درسفر دو روزه ام به میمه دوستان عزیزی را زیارت کردم . آقایان سراجی(کاکتوس)،قربان (شهرمن میمه)، ذاکری، علی صباغ (وزوان سیتی )، حسین عمرانی (میمه سیتی )، مهدی متوسلی ( ورووچه ها )، برقعی (زندگی سبز) . درهمین جا به خاطر ابراز محبت هایشان از آنها تشکر می کنم .
و اما میمه
شهر مثل همیشه در سکوت بود و سیکل خودش را داشت ! شهرداری همچنان بی شهردار ! و مردم نیز کاری به این امر نداشتند.اما بخشداری به شدت فعال بود. سایت صبح میمه به روز می شد و سرکشی ها و جلسات آقای بخشدار هم برگزار. حسن این کار اینست که اگر بالادستی ها بودجه ای چشمگیر به میمه اختصاص نمی دهند حدالاقل یک نفر به لحاظ تئوری کار اجرایی ارزشمند می کند و انصافا پیگیر امور.
همچنین عملیات اجرایی کارخانه سیمان سرند نیز آغاز شده بود. دوستی به شدت غصه هوای پاک میمه و محیط زیست را می خورد اما انگار تقدیر اینست که نام میمه را دیگر با پاکت های سیمان بشناسند نه هوای پاکش. البته دوستی دیگر هم با مدرک اصرار داشت که کارخانه در مسیر باد غالب میمه درحال احداث هست و می گفت تلاشمان رامی کنیم محل کارخانه اصلاح شود حال چه نتیجه دهدیا ندهد!! حاج آقایی هم معتقد بود میمه درشرف اشغال غریبه ها است !! می گفت درآمد بیت المال میمه همگانی شده است اما بودجه اختصاصی دولت به میمه ریز به ریز تقسیم می شود!! دکتر اسکندریان هم پیشتر در وبلاگش نگاهی به این موضوع داشت.
اما نکته جالب اینکه امروز وقتی رسیدم تهران دیدم سایت صبح میمه هک شده است و شاید جناب آقای شیبانی هم اکنون خبر ندارد!! فورا به آقای هاشمی منتقل کردم. اپیدمی هک شدن درچند روز اخیر اکثر سرورهای ایرانی را هدف قرارگرفته و نگرانی جدی برای صبح میمه نیست. می گویند کار یک عده عرب وهابی است .
اما حکایت پایانی
مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند. سربازان مانع ورودش مي شوند ! خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مردي را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان ؛ وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند...
مرد به حضور خان زند مي رسد و کریم خان از وي مي پرسد : چه شده است چنين ناله و فرياد مي كني؟ مرد با درشتي مي گويد دزد ، همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم !
خان مي پرسد وقتي اموالت به سرقت ميرفت تو كجا بودي؟! مرد مي گويد من خوابيده بودم!!! خان مي گويد خب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟
مرد در اين لحظه آن چنان پاسخي مي دهد كه استدلالش در تاريخ ماندگار مي شود و سرمشق آزادي خواهان مي شود ... مرد مي گويد : من خوابيده بودم ، چون فكر مي كردم تو بيداري...!
خان بزرگ زند لحظه اي سكوت مي كند و سپس دستور مي دهد خسارتش از خزانه جبران كنند و در آخر مي گويد : اين مرد راست مي گويد ما بايد بيدار باشيم...