ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
در فاصله 45 كیلومترى اصفهان قصبه‏ اى وجود دارد كه آن‏را مورچه‏ خوار یا مورچه‏ خورت مى‏نامند. علت نامگذارى آن به این اسم مشخص نیست و در كتابهاى تاریخ و سیاحتنامه‏ ها به هر دو نام خوانده شده است. از جمله حوادث مشهور در این قصبه نبرد بزرگ نادرشاه افشار با اشرف افغان بود. در این جنگ پایتخت آن زمان ایران یعنى اصفهان گشوده شد و حكومت افاغنه بر ایران پایان یافت. اهمیت نبرد بیشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگیدن نادر و سپاهیانش و تجاربى كه در دو پیكار گذشته [مهماندوست دامغان و سردره خوار ]بدست آورده بود در مورچه‏ خورت آرایش جنگى آنها را تقلید و بكار بسته بود، از طرفى عثمانی ها در این اردوگاه به او یارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد. در اطراف قریه مورچه‏ خورت تپه‏ هاى مرتفعى وجود داشت و اشرف براى جلوگیرى از قواى نادرى تصمیم گرفت از استحكامات طبیعى این تپه ‏ها بهره گیرد و سپاهیان و توپخانه خود را در اینجا مستقر سازد، او قصد داشت در این جنگ جنبه تدافعى پیش گیرد و با استتار توپخانه و سواره نظام، در زمان مقتضى ضربه كارى را به سپاهیان نادر وارد سازد. وقتى قواى نادر به مورچه‏ خورت نزدیك شد در فاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد و بوسیله جاسوسان و تنى چند از اسراى دشمن از تدارك مفصل نیروى نظامى اشرف افغان آگاه گردید. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازه‏اى طرح كرد و بر آن شد بدون برخورد با قواى دشمن از قسمتى از تپه ‏ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد این امر موجب مى‏شد كه اشرف براى جلوگیرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشیده و به حمله دست بزند در نتیجه طرفین همانند جنگ هاى گذشته درگیر مى‏شدند و با روحیه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مى‏افتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نیز افشا مى‏گردید.

    سپیده‏ دم روز بیستم، ربیع‏ الثانى سال 1142 ه ق این نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد. اشرف افغان و یارانش كه مراقب اردوگاه خویش بودند از مانورهاى سپاهیان نادر به هراس افتاده و تصمیم به مدافعه گرفتند. به فرمان نادر لشگریان به سه دسته تقسیم شدند و هر یك براى اجراى هدفهاى خود عازم میدان جنگ گردیدند. یك دسته از تفنگچیان مأموریت یافتند كه محل توپخانه‏ هاى دشمن را كشف و تصرف نمایند اجراى این امر كار دشوار و خطرناكى بود با این‏حال پیشرفت این عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدین‏ ترتیب محل تمركز آنها افشا شد. پس از آن گروهى از جانبازان ارتش نادرشاه با دادن تلفات سنگینى به محل توپخانه رسیده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچیان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بیشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف آن همه به آن دل بسته بود، یكى پس از دیگرى اشغال شد.

    پس از فرار اشرف خیمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف این همه غنایم كه به قول مؤلف كتاب جهانگشا قیمت آن از میزان قیاس بیرون بود، امكان داشت سربازان را از تعقیب دشمن باز دارد و تصرف مال دنیا آنها را به جان هم اندازد. نادر كه به این مسئله پى برده بود فرمان داد تا تمام غنایم را در جائى دیگر گرد آورند و آنگاه همه را طعمه حریق سازند. دستور او بلادرنگ اجرا شد. در روز 23 ربیع‏ الثانى سال 1142 نادر و یارانش عازم اصفهان شدند. البته قبل از ورود او به این شهر اصفهانی ها وظیفه خود را به نحو اكمل به انجام رسانده بودند به این معنى كه قبل از پیكار نادر اصفهانی ها كه بخاطر جنایات افغانها از مرده آنان نیز مى‏ترسیدند با شمشیر و كارد و تبر به جان آنها افتاده و آنان را روانه دیار عدم ساختند. با حمله سپاه نادر اصفهان و پس از آن ایران از لوث وجود آنان پاك شد.ازانجاکه این جنگ در منطقه مورچه خورت رخ داد از ان زمان به بعد این روستا شناخته تر شد.

اما نقلی قول دیگری نیز هست که به نظر برخی از دوستان و حتی خود من قوی تر است .

درمنطقه مورچه خورت خانی بوده که در زمانی محاصره این روستا از سوی  ناردشاه  گندم زیادی در انبارهای خود احتکار کرده بودو به مردم هم نمی داد.اما خداخواست درس عبرتی به وی دهد و در نتیجه  یک روز که در انبار را باز می کند می بیند که مورچه ها همه گندم را برده اند و به همین دلیل نام این روستا مورچه خورت شده است.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۷/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   |