امرالله احمدجو، متولد روستای زیاد آباد میمه . در نگارش فيلمنامه تبحر دارد و قصهنويسى را نيز تجربه كرده است. مدتها پيش مجموعه قصههاى كوتاهش با عنوان قصههاى محله در هفتهنامه مهر به چاپ رسيد و قرار است مجموعه داستانهاى قصه دهكده اش نيز به چاپ برسد. همچنين كتابى تحت عنوان قصههاى پراكنده را در دست انتشار دارد. تاکنون دوسریال تلویزیونی روزی و روزگاری وتفنگ سرپر را با فیلم سینمایی شاخه های بید ساخته است . س: از چه سنى كتابخوانى را آغاز كرديد؟ از دوم دبستان. هميشه به قصههايى كه در كتابهاى درسىام به چاپ مىرسيد، علاقهمند بودم. به همين دليل خارج از تكليف مدرسه دنبال ساير قصهها مىگشتم و سر از حكايتهاى سعدى درمىآوردم! البته در آن زمان در روستاى ما كتابهايى كه متعلق به گروههاى مختلف سنى باشد وجود نداشت و اصلاً روح ما هم از وجود اين چيزها خبر نداشت! شما در كجا زندگى مىكرديد؟ روستاى زيادآباد ميمه اصفهان. الان هم درست سر جاده اصفهان و تهران قرار دارد. به غير از حكايتهاى سعدى، در آن دوران چه كتابهاى ديگرى مىتوانستيد بخوانيد؟ ادبيات عاميانه مثل زندگى انبيا از جمله يوسف و زليخا و يا اسكندرنامه، حسين كرد شبسترى، امير ارسلان نامدار و از اين نوع كتابها كه معمولاً در خانههاى روستايى موجودند. در چه سنى قلم به دست گرفتيد؟ در اواخر دوران دبستان. در آن زمان مجله »دختران و پسران« وابسته به مؤسسه اطلاعات به چاپ مىرسيد و من هم از كلاس چهارم دبستان خبرنگار افتخارى آن مجله شدم. در واقع قصههاى دنبالهدار و پاورقىهاى مجله به من ياد داد كه چگونه بنويسم و در اصل به تقليد از آنها داستان بلند نوشتم. در آن هنگام چه نكتهاى مد نظرتان بود كه بايد رعايت مىكرديد؟ مهمترين نكته اين بود كه آدمهاى داستان با آدمهاى عادى تفاوت دارند و حتماً بايد يك تشخصى داشته باشند. آن داستان را به چاپ رسانديد؟ اصلاً. چون فكر مىكردم كه آنقدر اشكال دارد و ره به جايى نمىبرد. چطور شد كه بهطور حرفهاى نويسندگى را ادامه داديد؟ در سالهاى بعد بهخاطر مقالات و انشاهايى كه در دبيرستان مىنوشتم، تشويق شدم و همين باعث شد كه اعتماد به نفس پيدا كنم و بعدها كه وارد مدرسه عالى تلويزيون شدم، بهطور تخصصى »فيلمنامهنويسى« را ادامه دادم. چند سال در اين زمينه كار كرديد؟ تا به امروز حدود 25 سال. با توجه به تجربياتتان مهمترين مسأله در نگارش فيلمنامه رعايت چه نكتهاى است؟ اينكه حاصل كار به معناى واقعى يك فيلمنامه باشد و نه چيز ديگر. البته اين مسأله بيشتر يك نكته فنى است تا چيزى كه به اصل فيلمنامه مربوط باشد. اما در مورد خود »فيلمنامه« اين نكته مهم است كه بايد جذابيت داشته باشد. البته براى »جذابيت« مىتوان معانى متفاوتى در نظر گرفت. تعريف شما از جذابيت چيست؟ تعريف من اين است كه جذابيت يك كار را ميزان خلاقيتى كه در آن بهكار رفته مشخص مىكند. با توجه به ساخت سريالهايى همچون »روزى روزگارى« و »تفنگ سرپر« به نظر مىرسد كه به »تاريخ« و مباحث »تاريخى« به طور خاص علاقهمند هستند. اين طور نيست؟ من به تاريخ علاقهمندم ولى نه به طور خاص. در عوض علاقه خاصى به »طنز« دارم. ولى با اين وجود مىتوانم بگويم هر موضوعى بهصورت جذاب بيان شود، قطعاً مجذوبش مىشوم. گرايش به طنز در كارهايتان مشهود است ولى چرا بهطور مشخص به »كمدى« نزديك نمىشويد؟ »كمدى« تعريف جدايى از »طنز« دارد. در واقع در »كمدى« مسائل را كاريكاتورى و اغراق شده مىبينيم كه بيش از همه ايجاد خنده مىكند، ولى »طنز« بدهكار خنده نيست، بلكه گاهاً متأثر و غمگين مىكند ولى با اين حال »طنز« طيفهاى گوناگونى دارد كه يك سويش كمدى است. با اين توصيف درباره كتاب »دايىجان ناپلئون« چگونه قضاوت مىكنيد؟ بايد بگويم كه بخشى از رمان را خواندهام ولى آن مقدار هم به من ثابت كرد كه نويسنده در ارائه شخصيتها و موقعيتها موفق بوده است و حتى مىتوان گفت در رديف آثار مهم ادبيات معاصر ايران قرار دارد. بهروز افخمى در يك جايى از شما بهعنوان كسى كه »عناصر داستانى« را بخوبى مىشناسد، ياد كرده است. با توجه به توصيف ايشان، كداميك از داستاننويسان ايرانى را مىپسنديد؟ خوب، آقاى افخمى لطف دارند. ولى بايد بگويم كه نويسندگان خوب معاصر زياد داريم مثل كارهاى غلامحسين ساعدى، بزرگ علوى و برخى از كارهاى صادق هدايت.... مثلاً كداميك از كتابهايش؟ منظورم قصههاى كوتاه اوست... نظرتان درباره كتابهاى »سيمين دانشور« چيست؟ به نظر من ايشان بيشتر بهعنوان مترجم و اهل ادبيات مطرح هستند، تا يك داستاننويس، البته اين نظر شخصى من است. محمود دولتآبادى چطور؟ »هجرت سليمان« او را دوست دارم. و »كليدر« چطور؟ به نظرم در »كليدر« آگاهانه خواسته است يك رمان مطول بنويسد. در صورتى كه كميت را بايد موضوع يك داستان و رمان تعيين كند، نه اينكه از قبل بخواهيم يك اثر طولانى بنويسيم! كتاب »تابستان همان سال« ناصر تقوايى را خواندهايد؟ خير. در چه ساعاتى از روز راحتتر مطالعه مىكنيد؟ زمان معينى را در نظر نمىگيرم. هر وقت به نوشته جذابى برخوردم از همان لحظه خواندن آن را شروع مىكنم. حتى هنگام سوار شدن به تاكسى. گاهى اوقات يك نوشته جذاب باعث مىشود كه كار اصلىام را نيز رها كنم! نظرتان را درباره هر يك از طنزنويسانى كه نام مىبرم، بگوييد، مثلاً عزيز نسين. برخى از طنزهايش جدى است و برخى ديگر در حد طنزهاى اجتماعى تاريخ مصرفدار مىباشد. ابوالقاسم حالت؟ نظرى ندارم. ميرزاده عشقى؟ كارهاى ايشان را خيلى مىپسندم. ايرج ميرزا؟ با كارش آشنايى ندارم. كيومرث صابرى؟ طنزهاى ايشان همانند طنزهاى گويندگان تلويزيون است. سيد ابراهيم نبوى؟ كارهايش بد نيست، البته اگر گزيدهتر بنويسد. از طنزنويسان بزرگ غير ايرانى بگوييد. به طور مثال جرج برنارد شاو، چخوف و حتى داستايوسكى و ماركز وقتى به سمت طنز كشيده مىشوند. به نظر شما با وجود رسانههاى تصويرى و شنيدارى، ديگر نيازى به كتاب داريم؟ كتاب به لحاظ شكلى يك وسيله و ابزار است و طى زمانهاى متوالى تكامل يافته است )درواقع نوع صفحهبندى، صفحهآرايى، جلد كتاب و...( و محتواى آن يعنى ادبيات، بيش از هر چيز ديگر اهميت دارد. ادبيات يعنى داستان، قصه و شعر. حالا ديگر فرق نمىكند اين محتوا بهصورت كتابهاى الكترونيكى باشد و يا شبيه كتابهاى چاپ سنگى و مهم محتوايش است كه بايد انتقال پيدا كند. حال ممكن است براى من كتاب به شكل متداولش مطلوبتر باشد ولى اگر جوان امروزى هم از طريق اينترنت به محتواى اثر دست يافت، ديگر بحث شكلى مطرح نمىشود. به نظرم همه چيز بستگى به عادت دارد. به نظر شما چگونه مىتوان فرهنگ كتابخوانى را گسترش داد؟ بايد عادت به اخذ فرهنگ را براى جوانان جا بيندازيم. مطالعه كه منحصر به كتاب نمىشود. مىتوان با مشاهده، نگاه و ديدن يك فيلم هم مطالعه كرد. وقتى كه چنين فرهنگى جارى شود، خودبهخود جوان به سمت كتاب كه سهم مهمى در فرهنگسازى دارد، كشيده مىشود. از سوى ديگر موانع فرهنگى كه پيرامونمان زياد وجود دارند را بايد رفع كنيم و وقتى آنها نباشند، خودبهخود ذهنها رشد پيدا مىكنند. با چه واژهاى مىتوانيد نويسندگانى را كه نام مىبرم توصيف كنيد، بهطور مثال صادق هدايت؟ شوخ. احمد محمود؟ كلاسيك. سيمين دانشور؟ پرگو. دولتآبادى؟ روستايى اصيل. جلال آل احمد؟ معترض.
امرالله احمدجو | ||||||
|
+
نوشته شده در ۱۳۸۷/۰۴/۳۱ساعت   توسط علی وطن خواه
|