایدی . او سبک ویژه خود را داشتی نه شبیه " کافکا " نوشتی و نه شبیه شاعران هم عصر خود شعر گفتی !! همانند روزهای کودکیش یک دنده و لجوجانه بر کار خود پافشاری کردی تا همه را از رو بردی . در سنه بیست و پنجم سال ششم قمری صحیفه ایی منتشر ساختی و در آن نوشتجات خود را به خلایق نمایاندی . بس صحیفه با جمال و پر بیننده ! که نظیر آن را در ولایت صحیفه های پارسی نمیتوان جست . او در این صحیفه همان دختر شیطان دوران کودکیش بود . از " محمد ابن اسرافیل جرجانی " در کتاب " مال الاینترنت " نقل شدی که : روزی به قصد سیاحت و کسب فیض چند ساعتی را در حدود و صغور صحیفه های پارسی می گذراندیم که وارد صحیفه ایی پارسی شدیم به نام " پندا نیکی و گفتار نیکی و رفتارهای نیکی " نیک خوشمان آمد اشعار زیبائی خواندیم و من برای اولین بار با سبک  " آرایو غیر اخلاقی " و همچنین " آرایو مامانی " آشنا شدم . سبکی بود جالب و بی بدیل با متنی خواندنی . خلایق زیادی از عرب و عجم برای خواندن این صحیفه گرد آمده بودی . و من دیدم که آرایو پاسخ هر کسی را که محل نگذاشتی در صحیفه اش دادی و من دیدم که پاسخهای آرایو به " قلم مشکی " نامی از هزار فراتر رفته بودی و گویا آرایو از این شخص بسی نفرت داشتی و محلش نگذاشتی و او را به هیچ میگرفتی . بعدها فهمیدم بی چاره مجنون آرایو بودی . دلم سوخت ! _پایان نقل قول _  هیچ شکی نیست که آرایو در غنی کردن شعر و ادبیات پارسی نقشی به سزا داشته و راه را برای بزرگانی چون سعدی و حافظ هموار نمودی . چه بخواهیم و چه نخواهیم آرایو دین بزرگی به گردن ما دارد و ما نیز او را دوست می داریم . آرایو در اوج شهرت و نام آوری و در حالی که خود از استادان به نام زمان خود شده بود به فرمان " امیر تیمور بلخی " در قلعه نظامی بلخ زندانی شد . اشعار سیاسی آرایو به مذاق " امیر تیمور بلخی " خوش نمی آمد . پس فرمان داد تا گردن آن شاعره پاک نهاد را بزنند . " حسام الدین برمکی " پایان کار آن شهید راه شعر و ادب را در کتاب " نفوس قدسی " خود چنین آورده است : چون امیر تیمور  بلخی بر آرایو خشم گرفت فرمان زندانی کردن وی را مهر نموده و به ملازمان خود دستور داد تا او را به سیاه چال قلعه بلخ بیندازند . آرایو نزدیک به یک هفته در سیاه چال بود تا اینکه توسط قاضی القضات شهر بلخ به اعدام محکوم شد و قرار شد سر از تن آرایو جدا کنند . من در آن زمان کاتب درباری امیر بودم و از این خبر بسیار اندوهگین و دژم شدم . با حیلت ی خود را به سیاه چال رساندم و پس از دست به سر کردن گزمه های آنجا توانستمی با آرایو ملاقات کنم . برای اولین بار بود که او را می دیدم . هنوز زیبا و جوان بود . به ناگاه اشکی از چشمانم سرازیر شد . آرایو گفت : تو را گریه از چیست حسام الدین برمکی ؟ گفتم : برای شما ناراحتم . پاسخ داد : غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت . پیاده آمده بودم ! پیاده خواهم رفت ! این که ناراحتی ندارد پسر مفاخر الشعرای سغدی ! . تازه فهمیدم که مرحوم پدرم را نیک می شناخته و خودش گفت که در جندی شاپور یکی دو واحد از علوم جدیده را با هم خوانده اند . تا بامداد با یکدیگر سخن گفتیم و من هنگام اذان صبح بود که او را با اندوهی سترگ ترک گفتم و به دیوان خانه بازگشتم . چون خورشید انوار خود را بر خلایق عرضه کرد جارچیان  اهالی شهر بلخ را ندا دادند تا در میدان شهر گرد بیایند . خود امیر تیمور بلخی نیز به قصد دیدن مراسم اعدام آرایو از قصر خود خارج شد و این بر من نمایاند که امیر کینه ایی بزرگ نسبت به آرایو داشته و اشعار سیاسی او را بر ضد خود می دانسته . وقتی آرایو را به میدان شهر آوردند همهمه ایی بین جمعیت پیچید و سپس خاموش شد . امیر از بلندای عمارت ضرابخانه هنگامه را تماشا می کرد . بعد از سخنان قاضی القضات بلخ جلاد آرایو را به پای کنده چوب برد و گزمه ها دست هایش  را بستند . امیر با اشاره سر اجازت فرمود و جلاد تبر فولادین خود را به هوا بلند کرد و با یک ضربت سر از تن آرایو جدا شد . زنان جیغ می زدند و مردم می گریستند . من نیز گریستم

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۰۳ساعت   توسط علی وطن خواه   |