امروز به مدرسه زاهدی فکر می کردم و خانم صفاری .
به خراب شدن قلعه تاریخی میمه توسط لودر شهرداری و رفتن از منزل به مدرسه آزادی با اون مسیر طولانی . به خواندن کتیبه های مسجد ابوالفضل در ظهر هر روز که به مدرسه آزادی می رفتم. به فرار از نرده های آزادی به هنگام تعطیلات اخر اسفند و زیرکی های سروش خردمند. به سکوت همیشگی بهمن طلا و خشونت بی حد و حصر و درعین حال شوخ مسلکی رضاواسعی . به تیم فوتبال محله و دبیرستان شریعتی .به کتک خوری مرتضی بحرینی از پرویز هدایتی و به انفجار بخاری نفتی با پنی سیلین سرکلاس آقای شیبانی !! به برنامه های تلویزیون دختری به نام نل٬ واتو واتو و فیلمهای سینمایی نخ نما و مثله شده عصر جمعه و آن گزارش هفتگی که باولع به دنبالش بودم!! به فکر بازی تفنگی با اون تفنگ های چوبی .................
واقعا یادش به خیر .......................................................................
مداد شمعی از چیزهای بود که همیشه می خریدیم و به درد هیچ کاری هم نمی خورد!
دفتر مشقهایی که تعاونی مدرسه به قیمت ۱۵ ریال می داد .
پاکن جات و تراش آلات! نوع استامپی آنها کاربرد بیشتری داشت!
خودکار مجهز به ساعت٬ آنموقع این خودکارها آخر تکنولوژی بود!!
عکس برگردان با تمثال مشاهیر کارتون و عروسکهای برنامه کودک!
این کارت آفرین را برای برنده شدن در مسابقه احکام گرفته بودم!!
فیلم بتاماکس. از همانهایی که زیر پیراهن قایم می کردیم. قیمت ویدیو بتاماکس آنروزگار از پیکان بیشتر بود و نشانه تمول به شمار می رفت!
تصاویر از :بایرامعلی