ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
اسكندر مقدوني در سال 331 پيش از ميلاد، پس از پيروزی در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل يا گوگامل) و شكست پايانی ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگی يافت.
 

نظر مورخان یونانی

بر پايه يادداشت های روزانه «كاليستنس» (Callisthenes)، مورخ رسمی اسكندر (در 330 پيش از ميلاد)، نيروهای کشورگشای مقدونی در پيشروی به سوی «پارسه» (پايتخت آن زمان ايران)، در منطقه كوهستاني «دربند پارس»، با گروه 1200 نفره ای از ارتش ايران - به فرماندهی سردار «آريو برزن» - روبرو و متوقف شدند.

 اين گروه چندين روز مانع ادامه پيشروی ارتش دهها هزار نفری اسكندر شده بود كه مصر، لبنان، شام، فلسطین، ترکیه، یونان، بابل، شوش، را پیش ‌از این از دست ایران در آورده و در سه جنگ پی‌ درپی داريوش سوم را شكست و فراري داده بود. سرانجام، اين هنگ با محاصره كوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای در آمد و فرمانده دلير آن نيز در نبردی نابرابر بر خاك افتاد.

مورخ اسكندر نوشته است: اگر چنين مقاومتي در «گوگاملا» Gaugamela (كردستان كنوني عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شكستمان قطعي بود. در گوگاملا، با فرار غير منتظره داريوش سوم از میدان نبرد، ارتش ايران نيز - كه در حال پيروز شدن بر ما بودند - دست به عقب نشيني زدند و ما پيروز شديم. داريوش سوم به ‌سوی شمال شرقي ايران فرار كرده بود و آريو برزن در ارتفاعات جنوب ايران و در مسير پرسپوليس به ايستادگی ادامه می داد.

 آریو برزن
آریو برزن يكي از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدونی به ايران زمين  دليرانه از سرزمين خود پاسداری كرد و در اين راه جان باخت و حماسه «دربند پارس» را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها يا كردها می دانند.

 اسكندر مقدوني در سال 331 پيش از ميلاد، پس از پيروزی در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل يا گوگامل) و شكست پايانی ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگی يافت؛ و برای دست يافتن به پارسه، روانه اين شهر گرديد. اسكندر برای فتح پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد : بخشي به فرماندهی «پارمن يونوس» از راه جلگه رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد؛ و خود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان كهگيلويه را در پيش گرفت و در تنگه هاي دربند پارس با مقاومت ايرانيان روبرو شد.

در جنگ دربند پارس، آخرين پاسداران ايران با شماری اندك به فرماندهی آريو برزن در برابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع و سپاهيان مقدونی را ناچار به عقب نشينی کردند. با وجود آريو برزن و پاسداران تنگه های پارس، گذشتن سپاهيان اسكندر از اين تنگه هاي كوهستاني امكان پذير نبود. از اين رو، اسكندر به نقشه جنگي ايرانيان در جنگ ترموپيل متوسل شد؛ و با کمک یکی از اسیران از بيراهه گذشت و با گذر از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آريو برزن، با چهل سوار و پنج هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن ، خط محاصره را شكست و براي ياري به پایتخت به سوي پارسه شتافت؛ ولي سپاهياني كه به دستور اسكندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت، به پارسه دست يافته بودند.

آريو برزن، با وجود واژگوني پايتخت و در حالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود، حاضر به تسليم نشد؛ و آن قدر در پیكار با دشمن پا فشرد که گذشته از خود او همه يارانش از پاي در افتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريو برزن به خاك افتاده بود.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۲۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
 امروز 21 ماه مبارك رمضان مصادف با سالروز شهادت جانسوز مقتداي اهل ايمان و عرفان ، پيشواي بزرگ پارسايان ، اسوه جاودانه عدالت جويان ، مولاي متقيان امير مومنان حضرت علي (ع) امام اول شيعيان است .
 1387 سال پيش در چنين روزي ، بيست و يكم رمضان سال 40 هجري قمري ، علي بن ابيطالب (ع) - جانشين پيامبر گرامي اسلام (ص ) - و از اهل بيت آن حضرت - به شهادت رسيدند .
دو روز پيش از اين آنگاه كه علي (ع) براي نماز صبح در مسجد حضور يافتند و هنگامي كه سر بر آستان حق تعالي فرود آورده بودند ، ضربت شمشير يكي از خوارج - فرق سرش را شكافت و در چنين روزي بر اثر جراحت شديد چشم از جهان فروبست و به سعادتي كه همواره آرزو مي كرد - يعني شهادت در راه خدا و رستگاري بزرگ دست يافت .
شيوه زندگي آن حضرت ، چگونگي حكومتش و همچنين سخنان ارزشمندي كه از او باقي مانده - اكنون پس از گذشت قرنها - به سان چراغي فراروي جويندگان راه عدالت و حقيقت است .
نهج البلاغه - گزيده سخنان حضرت علي (ع) است كه در فصاحت و بلاغت - كم نظير است اين سخنان حكمت آميز حضرت علي (ع) - دريايي از معارف عرفاني و پندهاي اخلاقي و اجتماعي است كه هر كدام پنجره اي را به سوي فضيلت ها مي گشايد .
آن حضرت بهترين راه را براي آراسته شدن آدمي به فضائل اخلاقي - تقوي مي دانستند .
حضرت علي (ع) در وصيتي به فرزندانش - دقيقترين مسائل اخلاقي را به صورت نصيحت بيان مي كند - از جمله مي فرمايد: « شما و خاندانم و هركس را كه سفارش من به او مي رسد به پرهيزگاري و نظم در كارها وصيت مي كنم . به يتيمان روي آوريد به همسايگان نيكي كنيد كه پيامبر (ص ) آنچنان درباره همسايگان سفارش مي فرمود كه گمان بردم از يكديگر ارث مي برند . از قرآن دوري نكنيد و نگذاريد ديگران در عمل كردن به آن از شما پيشي گيرند.نماز را بزرگ شماريد كه پايه دين شماست .

 


دعاي روز بعد                             دعاي روز قبل

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۲۳ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۲۱ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
شوراهاي اسلامي  بعنوان يك نهاد اجتماعي محلي، داراي  وظايفی

مانند مجلس اما درمقیاس محدودتری همچون  شهر، شهرستان،

 بخش و روستا هستند.                                                           

متاسفانه هم اکنون شوراها  سياسي ‌شده  و كاركردهاي اساسي‌ 

خود را درباره  توسعه جامعه فراموش ‌كرده اند.

با نگاهي منصفانه به عملكرد شوراها به نتيجه‌اي مثبت نمی رسیم

و اگر منفي گرا باشیم می توانیم  بگوييم كه شوراها حتي دردهايي

را هم بر دردهاي مردم افزودند.  وظايف شوراها (كه به نحواحسن

 انجام نشدند) مشتمل بر اين موارد است:

 تدوين و نظارت بر اجراي طرح استراتژيك توسعه شهر

توجه به كيفيت زندگي مردم

اصلاح ساختارهاي مديريت شهري (البته منظور فقط شهرداري نيست) 

شناسايي نقاط قوت رشد و توسعه شهر

توجه به نظرات، پيشنهادات، انتقادات و ايده‌هاي مردم  البته متأسفانه

برخی نامزدها و اعضاي شوراهاي شهرها،  از  مديريت برخوردار

نيستند و اكثراً برمبناي وجهه سياسي و شهرت انتخاب مي‌شوند كه

حل اين مشكل، نيازمند رشد فرهنگي مردم و اهتمام سياست‌گذاران

كلان كشور است.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۲۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

نقش مذهبي آتش در ايران باستان بيشترين سهم از نقش‌هاي اين آفريده هفتم اهورامزدا را در متون ديني و تاريخي به خود اختصاص داده است و بيش از كاركردهاي ديگر آن شناخته شده است، اما آتش كاربردهاي ديگري هم در آن دوران داشته است.
آتش در دوره هخامنشيان كاركردي ارتباطي نيز داشت و از آن همانند تلگراف بي سيم استفاده مي شد. به فرمان خشايارشاي هخامنشي (485 - 465 قبل از ميلاد)، از شوشتر و همدان، دو پايتخت بزرگ تا به سر حدات ايران برج هاي بسيار بلند به فاصله هاي معين ساختند و در بالاي آنها پاسباناني گماشتند تا شب ها به كمك شعله آتش و حركات و علايم مخصوصي كه به آن مي دادند، از اين برج به برج ديگر وقايع مهم دورترين حدود مملكت را به مراكز برسانند. در سال 479 قبل ازميلاد،‌ وقتي سپهبد ايران، آتن، پايتخت يونان را فتح كرد، در شب همان روز خبر به شاهنشاه رسيد كه در سارد پايتخت ليدي اقامت داشت. در شاهنامه و در يادگار زريران نيز آمده است كه با آتش افروزي در بالاي كوه هاي بلند لشگريان را به گرد آمدن و آماده حركت شدن خبر مي دادند.
اين شيوه شايد در دوره هاي بعد هم مورد استفاده قرار گرفته باشد. به عنوان مثال، كوهي در اصفهان در نزديكي منار جنبان قرار دارد و بر بالاي آن آثار آتشگاهي به جا مانده است كه كارشناسان با توجه به بقاياي باروهاي اطراف آن گمان مي‌برند، شايد محلي براي ديده باني و علامت دادن براي آتش بوده باشد. در شيراز نيز كوهي در نزديكي دروازه قرآن است و بر فراز آن، جايگاهي است كه امروزه موسوم به «تنوره ديو» است و در گذشته احتمالا «تنوره ديد» ناميده مي‌شد.اين جايگاه نيز كاربردي اين چنيني داشته است.

آتش،عنصري براي جشن و نيايش

البته نقش آتش در مذهب و ارتباط نيز محدود نماند و براي آن آيين‌ها، نيايش‌ها و جشن‌هاي زيادي برگزار شد و در فرهنگ مردم جاي گرفت. آتش از زماني كه شناخته شد،‌ همواره مورد توجه و احترام آدمي بود. در ميان ايرانيان نيز همواره اين عنصر حيات بخش مورد تكريم بوده است تا جايي كه ايزدي را به نام آذر / آتش ناميده بودند و روز نهم هر ماه و ماه نهم سال را با نام وي مي خواندند. آنان در گراميداشت اين عنصر جشن هاي متعددي برگزار مي كردند كه از آن جمله است: جشن سده و جشن سوري (چهارشنبه سوري) و آذر جشن. روز آذر از ماه آذر موسوم به «آذرگان» آذر جشني از زمره جشن هاي همنام شدن روز و ماه برگزار مي شد. در بخشي از يسناي اوستا نيز نيايشي ويژه آتش آمده است. اين توجه و احترام تا جايي بود كه پرستشگاه‌هايي بر گرد آتش مقدس به نام آتشكده براي گردآمدن مومنان و خواندن دعا در جاي جاي اين سرزمين بر پا شده بود.

آتشكده‌‌ در ايران باستان

در اوستا، اصطلاحي براي آتشكده نيامده است. نخستين اشاره به آتش (معلوم و مخصوص) در ادبيات زردشتي از سده سوم ميلادي است،‌ در كتيبه اي از شاهپور اول ساساني و روحاني بزرگ معاصر او، كريتر. كريتر بنيان گذار آتش بهرام، مقدس ترين و مهمترين آتش آييني دين زردشت بوده است.
از دوران ساساني،‌ به نام سه آتشكده معروف بر مي خوريم كه اصل آنها را از آتش هاي اساطيري دانسته اند. مهمترين آتشكده ايران در آن دوران آتشكده آذر فرنبغ (Adur Farrobag) در فارس بود كه آتشكده مختص روحانيان بود و مركزيت داشت. آتشكده آذر گشنسب، آتشكده خاص طبقه ارتشيان بود كه از نظر اهميت بعد از آذر فرنبغ قرار داشته است و محل آن در شيز، نزديك گنزك،‌ در جنوب شرقي درياچه اروميه (در آذربايجان) بود و شاه و ارتشيان براي نيايش به آنجا مي رفتند. سومين آتشكده مهم كشور، آذر برزين مهر (Adur Burzenmihr) بود، مختص كشاورزان كه در آيين هاي ويژه به آنجا مي رفتند.
باستان شناسان از آثار به جا مانده از آتشكده هاي دوران ساساني دريافتند كه بيشترين آتشكده ها در آذربايجان بوده اند و اين سرزمين مركز مقدس مذهبي ايران بوده است. بيشتر اين آتشكده ها خاكستري نداشته و در اصطلاح پهلوي «خودسوز» بوده اند. ظاهرا منبع سوخت آتش هاي آنها گاز نفت بوده است.
نام خود آذربايجان نيز ماخوذ از آتش است. آتورپات (= نگهبان آتش) كه در دوره هخامنشي، شهربان اين ناحيه بود، نام خود را به آن داد و اين ناحيه از كشور به آتورپاتكان (آذربايجان امروزي) مشهور شد.
همچنين تعداد زيادي از بناهايي كه به «چهارطاق» معروف شده اند احتمالا آتشكده بوده اند. ردپاي اين بناها را در معماري ايران پس از اسلام نيز مي بينيم.در دوران باستان، نه تنها زردشتيان براي دعا و نماز در پيشگاه آتش يا شنيدن گفتار «هيربد» به آتشكده مي‌رفتند، بلكه نيازمندان گرسنه و تشنه نيز براي طلب ياري به آتشكده ها پناه مي‌بردند.
در اين معابد كه براساس شواهد از دوره هخامنشي در اين كشور بر پا شده اند،‌ آتش مقدس آتش هميشه فروزان با چوب بود كه در آتشداني روي پايه اي بلند مي سوخت. روحاني پرستار آتش هر روز در وقت معين سوخت و بخورات را همراه با نيايش و آتش پيشكش مي كرد. از آنجا كه قبله زردشتيان نور است، مومنان براي به جا آوردن نمازهاي روزانه خود به حضور آتش يا نور خورشيد (آتش آسماني) نيازمند بودند و شرط خواندن نماز داشتن طهارت كامل و به اصطلاح وضو بود. نماز ويژه آتش هنوز هم در آتشكده ها خوانده مي شود.
با برپايي آتشكده ها، لزوم پيدايش طبقه نويني از روحانيان، يعني موبدان آتشكده ها احساس شد. از ميان اين طبقه، روحاني عالي رتبه يا روحاني رييس آتشكده را در فارسي باستان بگينه پتي baginapati مي خواندند. اين لقب در دوره ساساني به «مغوبد» (= بزرگ مغان) تغيير يافت.

آتشدان‌ در ايران باستان

ظرفي كه آتش را در آن نگهداري مي كردند، «آتشدان» نام داشت. آتشدان در اتاقي دروني و محراب مانند در آتشكده قرار داشت تا پرستار روحاني آن را از هرگونه آلودگي و ناپاكي مصون دارد. در ميان بقاياي كاخ هاي با شكوه پاسارگاد، آتشدان هاي خوش تراشي از سنگ سفيد پيدا شده است كه نشان دهنده اهميت اين عنصر نزد شاهان هخامنشي است. اين آتشدان ها ته ستون و سري سه پله دارند كه با پايه بلندي به شكل مكعب مستطيل قلمي به يكديگر وصل شده اند. ارتفاع آن تا حدود كمر آدمي ميانه قد، مي رسد. سر آنها كه روي پايه سنگي قرار دارد، تو خالي و محل افروختن آتش بوده است. شايد داخل اين آتشدان سنگي از منقلي فلزي هم استفاده مي كردند. زيرا داخل آن اثري از آتش ديده نمي شود.
آتشدان هاي پاسارگاد از نظر ظرافت كار سنگتراشي بي نظيرند اما نمونه هاي آن را زردشتيان در طول سده ها، به هنگام پرستش و نيايش به كار برده اند.
در حجاري هاي بالاي آرامگاه داريوش، آتشداني همانند آتشدان پاسارگاد روبروي نقش شاه قرار دارد كه زردشتي بودن صحنه را نشان مي‌دهد. نقش آتش به صورت هرمي از شعله ها از سر آتشدان زبانه مي كشد. اين كهن ترين نمونه آتشداني است كه آتش آن افروخته است. گمان مي رود نماز كردن به آتش افروخته در بلندي از آيين هاي ويژه شاهان زردشتي بوده است. گويي داريوش با اين حجاري مي خواسته بر زردشتي بودن خود تاكيد كند. احتمالا مراد از آتش حجاري شده، نمايش اجاق شخصي او به هنگام جلوس بر تخت بوده است. رسمي كه ظاهرا بنيان گذار آن كوروش بود و از اهميتي حكايت مي كند كه در ايام كهن، آتش شخصي هر حكمراني براي قوم و طايفه او داشته است.
در بالاي آتشدان، پيكره‌اي واقع در دايره بالدار، همانند نقش بيستون، در پرواز است. پشت سر پيكره فوق، قرص ماهي برجسته همراه با هلالي در لبه زيرين آن حجاري شده است. هماهنگي نقوش پيكره بالدار و قرص ماه و آتشدان در آرامگاه داريوش دلالت بر احترام داريوش نسبت به خورشيد و ماه و آتش مي كند و جالب اينكه سه دعاي مهم زردشتي نيز به اين سه اختصاص دارند: خورشيد نيايش، ماه نيايش و آتش نيايش. در متون پهلوي آمده كه ستايش خداوند بايد در آن حال كه روي به خورشيد و ماه و آتش دارند، صورت پذيرد.
با اين تعابير و بر طبق سنن دين زردشت مي توان گفت كه اين نقوش، شاه را در حال نيايش نشان مي دهند.
نقش آتشدان را روي تعدادي از گل مهرهايي كه در ويرانه هاي خزانه داري و باروي تخت جمشيد يافت شده اند، نيز مي بينيم. در نقوش اين گل مهرها،‌ بالاي آتشدان نمادي بالدار قرار دارد و در دو سوي آن، دو پرستنده يا دو موبد به نيايش مشغول‌اند.
جزييات شكل آتشدان روي گل مهرها دقيقا مشخص نيست، اما بايد نمونه اي از آتشدان هاي زمان هخامنشيان باشد. در گل مهري هم كه از مصر به دست آمده و تاريخ آن ميان سال هاي 400 تا 500 قبل از ميلاد است، همين نمونه آتشدان ديده مي شود. به طور كلي نقش آتش افروخته روي پايه بلند، بر مهرها و گل مهرهاي هخامنشي كه پرستش‌گران به آن اداي احترام مي‌كنند، نماد رسمي مذهبي شده بود. از گزنفون، تاريخ دان يوناني، نقل است كه كورش بزرگ هخامنشي به هنگام بيرون آمدن از زادگاهش پارس، به ايزد آتش اجاق و اهورامزدا نيايش مي كرده است. گزنفون كورش را چنان مي نماياند كه زردشتي مومني است و معمولا به درگاه اهورامزدا نيايش مي كند.
پيش از روزگار ساسانيان، براي اين آتشدان ها نامي در اثري به جا نمانده است. اما در دوره ساسانيان به نام هاي «آدوران»، «آتشدان» و «آتشگاه» بر مي خوريم. همچنين در دوره ساسانيان، آتشدان علامت ملي شد و آن را روي سكه‌هاي پادشاهان اين سلسله ضرب كردند.
اهميت آتش را در اسامي عام تركيبي كه از دوران هخامنشي به جا مانده نيز مي توان ديد، مانند: آتر فرنه (= از آتش بخت يافته) و در الواح ايلامي: آتر پاته (= محافظت شده با آتش)، آتر بانو (= دارنده درخشش آتش) و آتر دانه (= آتش داد).


آرزو رسولي


منابع:
- بويس، مري؛ «هخامنشيان»، ترجمه همايون صنعتي زاده، تهران: توس، 1375.
- بياني، ملكزاد؛ «تاريخ سكه، از قديمي ترين ازمنه تا دوره ساسانيان»،‌ تهران: دانشگاه تهران، 1346.
- پورداود،‌ ابراهيم؛ «يشت ها»،‌ ج ا، تهران: طهوري، 1347.
- دريايي، تورج؛ «شاهنشاهي ساساني»، ‌ترجمه مرتضي ثاقب فر، تهران:‌ ققنوس، 1383.
- فره وشي، بهرام؛ «ايرانويج»،‌ تهران: دانشگاه تهران، 1374.
- گيرشمن، رمان؛ «ايران، از آغاز تا اسلام»، ترجمه دكتر محمد معين، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1370 (چاپ هشتم).

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۲۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

عکس هوایی از میمه

زمستان در میمه -میدان ورودی شهر

زمستان در میمه - خیابان انقلاب اسلامی  

خیابان دکتر شریعتی

آقای شیبانی شهردار سابق

کوچه مظلوم خدابیامرز

 

نیمه شعبان

عکس استثنایی از دوست عزیز  آقای حسین سمائی

مزدآباد

تعزیه

آقای بیکیان

گنبد مسجد جامع

 آقای بلال خادم / خادم  مسجد (خدا حفظش کند)

خیابان بهشتی

نیمه شعبان

نیمه شعبان

نیمه شعبان

نیمه شعبان

مراسم اسپند اسپندا

زمستان میمه

زمستان میمه

زمستان میمه

زمستان میمه

 رزتوتی

کوچه رزا

زمستان میمه

 زمستان در میمه

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۱۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
باتماس دوستان متوجه شدم در چند روز اخیر وبلاگ درست دریافت نمی شود و باخطوط اسمبلی نشان داده می شود . البته این مشکل به خاطر سروری است که ادرس وبلاگ را تغذیه می کند.

برای رفع این مشکل ۳ راه حل دارید:

۱- کلمه میمه و یا وطن خواه را فارسی در یاهو جستجو کنیدو بعد وارد لینک ها شوید.

۲- آدرس  http://vatankhah.blogfa.com     را انتخاب کنید

۳- سوم اینکه ممکن است ایراد از رایانه شما باشد.یعنی متن وبلاگ را با  این فرمت نخواند .

راه حل : دربالای همین صفحه گزینه های file/ edit / view وجود دارد.به گزینه view بروید.گزینه

encoding راانتخاب و یا اوتو سلکت را بزنید و اگر جواب نداد حتما از گزینه unicode utf-8 استفاده کنید.

همچنین دوستان عزیز با ایمیل هجمه تبلیغاتی را علیه یک دوست عزیز که ناخواسته مطالب مرا بدون ذکر منبع در وبلاگ خود منتشر کرده اغاز کرده و به من نیز اطلاع داده اند. به نظر من همه چیز درست می شود. من با بلاگر ارجمند مقصود درد و دل کرده ام و احتیاجی به موارد دیگر نیست . شما می توانید لینک این دوست عزیز را در پیوند های همین وبلاگ ببنید.

به امید موفقیت روزافزون برای همه کسانی که برای پاسداشت فرهنگ میمه دل می سوزانند.

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
با سلام و درود

سايت جديد به زودي راه اندازي مي شود . از اينکه در اين امر خطير در کنار آقايان معينيان ( محقق گرامي ) و فخريان دوست با فرهنگ عزيز افتخار همکاري را دارم /خوشحالم .

در ضمن آدرس سايت MEYMEH.ORG درست است .

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۱۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

خدايا... توخود می دانی که بدترين درد برای يک

انسان دورماندن ازحقيقت خويشتن ورهاشدن درگرداب فراموشی و

سردرگمی است.پس توای کردگار بی همتا مرا ياری کن که به حقيقت انسان

بودن پی ببرم تابتوانم بيشتر به تو که سر چشمه تمام حقيقت هايي

نزديک ونزديکتر شوم

 

 

و اینک فصلی نو از راه رسید.

افتتاح  سایت  www.meymeh.org      و    www.meymeh.info رابه همه همشهريان تبريک مي گويم.

البته هردو آدرس متعلق به يک سايت است و اينکه اين سايت رسما در چند روز آينده فعاليت خود را با رويکردي فرهنگي و اجتماعي آغاز مي کند.

اين مهم به همت دوست گرانقدرم آقای محسن فخریان و بارهنمودهای استاد گرامی محمدتقی معینیان اتفاق افتاد و به خیل کسانی پیوستم که ایده های فراوانی برای پاسداشت فرهنگ منطقه میمه دارند.

امید است که بتوانیم در کنار یکدیگر این راه را صبورانه و قاطعانه بپیمائیم .

باشدکه بااتحادي از تباران ميمه /وزوان /ازان /زيادآباد/ ونداده و.... اين سايت مجراي خواسته هاي به حق مردم نجيب منطقه ميمه باشد.

اطلاعات بعدي را درهمين وبلاگ پيگيري کنيد.

 

 www.meymeh.org   

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۰۵ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
جغرافياي تاريخي استان اصفهان

در ادوار پيش , اصفهان نقش پلي را داشت كه قسمتهاي كم ارتفاع شرق فلات ايران را با سرزمين هاي كوهستاني غرب مرتبط مي ساخت و براي اطراق سرمازدگان كوهستان غرب و گرمازدگان و خستگان هواي خشك شرق , محل مناسب و مطلوبي بود . از اصفهان قبل از اسلام ، يعني دوره حكومت مادها و دوره شاهنشاهي هخامنشيان ، اشكانيان و ساسانيان اطلاعات زيادي در دست نيست و از آن دوره ها , آثار قابل توجهي بر جاي نمانده است . آنچه مسلم است , استقرار جلگه اصفهان درميان بيابان ها و كوه هاي خشك مركزي ايران از يك طرف و اهميت و موقعيت ارتباطي خاص آن در مركز فلات پهناور ايران از طرف ديگر , تاريخ و سابقه آن را به سابقه و قدمت كشور ايران مرتبط كرده است . پيش از برپايي پادشاهي مادها , اصفهان حد شرقي ممالكي بوده است كه بابلي ها از آن اطلاع داشته اند و به احتمال قوي جزو ناحيه ( انزان) يا (انشان) بوده است .

استان اصفهان يکی از بزرگترين مراکز توليد انواع مختلف صنايع دستی ايران محسوب می شود. اين استان از قديم الايام مهد هنرهای زيبا و صنايع ظريفه بوده است. تزئينات آجری، کاشی کاری، گچ بری و انواع خط در آثار تاريخی اصفهان، از حدود قرنها پيش تا دوره معاصر، بر اطراف و جوانب مناره ها و داخل و خارج مساجد، قصرها و هنرهای زری دوزی و قلم کاری، ترمه و نقره کاری و تذهيب و تحرير انواع کتاب، قرآن و قطعات نگارگری و نقاشی جملگی به مرکزيت هنری اصفهان گواهی می دهند.

سيم کشی، زرکشی، زربافي, گلابتون دوزی، پولک دوزی، زنجيره بافی، قالی بافی و نساجی از صنايع دستی رايج اصفهان است. اين صنايع در عهد شاهان صفوی رونق فراوان داشت. در دوران قاجاريه، بازار صنايع دستی در اصفهان از رونق افتاد. ولی بعد از انقلاب مشروطه باز توسعه يافت. به طور کلی طرح و نقش عموم مصنوعات دستی اصفهان اعم از فرش و قلمکار و ظروف قلم زنی و کاشی، دوختنی های روی پارچه تحت تاثير طرحهای تزئينی دوران صفويه قراردارد و طراحان اصفهان، به نسبت قدرت درک و مهارت خود از آثار قديمی اقتباس می کنند و با خلاقيت خود، آنها را زيباتر می سازند.


قالی بافی: اصفهان در زمان صفويه يکی از مراکز عمده قاليبافی بود. در اين شهر تعداد زيادی کارگاه وجود داشت که در آن قاليهای زر بفت بافته می شد. اصفهان در فتنه افغان آسيب فراوان ديد و تعداد بسياری از هنرمندان و صنعتگران خود را از دست داد ولی پس از چندی توانست رونق اوليه خود را به دست آورد. در زمان قاجاريه قالی بافی اصفهان دوباره احياء شد. در جنگ جهانی اول اصفهان يکی از مراکز عمده تهيه قاليچه بود و پس از آن نيز بحرانهای زياد اقتصادی تاثير در کار قالی بافی نگذاشت چون قاليچه های آن بسيار ارزان تهيه می شد.
تعداد رنگهای انتخاب شده در قاليهای اصفهان بسيار محدود است. گره قاليهای اصفهان فارسی بوده و جفتی آن نيز کم نيست. رنگهای طبيعی بسيار کم مصرف می شود و بيشتر در قاليهای خوب از رنگهای شيميايی دندانه ای استفاده می شود.
در روستاهای اطراف اصفهان نيز کم و بيش دارهای قالی وجود دارد. روی اين دارها قالی و قاليچه ها طرح شاه عباسی و ساير طرحهای اصفهان بافته می شود. رنگهای بکاررفته در آنها عموماً نباتی بوده و بيشتر از روناس، قارا، اسپرک، گنده يا گندل، پوست گردو، پوست انار و چند گياه ديگر استفاده به عمل می آيد.
از توابع اصفهان که در هنر قالی بافی مشهور هستند از قاليچه های بختياری و قالی های ميمه  و جوشقان بايستی نام برد. قاليچه های بختياری را البته بيشتر در روستاهای شهرکرد و چهار محال می بافند. قالی و قاليچه های جوشقان از زمان صفويه مشهور عالم بوده است و سابقه قالی بافی جوشقان به پيش از زمان صفويان می رسد. ولی در روزگار شاه عباس اين صنعت در آنجا توسعه بسيار يافت. در آن زمان کارگاههای متعدد شاهی در آنجا مشغول کار بوده اند. جوشقان در آن زمان از توابع کاشان بوده است. در موزه های اروپا و امريکا تعداد زيادی قالی وجود دارد که منصوب به اين روستای کوچک بوده است. قاليهای جوشقان ريز بافت و دوپوده است.
نقش قالی جوشقان شکسته است و شايد از دويست و پنجاه سال پيش تابحال همچنين ثابت مانده است. رنگهای آن از بهترين رنگهای طبيعی انتخاب می شود و همچنين رنگها کاملاً زنده و شاداب است. نوع پشم قالی جوشقان بسيار خوب و خامه آن دستريس است و گره جفتی چندی است که در جوشقان رخنه کرده است.

 درميمه واقع در سه فرسنگی جوشقان بر سر جاده اصفهان به تهران نيز قاليهايی با همان نقش شکسته جوشقانی اما ريز بافت و بهتر از کار خود جوشقان بافته می شود.

نايين در شمال يزد و کناره دشت کوير قرار دارد و پيش از اين به بافتن عباهای بسيار لطيف شهرت داشت اما پس از آنکه در کشور ما مردم به لباس اروپايی درآمدند عبا منسوخ گشت. بافندگان نايين مانند شال بافان کرمان و مخمل و زيبا بافان کاشان به قالی بافی روی می آوردند. صنعت قالی بافی در نايين در آستانه جنگ دوم جهانی آغاز شد و چون بافندگان آنجا همواره با پشم نازکتر سروکار داشتند به بافتن قاليچه های بسيار ريز بافت پرداختند و از آنجا که ميزان توليد کم و جنس بسيار خوب بود، بازار خوبی برای کالای خود يافتند. که در زمان جنگ باز بر رونق آن افزوده شد. بدين ترتيب قالی نايين که شايد بهترين قالی امروز ايران باشد پديد آمد. پشم نايين نازکتر و نرمتر از ديگر پشمهای ايران است. رنگها چندان دلاويز نيست و تنوع ندارد. شايد90 درصد قاليهای اصفهان دارای متنی است به رنگ کرم بايک ترنج سرمدادی يا آجری و حاشيه آجری تند، رنگهای فرعی نيز در مايه های تند و شماره آنها محدود است و شايد در سراسر صنعت قالی بافی اصفهان بيش از 15 رنگ بکار برده نشود. مسئول اين امر البته رنگرزان اصفهان هستند. ولی همچنين خود صاحب کار که توجهی به مايه های رنگی که تحويل می گيرد ندارد نيز مقصر است.

قالی کاشان:

قاليهای تاريخی و گرانبهای کاشان مظهر زيبايی ذوق و هنر ايرانيان در جهان است. قالی ايران که عامل بزرگ شناسايی کشور کهنسال ما به جهانيان گشته و اکنون در زندگانی همه اقوام بشر از هر نژاد و ملت خودنمايی می کند، گذشته از تامين نيازمنديهای زندگی و تشکيل اندوخته پربهای هر خانه و خانواده ای، ارزنده ترين نماينده انديشه های لطيف انسانی و زيباترين پديده های دلپذير بشمار می رود. اما قالی کاشان که شهرت آن دنيا را فرا گرفته و شامل گرانبها ترين آثار هنری و قطعه های ممتازی در نوع خود می باشد از نظر تاريخی دو عصر متفاوت و مختلفی را پيموده و يک تعطيل طولانی و فاصله زمانی قريب به دو قرن اين دو مرحله را از يکديگر جدا ساخته است.

هر چند اظهار نظر قطعی درباره همه قالی های بافت کاشان که اکنون در موزه ها و مجموعه های دنيا موجود است کار سهل و آسانی نيست اما از بررسيهای فنی کارشناسان و تحقيق و تطبيق کلی و قراين ديگر خصوصياتی از قالی کاشان به دست آمده که برای شناختن و تشخيص آنها بسيار مؤثر است. از جمله تزئينات مربوط به نقش و تزئينات و ريزه کاريها و نقش و نگار مشترکی که با ظروف سفالی و کاشی سازی کاشان در آنها موجود است.همچنين بافت ريز و مخمل نما و ظرافت خاص آن نسبت به قالی های ديگری که باگره فارسی بافته شده است. پروفسور پوپ مختصات ديگری را هم برای نقشه قاليها ی کاشان شمرده است مانند: ترنجهای کنگره دار و برگهای ظريف، شاخه ها و برگهای دندانه دار و ... .
و اکنون چند سايت درباره فرش ميمه ( صدها سايت وجود دارد)

http://www.for-the-floor.com/Maymeh.html

http://www.rugman.com/Search/SearchSimple.aspx?SearchCondition=1:32

www.better-rugs.com/region.asp?Name=Maymeh

www.exploitz.com/Maymeh-rugs-rgz.php

www.better-rugs.com/RugsImage.asp?Name=Maymeh

www.4orientalrugs.net/rugs/Maymeh.html

www.jozan.net/Search-Jozan.asp?keywords=MAYMEH -

gallery.bcentral.com/GID4339093P1496009-Persian-rug-Maymeh


ای ایران ای مرز پر گوهر ای نامت سرچشمه هنر دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی و جاودان

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۰۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

ديشب داشتم وبگردي مي کردم به اين شعر در وبلاگ      http://www.anarak.com      برخوردم ....

 وزوان‌

 

 «پاكزادا»! گذرم‌ باز به‌ «وزوان‌» افتاد

 نه‌ به‌ «وزوان‌» كه‌ به‌ سر منزل‌ جانان‌ افتاد

 كوچه‌ها را همه‌ طي‌ كردم‌ و ديدم‌ همه‌ را

 راستي‌ ديدن‌ احباب‌، چه‌ آسان‌ افتاد

 گذرم‌ گه‌ به‌ در كافه‌ و گه‌ مسجد بود

 نظرم‌ گاه‌ به‌ پل‌، گه‌ به‌ خيابان‌ افتاد

 رفتم‌ از راه‌ كه‌ تا قلعه‌نشينان‌ بينم‌

 پشت‌ در ماندم‌ و اندوه‌، دو چندان‌ افتاد

 «قاسم‌ آباد» كه‌ رفتم‌، دلم‌ از درد شكست‌

 آخر آنجا به‌ دلم‌، ياد «رضا خان‌» افتاد

 گذر توسن‌ افكار پريشان‌ شده‌ام‌

 گاه‌ بر كوه‌ و گهي‌ دشت‌ و بيابان‌ افتاد

 زنده‌ در خاطر من‌، قصة‌ بهداري‌ شد

 تا مرا چشم‌ به‌ رخسار «عليجان‌» افتاد

 

 دوستان‌ را همه‌ در عين‌ سلامت‌ ديدم‌

 زين‌ سعادت‌ به‌ تن‌ كوفته‌ام‌، جان‌ افتاد

 پاكزادا! دل‌ شوريده‌ و خوش‌ باور من‌

 خانه‌اي‌ بود كه‌ از هجر تو ويران‌ افتاد

 وصل‌، با آن‌ همه‌ زيبايي‌ و كوتاهي‌ خويش‌

 رفت‌ چون‌ باد و سپس‌ نوبت‌ هجران‌ افتاد

 رشتة‌ مهر نكو بود، ميان‌ من‌ و دوست‌

 رشته‌ بگسسته‌ شد و جمع‌، پريشان‌ افتاد

 آن‌ يكي‌ در طلب‌ لقمة‌ ناني‌ جان‌ باخت‌

 و آن‌ دگر رنج‌ بسي‌ برد و به‌ «كنگان‌» افتاد

 آن‌ يكي‌ خانه‌نشين‌ گشت‌ و دل‌ از خلق‌ بريد

 و آن‌ دگر را گذر از «ميمه‌» به‌ «كاشان‌» افتاد

 آن‌ يكي‌ در طلب‌ نقطة‌ خال‌ لب‌ دوست‌

 قطره‌اي‌ گشت‌ و سپس‌، در دل‌ «عمّان‌» افتاد

 داستان‌ من‌ و دلبستگيم‌ با «وزوان‌»

 خاطراتيست‌ به‌ دل‌ مانده‌ كه‌ پنهان‌ افتاد

 پاكزادا! به‌ «كوير» است‌ بسي‌ راز، نهان‌

 حيف‌ كاين‌ باديه‌ در معرض‌ توفان‌ افتاد

 

 مرداد 73

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۰۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

 

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۰۳ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

 این مطلب رابرای ۳۱شهریورماه آماده کرده بودم اما نتوانستم در موعد خود  آن را در وبلاگ قرار دهم .اما به هر ترتیب تازه است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تولد وبلاگ  را به همه  شما مهربانان تبريك مي گويم.

در اين يكسال خيلي حرفها زده شد و خيلي موضوعات بررسی گردید . همچنین با خیلی از افرادی كه

نمی شناختم  آشنا شدم  که  ديدگاههاي خیلی خوبي داشتند. و منتقدان با ادب و تيزبيني نیز بودند و هستند.

در اين يكسال خيلي از شما چيز ياد گرفتم.  كاش مي شد روزي همه این افراد را  كه اين وبلاگ را خوانده و با آن همراه بودند را يك جا  ببينم .حال از شما تقاضایی دارم و ان اینکه

 

1-  به نظر شما موضوعات بحث شده  چه ويژگيهايي داشته اند؟مطالب مطرح شده يكدست بودند و آيا يكدست بودن سبك مطالب اصولا خوب است؟

3-     تنوع مطالب در چه حدي بوده و آيا بهتر است تخصصي  تر باشد يا كلي

۴-     آيا شيوه نگارش را مي پسنديد ؟

5-     آيا تعداد و فاصله ي زماني ميان نوشته ها خوب است يا بهتر است كم يا زياد شود.

۶-     چه مطالبي به نظر شما از اهميت بيشتري برخوردارند؟

سئوالات ديگري هم هست كه شما مي توانيد مطرح كنيد  و پاسخ ان را برای من بفرستید.

يكبار ديگه اين روز رو به همه  شما مهربانان تبريك مي گويم و موفقيت و حضور سبز و هميشگي شما رو خواستارم.

باتشکر وطن خواه  

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۷/۰۲ساعت   توسط علی وطن خواه   |