ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی

امرالله احمدجو، در نگارش فيلمنامه تبحر دارد و »قصه‏نويسى« را نيز تجربه كرده است. مدت‏ها پيش مجموعه قصه‏هاى كوتاهش با عنوان »قصه‏هاى محله« در هفته‏نامه مهر به چاپ رسيد و قرار است مجموعه داستان‏هاى »قصه دهكده«اش نيز به چاپ برسد. همچنين كتابى تحت عنوان »قصه‏هاى پراكنده« را در دست انتشار دارد. در اين هفته كارگردان سريال تفنگ سرپر گفتنى‏هاى زيادى درباره كتاب دارد كه در گفت‏وگوى پيش رو مى‏خوانيد.

از چه سنى كتابخوانى را آغاز كرديد؟

از دوم دبستان. هميشه به قصه‏هايى كه در كتاب‏هاى درسى‏ام به چاپ مى‏رسيد، علاقه‏مند بودم. به همين دليل خارج از تكليف مدرسه دنبال ساير قصه‏ها مى‏گشتم و سر از حكايت‏هاى سعدى درمى‏آوردم! البته در آن زمان در روستاى ما كتاب‏هايى كه متعلق به گروههاى مختلف سنى باشد وجود نداشت و اصلاً روح ما هم از وجود اين چيزها خبر نداشت!

شما در كجا زندگى مى‏كرديد؟

روستاى زيادآباد ميمه اصفهان. الان هم درست سر جاده اصفهان و تهران قرار دارد.

به غير از حكايت‏هاى سعدى، در آن دوران چه كتاب‏هاى ديگرى مى‏توانستيد بخوانيد؟

ادبيات عاميانه مثل زندگى انبيا از جمله يوسف و زليخا و يا اسكندرنامه، حسين كرد شبسترى، امير ارسلان نامدار و از اين نوع كتاب‏ها كه معمولاً در خانه‏هاى روستايى موجودند.

در چه سنى قلم به دست گرفتيد؟

در اواخر دوران دبستان. در آن زمان مجله »دختران و پسران« وابسته به مؤسسه اطلاعات به چاپ مى‏رسيد و من هم از كلاس چهارم دبستان خبرنگار افتخارى آن مجله شدم. در واقع قصه‏هاى دنباله‏دار و پاورقى‏هاى مجله به من ياد داد كه چگونه بنويسم و در اصل به تقليد از آنها داستان بلند نوشتم.

در آن هنگام چه نكته‏اى مد نظرتان بود كه بايد رعايت مى‏كرديد؟

مهمترين نكته اين بود كه آدم‏هاى داستان با آدم‏هاى عادى تفاوت دارند و حتماً بايد يك تشخصى داشته باشند.

آن داستان را به چاپ رسانديد؟

اصلاً. چون فكر مى‏كردم كه آنقدر اشكال دارد و ره به جايى نمى‏برد.

چطور شد كه به‏طور حرفه‏اى نويسندگى را ادامه داديد؟

در سال‏هاى بعد به‏خاطر مقالات و انشاهايى كه در دبيرستان مى‏نوشتم، تشويق شدم و همين باعث شد كه اعتماد به نفس پيدا كنم و بعدها كه وارد مدرسه عالى تلويزيون شدم، به‏طور تخصصى »فيلمنامه‏نويسى« را ادامه دادم.

چند سال در اين زمينه كار كرديد؟

تا به امروز حدود 25 سال.

با توجه به تجربياتتان مهمترين مسأله در نگارش فيلمنامه رعايت چه نكته‏اى است؟

اينكه حاصل كار به معناى واقعى يك فيلمنامه باشد و نه چيز ديگر. البته اين مسأله بيشتر يك نكته فنى است تا چيزى كه به اصل فيلمنامه مربوط باشد. اما در مورد خود »فيلمنامه« اين نكته مهم است كه بايد جذابيت داشته باشد.

البته براى »جذابيت« مى‏توان معانى متفاوتى در نظر گرفت. تعريف شما از جذابيت چيست؟

تعريف من اين است كه جذابيت يك كار را ميزان خلاقيتى كه در آن به‏كار رفته مشخص مى‏كند.

با توجه به ساخت سريال‏هايى همچون »روزى روزگارى« و »تفنگ سرپر« به نظر مى‏رسد كه به »تاريخ« و مباحث »تاريخى« به طور خاص علاقه‏مند هستند. اين طور نيست؟

من به تاريخ علاقه‏مندم ولى نه به طور خاص. در عوض علاقه خاصى به »طنز« دارم. ولى با اين وجود مى‏توانم بگويم هر موضوعى به‏صورت جذاب بيان شود، قطعاً مجذوبش مى‏شوم. گرايش به طنز در كارهايتان مشهود است ولى چرا به‏طور مشخص به »كمدى« نزديك نمى‏شويد؟

»كمدى« تعريف جدايى از »طنز« دارد. در واقع در »كمدى« مسائل را كاريكاتورى و اغراق شده مى‏بينيم كه بيش از همه ايجاد خنده مى‏كند، ولى »طنز« بدهكار خنده نيست، بلكه گاهاً متأثر و غمگين مى‏كند ولى با اين حال »طنز« طيف‏هاى گوناگونى دارد كه يك سويش كمدى است.

با اين توصيف درباره كتاب »دايى‏جان ناپلئون« چگونه قضاوت مى‏كنيد؟

بايد بگويم كه بخشى از رمان را خوانده‏ام ولى آن مقدار هم به من ثابت كرد كه نويسنده در ارائه شخصيت‏ها و موقعيت‏ها موفق بوده است و حتى مى‏توان گفت در رديف آثار مهم ادبيات معاصر ايران قرار دارد.

بهروز افخمى در يك جايى از شما به‏عنوان كسى كه »عناصر داستانى« را بخوبى مى‏شناسد، ياد كرده است. با توجه به توصيف ايشان، كداميك از داستان‏نويسان ايرانى را مى‏پسنديد؟

خوب، آقاى افخمى لطف دارند. ولى بايد بگويم كه نويسندگان خوب معاصر زياد داريم مثل كارهاى غلامحسين ساعدى، بزرگ علوى و برخى از كارهاى صادق هدايت....

مثلاً كداميك از كتاب‏هايش؟

منظورم قصه‏هاى كوتاه اوست...

نظرتان درباره كتاب‏هاى »سيمين دانشور« چيست؟

به نظر من ايشان بيشتر به‏عنوان مترجم و اهل ادبيات مطرح هستند، تا يك داستان‏نويس، البته اين نظر شخصى من است.

محمود دولت‏آبادى چطور؟

»هجرت سليمان« او را دوست دارم.

و »كليدر« چطور؟

به نظرم در »كليدر« آگاهانه خواسته است يك رمان مطول بنويسد. در صورتى كه كميت را بايد موضوع يك داستان و رمان تعيين كند، نه اينكه از قبل بخواهيم يك اثر طولانى بنويسيم!

كتاب »تابستان همان سال« ناصر تقوايى را خوانده‏ايد؟

خير.

در چه ساعاتى از روز راحت‏تر مطالعه مى‏كنيد؟ زمان معينى را در نظر نمى‏گيرم. هر وقت به نوشته جذابى برخوردم از همان لحظه خواندن آن را شروع مى‏كنم. حتى هنگام سوار شدن به تاكسى. گاهى اوقات يك نوشته جذاب باعث مى‏شود كه كار اصلى‏ام را نيز رها كنم!

نظرتان را درباره هر يك از طنزنويسانى كه نام مى‏برم، بگوييد، مثلاً عزيز نسين.

برخى از طنزهايش جدى است و برخى ديگر در حد طنزهاى اجتماعى تاريخ مصرف‏دار مى‏باشد.

ابوالقاسم حالت؟

نظرى ندارم.

ميرزاده عشقى؟

كارهاى ايشان را خيلى مى‏پسندم.

ايرج ميرزا؟

با كارش آشنايى ندارم.

كيومرث صابرى؟

طنزهاى ايشان همانند طنزهاى گويندگان تلويزيون است.

سيد ابراهيم نبوى؟

كارهايش بد نيست، البته اگر گزيده‏تر بنويسد.

از طنزنويسان بزرگ غير ايرانى بگوييد.

به طور مثال جرج برنارد شاو، چخوف و حتى داستايوسكى و ماركز وقتى به سمت طنز كشيده مى‏شوند.

به نظر شما با وجود رسانه‏هاى تصويرى و شنيدارى، ديگر نيازى به كتاب داريم؟

كتاب به لحاظ شكلى يك وسيله و ابزار است و طى زمان‏هاى متوالى تكامل يافته است )درواقع نوع صفحه‏بندى، صفحه‏آرايى، جلد كتاب و...( و محتواى آن يعنى ادبيات، بيش از هر چيز ديگر اهميت دارد. ادبيات يعنى داستان، قصه و شعر. حالا ديگر فرق نمى‏كند اين محتوا به‏صورت كتاب‏هاى الكترونيكى باشد و يا شبيه كتاب‏هاى چاپ سنگى و مهم محتوايش است كه بايد انتقال پيدا كند. حال ممكن است براى من كتاب به شكل متداولش مطلوب‏تر باشد ولى اگر جوان امروزى هم از طريق اينترنت به محتواى اثر دست يافت، ديگر بحث شكلى مطرح نمى‏شود. به نظرم همه چيز بستگى به عادت دارد.

به نظر شما چگونه مى‏توان فرهنگ كتابخوانى را گسترش داد؟

بايد عادت به اخذ فرهنگ را براى جوانان جا بيندازيم. مطالعه كه منحصر به كتاب نمى‏شود. مى‏توان با مشاهده، نگاه و ديدن يك فيلم هم مطالعه كرد. وقتى كه چنين فرهنگى جارى شود، خودبه‏خود جوان به سمت كتاب كه سهم مهمى در فرهنگسازى دارد، كشيده مى‏شود. از سوى ديگر موانع فرهنگى كه پيرامونمان زياد وجود دارند را بايد رفع كنيم و وقتى آنها نباشند، خودبه‏خود ذهن‏ها رشد پيدا مى‏كنند.

با چه واژه‏اى مى‏توانيد نويسندگانى را كه نام مى‏برم توصيف كنيد، به‏طور مثال صادق هدايت؟

شوخ.

احمد محمود؟

كلاسيك.

سيمين دانشور؟

پرگو.

دولت‏آبادى؟

روستايى اصيل.

جلال آل احمد؟

معترض.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۰۹/۱۱ساعت   توسط علی وطن خواه   |