ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی

فارسي دري, زبان مهاجر يا بومي در ايران؟ - حسن راشدی ( قسمتی از کتاب ترکان و ...)

کسانيکه مي­گويند فارسي دري ادامة زبان پهلويي است که در زمان ساسانيان در مناطق فارس متداول بود راهي کاملاً خطا مي­پيمايند و اين گفته­ها را بدون پايه و برهان علمي و تنها از سر تعصب بر زبان مي­آورند که بر مردم فارس زبان گفته باشند زبان آنها با آمدن زبان بيگانه دري از ميدان بدر نرفته و بر حيات خود ادامه داده است !
اگر زبان دري ادامة زبان پهلوي يا فهلوي مردم شيراز و ديگر شهرهاي استان فارس بوده, چرا سعدي شيرازي در قرن هفتم هجري همزمان با زبان دري, به فهلوي يا پهلوي که صدها سال هم تحت تأثير زبان دري بوده شعر سروده است؟
اگر ما مي­گوئيم زبان ترکي امروز آذربايجان ادامة زبان ترکي هزار سال پيش و در تداوم زبان کتاب «دده قورقود» است غيرممکن است استاد شهريار در کنار اثر معروف «حيدربابايه سلام» که به زبان ترکي امروز است به زبان هزار سال پيش ترکي, يعني به زبان دده قورقود هم منظومه­اي بسرايد و ديواني به اين زبان داشته باشد ! اما استاد شهريار علاوه بر زبان ترکي, به زبان فارسي که زبان جداگانه و متفاوت از ترکي است نيز شعري سروده و ديواني تنظيم کرده است, همانطوريکه سعدي شيرازي هم به دو زبان جداگانه فارسي دري (زبان مرسوم دربار), و پهلوي (زبان بومي و اصلي مردم فارس) ديوان تنظيم کرده است!
اگر فارسي دري در تداوم زبان پهلوي بود. چرا تا قرن هفتم هجري حتي يک بيت شعر در منطقة استان فارس که مسکن اصلي فارس زبانان است به فارسي دري سروده نشده است و يک سطر نثر, به زبان دري تا قرن هفتم هجري در اين مناطق نوشته نشده است؟! درحاليکه در مناطق ديگر بخصوص مناطقي که سلاطين, مراکز حکومتي خود را در آن قرار داده بودند آثار فراوان به زبان دري (فارسي) مي­بينيم؛ مثل مناطق تاجيکستان و افغانستان که مرکز حکومتهاي ساماني و غزنوي بوده و عراق عجم (مناطق مرکزي ايران چون شهر ري, قم, کاشان, اراک, اصفهان) که مرکز حکومت سلجوقيان بوده است!
حتي خود ناسيوناليستهاي افراطي هم به دري (فارسي) زبان نبودن مردم مناطق فارس و سروده نشدن حتي يک بيت شعر به اين زبان تا قرن هفتم هجري در اين مناطق اعتراف دارند!
«اکثر شعرايي که به فارسي شعر گفته­اند اين زبان را در محيط مدرسه آموخته­اند حتي سخن پردازي چون سعدي که در محيط خانوادگي به زبان محلي صحبت مي­کرد, فارسي را در محضر استاد فرا گرفته است.»[1]
.......(تلخیص)
 فرضيه اينکه زبان دري ادامة زبان پهلوي فارسيان است, فرضية نادرست و غيرعلمي است و دري و يا فارسي دري زباني است متفاوت از پهلوي و متعلق به تاجيکها و افغانها که به وسيله سلاطين ترک وارد ايران و ساير مناطق تحت حاکميت آنان از جمله هندوستان و پاکستان و حتي ترکيه عثماني شده است؛ لاکن زبان ترکي و بعضي از زبانهاي ديگر در مقابل آن مقاومت نشان داده و بر حيات خود ادامه داده­اند ولي زبان پهلوي پارسيان نتوانسته در مقابل آن ايستادگي کند و در داخل آن مستحيل شده و از بين رفته است که آثار آن هنوز هم در بعضي شهرها و روستاهاي دورافتاده مناطق فارس نشين باقي مانده است. اگر زبان فارسي دري ادامة زبان پهلوي ساساني مي­بود, فارسي زبانان و فارسي دانان امروز نبايد زحمت زيادي در خواندن و فهميدن معنا و مفهوم زبان پهلوي دوران ساساني و بعد آن داشته باشند, همچنانکه ترک زبانان آذربايجاني و ترکيه­اي در خواندن و فهميدن زبان کتاب «دده قورقود» که مربوط به هزار تا هزارو دويست سال پيش است و ترکي امروز آذربايجان و ترکيه, ادامة اين زبان است؛ با مشکل زيادي روبرو نيستند و معني و مفهوم کتاب براي آنها کاملاً آشکار است. در صورتيکه هيچکدام از ايرانيان فارس زبان نمي­توانند از متن چند سطري زبان پهلوي که حتي بعد از اسلام نوشته شده, مثل کتيبه پهلوي «اقليد» در جنوب آباده, کتيبة «تخت طاووس» در استخر فارس و يا متن­هاي پهلوي که در سده­هاي سوم و چهارم هجري مثل «بُندهشن, زادسَپَرم, روايات پهلوي[3] و . . . » که همزمان با خلق آثار نظم و نثر به زبان دري نوشته شده­اند چيزي سر در بياورند.
.......
حتي زبان مردم شهرهايي چون نايين و سمنان و ... هنوز هم به فارسي دري تبديل نشده است و مردم شهر "ميمه " در ۵۰ كيلومتري شمال غربي اصفهان و در مسير جاده اصفهان - تهران و شهركها و روستاهاي اطراف به همان زبان اصيل خود ( لهجه اي از پهلوي ) صحبت مي كنند و مردم اصفهان زبان اين شهر را متوجه نمي شوند ؛ حتي تحصيل كرده هاي شهر ميمه و اطراف ، تعصب خاص به زبان خود دارند و زبان خودرا اصيل تر از زبان مردم اصفهان مي دانند !
ناصح ناطق که افکار ناسيوناليستي افراطي وي بر همه آشکار است و براي از ميان برداشتن زبان ترکي در آذربايجان و ديگر مناطق ترک ايران پيشنهادهاي خاص خود را دارد. در کتاب «دربارة زبان آذربايجان» اعتراف مي­کند که زبان پهلوي, زبان ايرانيان دورة ساساني بود که در دورة اسلامي منسوخ شده است. وي در ارتباط با همين موضوع مي­گويد: «. . . . اگر در دورة ساساني زبانهاي سغدي و خوارزمي,. . . پهلوي, سگزي در قسمتهاي مختلف ايران رواج داشت, در دوران اسلامي اين زبانها به تدريج منسوخ شد و زبان فارسي امروزي براي کتابت و محاوره­ جاي زبانهاي باستاني را گرفت. به نحوي که از زبان سغدي جز چند لهجة فرعي به نام يغنوبي و غيره در پامير و از زبان خوارزمي جز مقداري نوشته و خاطره و نام­هاي ماهها در کتاب بيروني, و از زبان پهلوي جز چند لهجة فرعي در غرب ايران و مقداري نوشته چيزي باقي نمانده است. ولي گسترش زبان فارسي به عنوان زبان شعر و ادب در دوران اسلامي واقعاً عجيب بوده . . . »[10]
دکتر ناتل خانلري هم در کتاب «زبان شناسي و زبان فارسي» مي­نويسد:
«مردم شيراز در قرن هفتم و هشتم هجري به زبان محلي شيرازي سخن مي­گفته­اند. اما سعدي و حافظ آثار گرانبهاي خود را به آن لهجه ننوشته­اند. نمونة لهجه شيرازي سعدي بيتي است در گلستان و مصراع­هايي در يکي از قصايد مُلَمّع او. در ديوان حافظ نيز غزل ملمّعي هست که چند مصراع به لهجة شيرازي است, اين سخنوران بي­شبهه در خانه و بازار به همان لهجه گفتگو مي­کرده­اند. اما زبان شاعري و نويسندگي ايشان فارسي دري بوده است.»[11].
در حقيقت دکتر پرويز ناتل خانلري زبان پهلوي شيرازي­ها را که به تدريج در حال از بين رفتن بوده و در گذشته نيز بدان زبان نوشته و مي­خواندند و در زمان سعدي و حافظ, طي صدها سال تحت تأثير زبان عربي و دري هم بوده «لهجة شيرازي» مي­نامد !
دکتر عبدالحسين زرين کوب در مورد از بين رفتن زبان پهلوي پارسيان مي­نويسد:
«به هر حال از وقتي حکومت ايران به دست اعراب افتاد زبان ايران نيز زبان اعراب گشت. ديگر نه در دستگاه فرمانروايان به کار مي­آمد و نه در کار دين سودي داشت. در نشر و ترويج آن نيز اهتمامي نمي­رفت و ناچار هر روز از قدر و اهميت آن مي­کاست.» زبان پهلوي اندک اندک منحصر به موبدان و بهدينان گشت. کتابهايي نيز اگر نوشته مي­شد به همين زبان بود, اما از بس خط آن دشوار بود اندک اندک نوشتن آن منسوخ گشت. . . .  
دکتر رحمت مصطفوي در کتاب «دربارة زبان فارسي» مي­نويسد:
«ولي يک واقعه خيلي مهم را در اين ميانه فراموش نکنيم, و آن اينکه در اين ماجرا, و در اين ميدانهاي جنگ و در اين دارالحکومه­هاي عربي, زبان پهلوي مُرد. . . زبانها به دنيا مي­آيند, زاد و ولد مي­کنند و مي­ميرند. همين چگونگي مرگ زبان پهلوي و تولد زبان فارسي نمونة ديگر از تحولات زبان است.»[13]
ابن نديم در کتاب «الفهرست» خود با اتکا به عبداله بن مقفع, دري را زبان درباريان و زبان اهل خراسان و مشرق و اهل بلخ. . . . دانسته است.[14]
ابو عبداله محمدبن احمد خوارزمي که در سدة چهارم هجري مي­زيست در کتاب «مفاتيح العلوم» زبان دري را زبان خاص دربار شمرده که «غالب لغات آن از ميان زبانهاي مردم خاور و لغات زبان مردم بلخ بوده است.»[15]
پروفسور غلامحسين بيگدلي در مقدمة کتاب «صحاح العجم» مربوط به هندوشاه­ بن ­سنجر صاحبي نخجواني که فرهنگ «فارسي - ترکي» است و در قرن ۱۳ ميلادي (۷ هـ . ق) در تبريز تأليف شده است مي­نويسد:
«هندوشاه زبانهاي فارسي, ترکي, عربي و پهلوي (فارسي ميانه) را خوب مي­دانسته و آثار متعددي در اين زبانها تصنيف کرده است. متأسفانه تاکنون پاره­اي از ميراث ادبي وي ناشناخته مانده, از آن جمله فرهنگ گرانبهاي «صحاح العجم» يا «تحفه العشاق» را مي­توان نام برد.»[16]
پروفسور بيگدلي از آشنايي مؤلف فرهنگ «صحاح العجم» به زبانهاي ياد شده سخن به ميان مي­آورد و از زبان پهلوي, در کنار زبان عربي, ترکي و فارسي (دري) نام مي­برد, که دليل بر اين است زبان پهلوي زباني بوده مستقل, مثل زبانهاي ترکي, عربي و فارسي دري, و مؤلف صحاح العجم هم با اين زبان آشنا بوده و به اين زبان هم اثر آفريده است!
اگر زبان پهلوي, مادر زبان فارسي دري به حساب مي­آمد ديگر نيازي نبود از زبان پهلوي, همطراز و برابر با زبان فارسي و موازي با آن نامي برده شود و نام اين دو زبان در کنار هم بيايد !
 مرحوم سعيد نفيسي هم در مورد خاستگاه زبان فارسي دري مي­گويد: «نظم و نثر زبان دري را بايد زاده ماورالنهر و دربار سامانيان دانست».[17]
نوراله غياث نويسندة تاجيکستاني, در مورد حاکميت زبان دري و غلبه آن بر زبانهاي ديگر چون پهلوي, سغدي, و خوارزمي و غيره مي­گويد:
«. . . . اما در آخر قرن هشت [ميلادي] و علي­الخصوص در قرن يازده وضعيت تغيير مي­يابد. پيروزي اسلام در اين قسمت ايران زمين بعد کشمکشهاي قريب نيم عصره, توسعه دائره استفاده زبان دري تاجيکي و غلبه آن بر زبان پارسي ميانه با گوئشهاي سغدي, پهلوي, خوارزمي و باختري آن, پيدايش خط عربي اساس تاجيکي و از همه مهم- دفاع و پشتيباني سامانيان از زبان تاجيکي و فراهم ساختن زمينه مناسبي از جانب ايشان براي پيشرفت ادبيات و علم و فرهنگ نو, تدريجاً باز به تغيير محيط زباني و مقام [موقعيت] زبانها در جمعيت آورد.»[18]
مير هدايت حصاري نويسنده و محقق آذربايجاني
+  نوشته شده در  ۱۳۸۹/۰۷/۱۶ساعت   توسط علی وطن خواه   |