در تعطیلات نوروزِ در ولایت ، فزرنددلبند با شیون های ممتد ساعت 22:40 دقیقه شب ما را هراسان به بیمارستان کشاند. ورودی اورژانس پیاده شدم و با اهل و عیال به داخل اورژانس یورش بریدیم ولی درکمال تعجب و ناباوری درب ورودی بسته بود. با خود گفتم باز مدیریت عوض شده و تغییرات ظاهری هم اجرایی!!
با کمی گشتن پیرامون خود به این حقیقت پی بردم که جز ورودی قدیمی درب دیگری باز نیست .دوباره تلاش کردم و در را زدم.حتی پنجره بغلی را هم زدم . بعد از اینکه شدت مشت هاو ضربه هایم بیشتر شد،ِ فردی که نگهبان یا حراست بود درب را باز کرد. گفتم : درب چرا بسته است؟ با لحنی مدیرانه گفت: باید بسته باشد! گفتم : درهیچ کجای دنیا درب مرکز فوریت های پزشکی 24ساعته (اورژانس )را نمی بندند؟ گفت : خودمون می دونیم ولی همراهای مریضا میان تو!! گفتم : پس فلسفه دربان ، حراست و نگهبان چیست؟ با کلافگی گفت: من نمی دانم. بفرما آقا. بفرما ....
گریه های فرزند دلبندم نگذاشت بحث را بیشتر ادامه دهم منتظر پزشک شدم و بعد از 25دقیقه در صف انتظاری که اولین مریض خودم بودم!، پزشک آمد.
بعد از ویزیت شدن برنامه مهران مدیری درحال اتمام بود. ذهنیت من همچنان معطوف ارتباط درب بسته با پخش مرد دوهزار چهره و دیرآمدن دکتر بود اما بعد از کمی تامل و دیدن سالن پر از مراجعان تصادفی با خود گفتم شاید رفتار نگهبان و اقدام وی در بستن درب و ...درست نباشد، ولی واقعا باید از کادری که باجان و دل از تعطیلات خود زده و در ایام خاص به بیماران رسیدگی می کنند تشکر و قدردانی ویژه کرد.