ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
بااجازه از دوست علی

 

اتل متل توتوله
شهر میمه چه جوره
نه پیر داره نه جون
همه رفتند به تهرون
یک روزی بر می گردند
روز وفات و مردن
دانی چرا رفته اند
زیرا ز خود خسته اند
چون که ندارند کاری
نه پول و نه عیالی
نه شهر پر درامد
از دست این حکایت
حکایت خیلی سخت
سختی ان خیلی تلخ
برای رفع مشکل
باید بشیم متحد
مشکل اشتغال را
مشکل کار و بار را
مشکل پر زدن را
اداره و سازمان را
یک دل و زبان شیم
وقتی که مهربان شیم

+  نوشته شده در  ۱۳۸۷/۱۰/۲۶ساعت   توسط علی وطن خواه   |