پرده اول:
استادى از شاگردانش پرسيد: چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد ميزنيم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند ميکنند و سر هم داد ميکشند؟ شاگردان فکرى کردند و يکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست ميدهيم. استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست ميدهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد ميزنيم؟ آيا نميتوان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد ميزنيم؟ شاگردان هر کدام جوابهايى دادند امّا پاسخهاى هيچکدام استاد را راضى نکرد... سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلبهايشان از يکديگر فاصله ميگيرد. آنها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسيد: هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى ميافتد؟ آنها سر هم داد نميزنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت ميکنند. چرا؟ چون قلبهايشان خيلى به هم نزديک است. فاصله قلبهاشان بسيار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى ميافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نميزنند و فقط در گوش هم نجوا ميکنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر ميشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بينياز ميشوند و فقط به يکديگر نگاه ميکنند! اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصلهاى بين قلبهاى آنها باقى نمانده باشد...
جمله روز : بی سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند بلکه کسانی هستند که نمی توانند بیاموزند، آموخته های کهنه رادور بریزند ،ودوباره بیاموزند . (الوین تافلر)
پرده دوم
مسافرت ها تمام شد و ماه مبارک رمضان از راه رسید.در چند روزگذشته (یک هفته قبل )که در میمه بودم خیلی خوش گذشت و خیلی از دوستان و آشنایان را زیارت کردم. خیلی از این افراد همچنان بدون تغییر و روی نرم عادی ومعمولی خود زندگی را گذران می کردند و خیلی از آنها هم تغییرات عظیمی را در زندگی خودبه وجودآورده اند. امیدوارم هر دوگروه موفق باشند.و اما نکته ای که در این تعطیلات بسیار ذهن بنده را معطوف خودش کرد، جشن نیمه شعبان بود.خیلی ها به خاطر همین جشن از شهرهای اطراف و دور به میمه آمده بودند.نکته قابل تامل اینکه طیفی از جوانان و انسان های شریف شهر سعی کرده بودند جشن به نحواحسن برگزار شود و خیلی از افراد نیز به طبیعت برخی از افراد ناپخته ....، سعی در تخریب و مزه پرانی های ناخوش داشتند!!
آنچه من دیدم باورکردنی نبود .چند مغازه به منبع فروش دینامیت های چینی (بخوانید نارنجک و سیگارت )برای ایجادمزاحمت برای نوامیس مردم مشغول بودند و آن طرف بازار افرادی در تاریکی شب و به قصد و عمد آنها را به طرف عابرینی که برای تماشای جشن امده بودند، پرتاب می کردند. البته من هم مانند مردم روانه خیابان اصلی شهر شدم اما خیلی زود پشیمان به منزل برگشتم چرا که تحمل شنیدن فریادهای دخترم رانداشتم. به راستی چرا؟
آیا نهادهای ذی ربط نمی توانند در جشن های این چنینی کنترلی برچند مغازه در شهری مثل میمه داشته باشندو با اهرام های جریمه مالی از این معضل جلوگیری کنند؟!!
معضل دیگری که شاهد آن بودم و درچند روز گذشته به کرات در صبح میمه هم انعکاس یافت، موضوع فاضلاب توالت های عمومی ورودی شهر است . واقعا دستمریزاد به مهندسی !
از خیابان مولوی که وارد خیابان فاطمی می شوی بوی نامطبوع این آبریزگاه ها کاملا استشمام می شود.البته اقدامات عمرانی را نمی توان زیر سوال برد چراکه وجودشان ضروی بوده است که احداث شده اند اما چرا در مدخل ورودی شهر و آنهم در سمت و سوی منازل مسکونی مردم!!
به هر ترتیب نفس شهر می زند و مسئولان بیش فعال و کم فعال هر کدام به امورات خود مشغولند........ باشد که مردم نیز مسئولان رابا کمک های مالی ، انتقادهای سازنده و تشویق های دلگرم کننده یاری دهند.
عزت زیاد