ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
متن حاضر اثر تحقیقی و تالیفی دوست ارجمند و فرزانه آقای محمدتقی معینیان است که امروز آن را به صورت کامل در این وبنوشت قرار می دهم .                                                                         

توضیح اینکه برای تکمیل همین متن (اضافه کردن کلمات  و اصطلاحات) / مطالب را در وبلاگ نتیجه صدرالاسلام در بخش گویش میمه  نیز منتشر کردم  و درآنجا قرار است تکمیل شود اما در این وب نوشت مطالب را کامل و یکجا آوردم .نکته دیگر اینکه مطالب و تصاویر جدیدی نیز در دست دارم اما تصاویر دارای فرمت خاصی است که از متن wordجدا نمی شود  و با متن نیز منتشر نمی شود.

گویش میمه :

ادبیات عامیانه

ادبیات عامیانه یکی از رشته های تحقیقی جدید است که محققین و مورخین از این رشته توانسته اند تحقیقات عمیق اجتماعی ، نژادی و ادبی ، درباره اقوام مختلفه را بنمایند و با بررسی همین آثار ، خط سیر مهاجرتهای ملل قدیم را تعیین نموده و از زبان و آداب و سنن آنها ، اطلاعات تاریخی ذیقیمتی بدست آورند.

گردآوری آثار ادبیات عامیانه هر مملکت ، شهر و روستا ، یکی از اساسی ترین کارهایی است که بایستی هر چه زودتر به آن پرداخت . زیرا با توسعه روزافزون وسائل ارتباط جمعی و کتب و روزنامه و بالا رفتن سطح معلومات و فرهنگ عمومی ، مسلماً طولی نخواهد کشید که آداب و سنن گذشته متروک شده و از لهجه ها و لغات و افسانه های قدیمی اثری بر جای نمی ماند . علی هذا برای آنکه خدمتی کوچک به تاریخ و ادبیات منطقه میمه شده باشد . تعدادی از لغات، اشعار ، آهنگهای محلی و ضرب المثلهای محلی منطقه میمه گردآوری و به خداوندان علم و ادب و دوستداران فرهنگ این خطه تقدیم می گردد .

 

لغات محلی

یکی از فرهنگهای قدیمی ، فرهنگ برهان قاطع است که در سال 1062 قمری توسط محمد حسین متخلص به برهان در هندوستان نوشته شده است . در این کتاب لغات 18 لهجه ایرانی را می توان دید ، تعداد زیادی از لغات محلی میمه ای با جزیی اختلاف در این کتاب دیده می شود . متاسفانه اغلب این لغات امروزه از محاورات مردم منطقه حذف گردیده است و ریشه یابی آنها بسیار دشوار است . بنابراین چون یافتن ریشه لغات را از عهده خود خارج دیدم تنها کاری که انجام گرفته به کمک تعدادی از ریش سفیدان و بزرگان علم و ادب در منطقه و استفاده از کتب فرهنگ لغات تعدادی از لغات و اصطلاحات زبان میمه ای تهیه گردیده که تقدیم خوانندگان می گردد .

 

آهنگ و دستور زبان

میمه ایها در تلفظ کلمات مشخصات خاص صدا ، و یا به اصطلاح کمی لهجه دارند و این نکات را می توان در بیان و تلفظ آنان تشخیص داد .

1 کلمات بیشتر از قسمت قدامی دهان گفته می شود و دهان چندان باز نمی شود . برای فهم مطلب و تقلید آهنگ صدای آنان ، بایستی عضلات گونه و گوشه لبها را در موقع تلفظ بطرفین صورت کشید .

2 بعضی افراد ضمایر مفعولی متصل به فعل را ، قبل از فعل می آورند و برای آنکه بتوان ضمایر جمع مفعولی را به راحتی به فعل متصل کرد اولاً به آخر این ضمایر کسره اضافه می کنند ، ثانیاً آنها را به ( او ) تبدیل می کنند .

3 در کلماتی که به حروف بی صدا ختم می شود ، حرف آخر ساقط و یا خیلی ضعیف بگوش می رسد .

4 کلمات بسیار تند و بدون مکث گفته می شوند .

5 بیشتر کلمات بدون حرکت زبان و فقط با باز و بسته شدن دهان تلفظ می شود .

 

تعدادی از لغات و اصطلاحات محلی میمه ای

1 آتشکده ( atiskadeh )

2 آلکشته : ( alkesta ) آلو خشک یا آلو مشکی

3 آرون : ( arun ) آسیابان .

4 آر : ( ar ) آسیاب

5 آخون : ( axun ) خرمن گندم ، دپو ذخیره بوته های رسیده گندم

6 آرشو شته : ( arsosta ) زن و دختر سر حال و سخنور و جذاب

8 آزار ( azar ) لغتی است به زبان پهلوی به معنی درد و مرض

9 آخوره ( axoreh ) تل خاک و کاه را که برای آب کردن گود کنند ، آخوره اطراف خرمن گذارند .

10 آدم میزاد( ademmizad ) آدمیزاد

11 آروس ( arus ) عروس

12 آرو ( aru ) امروز

13 آسته ( astah ) آهسته

14 آستکی ( asteki ) یواشکی

15 آسته ( asteh ) آستین

16 آسمن ( asemon ) آسمان

17 آشفده ( asofdeh ) پریشان حال

18 آوغوز ( aguz ) شیر گوسفند تازه زائیده

19 آل ( al ) جن ، پریزاد

20 آلش ( alesh ) عوض کردن ، جابجا کردن

21 آمه ( ama ) عمه

22 آمو ( amu ) عمو

23 اَلشتی ( alesti ) بچه لاغر و زشت

24 اَلومه ( aluma ) مترسکی که برای ترسانیدن پرندگان نصب کنند ، به افراد هیکلی فاقد هنر هم گفته می شود .

25 اَهنگره ( ahengere ) حرف می زند .

26 اَلونیه ( alowniye ) آدمی که در حرکت کردن بدنش به اطراف حرکت کند .

27 اَوسون ( avoson ) می خوابم

28 اَخ ( axe ) مرد

29 اَرج ( arj ) ارزش ، قدر ، منزلت

30 اَزور ( azvar ) حفظ کردن مطلب

31 اَزدم ( azsar ) از آغاز ، ابتدا

32 اَسم ( asm ) اسب

33 اَشنفدمن ( asnosdemon ) گوش کردن ، شنیدن

34 اَشگی ( asgi ) می خواهد

35 اَلو ( alov ) زبانه آتش ، کلاغ غراب

36 اَمشو ( amsuv ) امشب

37 اَهنجه ( ahenje ) سیراب کردن زمین کشاورزی

38 اَندیشه ( andiseh ) ترس ، هراس ، بیم

39 اَپایه ( appaye ) مواظبت و نگهداری می کند ، متوجه چیزی بودن

40 اَخته ( axta ) حیوانی که بیضه آنرا بیرون آورده باشند .

41 اَندال ( andal ) انسان فاسد و گندو

 

OW

1 اُوپله چو ( ow-pela-cu ) او ، آب ، پله : پوسته باد کرده نخود نارس ، چو = چشم ) چشمهایی که در اثر بیماری دائماً از آن اشک جاری و پف کرده است .

2 اُوتو ( owtow ) طنابی که بدور چرخ چوبی آبکشی می پیچند که قطعات آن از یکدیگر جدا نشود .

3 اُورده ( owvarda ) شخم زیاد زدن زمین ( حدود 80 تا 150 سانتی متر ) برای کاشت درخت مو و یونجه کاری .

4 اُوخوش ( owxus ) ( او : آب ، خوش : خسیدن ) در اصطلاح زارعی به زمینهایی گفته می شود که شیب چندانی نداشته و آب در سطح آنها تقریباً بی حرکت است .

5 اُوویر ( owvir ) در اصطلاح دامداران گوسفند و گاو آبستن

6 اُوگا ( owga ) تهی گاه ، پهلو ، پهلوهای انسان و حیوانات را به زبان میمه ای ( اوگا ) گویند .

7 اُوزیپو یا اومله سند ( owzipow ) ( owmalasand ) : چای بسیار رقیق و کمرنگ ، مایع بی رمق .

8 اُوخوری ( owxori ) لیوان

9 اُوچین ( owchin ) آبتنی کن

10 اُوخوار ( owxvar ) سبیل ، موی شارب

11 اُودار ( owdar ) پر آب ، آبدار

12 اُودو ( owdu ) آبروغ

13 اُوسال ( owsal ) سال پرباران ، آبسال

14 اُومرواری ( owmorvari ) آب مروارید چشم

15 اُکش کر دن ( owkes ) آب چیزی را گرفتن

16 اُوگرم ( owgarm ) آب گرم

17 اُوشمر ( owsemr ) سرآب

18 اُوسار ( owsar ) افسار الاغ و چارپایان

19 اُوگچ ( owgaj ) بره نر دو ساله

20 اُوشیر جل لا ( owsirjolla ) شیره زلال انگور قبل از تبدیل شدن به شیره

21 اُوجن ( owjan ) حلقه ای لاستیکی که برای اتصال خیش و واز به یوغ به کار می رود .

22 -  اُو ( ow ) آب

23 اُویار ( owyar ) آبیار

24 اُولا ( owla ) آب سیل

25 اُوغوره ( owgulah ) آبغوره

26 اُوجوولغوند ( owjolgond ) چشمهای پونکی با پلکهای برگشته

 

« O »

1 اُورچن ( orcan ) پله پای ایوان ، پله های پای درب ورودی حیاط و هشتی

2 اُشتر ( ostor ) شتر

3 اُورموله ( ormola ) گلابی خشک شده

4 اُشدُره ( osdora ) غلتیدن آب بر روی هم

5 اُفدو ( ofdov ) آفتاب

6 اُفتوه ( ofdov ) آفتابه

7 افدو برمیه ( ofdov balmeya ) آفتاب در آمده

8 افدو درشویه ( ofdordarsoveh ) آفتاب غروب کرده

9 استا ( osta ) استاد بنا

10 اِریشوم ( ovresom ) ابریشم

11 اُرما ( orma ) خرما

12 اُزرشگ ( ozresg ) علف گل پیچک

13 اُشنیجه (  osnigah ) عطسه

14 اُشترُخون ( osdorxon ) جای نگهداری شترها

 

« E »

1 اِهن و تلپ ( phen – o – tolop ) حیران و سرگردان

2 اِیلون و ویلون ( eylun – o – veylun ) حیران و سرگردان

3 اِور ( ewr ) ابر آسمان و ابرهای اسفنجی مصنوعی

4 اِستره ( estera ) کارد قالی بافی ، ستاره آسمان و اشکال ستاره شکل

5 اِسبار ( esbar ) شخم زدن زمین با بیل

6 اِسباره ( esbara ) چوبی کوچک که بطور عمودی در ته دسته بیل برای گذاشتن پا برای بیل زدن بکار می رود . قطعه چوبی است در بیلهای زراعی که پا را روی آن نهاده فشار دهند تا بیل در زمین فرو رود .

7 اِنگار ( engar ) مانند ، گویی ، مثل اینکه ، مثل

8 اِسپل ( aspal ) طحال ، کفگیر بدون سوراخ دسته بلند که برای بهم زدن آش در دیگهای بزرگ بکار می رود .

9 اِنگ ( ang ) تهمت زدن ، کرمی در پوست گوسفند ( لار و مگس دراز و فیلا )

10 اِدبار ( edbar ) فردضعیف

11 اِزمه ( ezma ) هیزم ، درمنه

12 اِسبند ( esband ) اسفند ماه

13 اِشمارکه ( esmarkeh ) شمارش کن ، آماربگیر

14 اِشماره ( esmarah ) شمارش اعداد

15 اِشگمبه ( esgamah ) شکمبه ، سیرابی

16 اِمباره ( embara ) اینبار

17 اِشنفدن ( asnofdan ) شنیدن ، گوش دادن

18 اِنگار (  angar ) پندار ، انگاشتن

« B »

1 بار ( bar ) دفعه ، مرتبه ، محموله که بر پشت حیوان یا سوار کامیون حمل کنند ، یار و دلبر

2 با فتوک یا تیزوک ( baftuk – tizuk ) آدم خود نما و خودستا

3 بافه ( bafa ) دسته هایی از بوته گندم پس از درو کردن ، بوته های گندم و جو درو شده و بر روی

4-بامبول(bambul) آدم حقه باز ، بامبول زدن حقه بازی کردن

5- باهو(bahu) بازو ، در اصطلاح نجاری به تخته های ضلع طولی درب گفته می شود.

6- بق (bog) بنا گوش

7- بندنه (bandena)بندها و ساقه های گیاه گندم

8- برمه (berma) گریه

9- برگا (barga) محل آویختن درب در دیوار ، برگایی محل آویختن درب کوچک (پنجره)

10-برکو(barku) انسان نترس و نفهم

11- مارنجین(marengin) گنجشک ، ملیچ

12- بر(bar) ثمر ،میوه ،درب، برآفتاب-روبه آفتاب

13-برم(barm) کلمه ای به زبان پهلوی بنام زمینهای خیس و شوره زار مثال برم تخت سرخ

14-بریدن(boridan)کس را از نظر مالی فریب دادن ،اثاثیه و کالای خانه یا مغازه کسی را دزدیدن

15-بشه(bese)برو

16-باله(bale) بیل

17-بور(bur) خیط شدن (کسی که داری موی زرد رنگ است)

18-برزنگله (barze ngela) درب چوبی نرده ای برای واهار بند

19-بادیه (badiyh)کاسه خیلی بزرگ برای تهیه ماست از شیر یا حمل شیر و ماست

20- باخسوره(baxsura) پدر زن

21- بالا پوش( balapus) لباس گرم و بلند

22- باب(bab) درخور ، شایسته

23- بهار بند(baharband) جای نگهداری چهار پایان

24- بافه (bafeh ) دسته گندم درو شده

25- بار ( bar) مرتبه

26- باغون ( bagvon) باغبان

27- بالشد(balesd)پشتی

28- بالشمه مار(balesm mar)گونه ای از قاب بالان بزرگ

29-بالون(balun) هواپیما

30-بردُون بره(bardon barah) درب ورودی آغل گوسفند

31-بر(bar) در

32-بلبشو( balbasu) هرج و مرج

33- بُل (bol) رتیل

34-بَند(band) آب بند ، نخ برای آویزان کردن لباس، بند انگور

35- بُن (bon) پشت بام

36- بُوژار(bojar) کسی که کندم و جو را با غربال الک کند

37- بُوز (bovar) باور کردن

38- بُوخوار(boxar)بخار آب

39- بُو (bu) باشد

40- بئشدا (bisda) پنج تا

41- بئنجا (baanja) سنجش سنگینی بوزن 750گرم

« p »

1- پا به پا کردن (pabe pa kerdan) عوض کردن ، عجله کردن در رفتن

2- پاچله (pa cela) قسمت پائین ساق پا ، دل پا

3- پا دادن (pa dadan) پذیرش درخواست ازدواج پسر توسط خانواده دختر ، موقعیت مناسب

4-پا زدن(pa zadan) دوندگی کردن پا فشاری کردن

5- پا کار(pa kar) آدم فضول ،قاصد ، دشتبان، کسی که چون تحصیلدار پول از مردم بگیرد و به خان بدهد

6- پا گشا (pa gosa) مراسم میهمانی از عروس بعد از عروسی (برای اولین بار از طرف بستگانش)

7-پت(pet ) آدم بی مایه و تنبل

8- پچ پچ یا پت پت (pec pec ) آهسته آهسته حرف زدن ،درگوشی صحبت کردن

9- پاچین (pacin  ) پیراهن بلند زنانه

10 پنیر جه ( penirje) گیاه پنیرک ، گیاه نان کلاغ

11-پتور (patur) گیج ، انسان منگ و گیج

12- پته (pate) قبض ، پته کسی روی آب افتادن ، بی آبرو شدن

13- پتی (pati ) برهنه ، مثل پاپتی آدم پا برهنه آدم بی شخصیت

14- پخ (pex ) آدم احمق و خنگ

15- پلیچ(pelic  ) نشگول زدن ، گرفتن اعضای آدمی با سر دو انگشت یا ناخن چنانچه درد آید

16- پک (pak ) انبارهای کوچک داخل دیوار منازل قدیمی برای ذخیره مواد غذایی بویژه گندم و جو

17- پخمه (paxma) آدم احمق و ابله

18- پاخه (paxa) گندم و کاه مخلوط حاصل از خرمنکوب گیاه گندم

19- پنه (pena) محل ابتدای شیار و شخم زدن زمین ،محل سد کردن و سد شدن

20- پرسم (parsom) آرد مختصری که در موقع نان پختن بر روی خمیر می پاشند تا بر جای نچسبد

21- پسین ( pasin) عصر هنگام ، بعد از ظهر نزدیک غروب آفتاب

22- پسین بلند (pasin-boland) بعد از ظهر حدود (3/5 تا 4)

23- پسینی (pasini ) امروز عصر

24- پشنگ زدن (peseng ) ترشح قطرات آب به چیزی

25- پرسه زدن(parsezadan ) گردش و حرکت بدون مقصد

26- پرشمه یا آرپشنیه (arpesneya) پراکنده شدن قطرات آب و یا هر مایعی در موقع ریختن

27- پرگ(parg) نخ دور کف گیوه ، فریب دادن

28- شو یا پرندوش (parandus ) شب

29-پچ واکت یا پس افتاد (pac) غش کرد

30- پلاس (pelas) لباس کهنه و مندرس

31 پلاس شدن( pelas sodan) کسی که بیش از حد و یا بدون علت در منزل کسی ماندگار شود

32- پولسیه (polseya ) پژمرده شدن گیاه ، درخت و مو و میوه

33- پل پل کردن (pel pel) دست و پا زدن حیوانات در موقع جان دادن

34 پلکندن( palakondan ) مالیدن چیزس در خاک ، حیران بودن ، می پلکند-حیران می گردند

35- پلپله کردن،پل پل کردن (pel- pel)مسامحه کردن ، کاری را بکندی انجام دادن

36 پوره (pura ) چوب عمودی چرخ چاه ، آشغال

37- کوهه یا پهکه (pehka ) صدای سرفه گوسفند

38- پیر شدن (pir) چین خوردگی پوست دست و پا در نتیجه زیاد ماندن در آب بخصوص آب گرم

39- پندره (pandere) خیال کردن ، پنداره خیال می کند

40- پاپتی (papati)پابرهنه

41- پا بس (pabas) گرفتار ، در بند

42 پاچه (paca) پاچه گوسفند ، پاچه شلوار

43- پا کار(pakar) دشتبان ، ساختمان آماده سقف زدن

44- پچ (pac) پشت ، پشت سر

45- پر (par) گوشه چادر شب و روسری

46-پرپرو (parparo) حشره پروانه

47- پره(pareh ) پریروز

48- پرین (perein) پیراهن

49- پر تُر شاله(par tor saleh) برگ خشکه زرد آلو

50- پرشو (parsuv  ) پریشب

51- پستا (pasta ) نوبت

52- پغر (pagar ) پهن گاو و گوسفند و الاغ

53- پنا (pena) گوشه و پناهگاه

54- پنداری (pandari) گمان می کنی

55- پنه (peneh) ابتدای شخم زمین

56- پوشنویه (pusnoyeh) پوشیده شده ، پنهان

57- پور (pur) پسر

58- پی شیم (pisim ) نیم روز ، وسط ظهر

59- پیش رفد(pisrafd) پیشرفت ،ترقی

60- پهنا (pahna) پهنا ، عرض

61- پیش در (pisdar) پیش از این

62- پیش دستی (pisdasti ) بشقاب

« T »

1- تپل (topol) آدم چاق و فربه و کوتاه قد ، چین و ناهمواریهای روی پوست بادام

2- توخس (toxs) کودک و یا حیوان شرور

3- تپو( tapu) منقل گلی ،آدم چاق و بی حال

4- تک و تا (tak –o-ta) در ترکیب از تک و تا افتادن اهمیت و غرور خود را از دست دادن

5- تک و دو کردن (tak –o –deo) دوندگی کردن

6- توره میخ (tore mix) بچه سنگین ، بچه چاق و چله

7-تل (tol ) هر چیزی که روی هم ریخته شده و انبار شود

8- تلکی کردن (talaki  ) جمع آوری پس مانده محصول ، تله کردن از چیزی چیزی را به ناحق با چرب زبانی گرفتن

9- تاسوله (tasula ) کاسه های کوچک ماست خوری

10- تورشله (torsela) برگ خشک شده زردآلو

11- توقلی(Togoli  ) بره یکساله ماده ، بره ماده یکساله

12- ترقضی (Targezi) پرتاب کردن چوب دستی ، پرتاب کردن هر چیزی را گویند

13- تقلی( tageli) حلقه چوبی از چوب مو و درخت به برای استفاده درونده و غیره

14- تنگره (tengera) چوب نوک تیزی که برای کاشتن لوبیا ، گل آفتاب و غیره بکار می رود

15- تنده( tande) زرد آلوی نارس ، هر میوه سبز و نارس بالاخص زرد آلو نارس

16- تورک انگور(turkengur) حبه های انگور

17- ترکجه(turkege) قوزه های کوچک انگور که در اواسط پائیز بر مو های انگور می ماند

18- تلواسه (talvasa) اضطراب ، اضطراب  و بی آرامی و بی قراری ، میل به چیزی داشتن

19- تمرکیدن (tamargidan) نشستن، (در مورد استخفاف و اهانت و تحقیر به کار می رود)

20- تپه( tapa) آدم بی تحرک و بی حاصل و بی حال ، تنبل ، فضولات گاو

21-  توشک (tusg) مرغ خانگی جوان که هنوز شروع به تخم گذاری نکرده ،جوجه چند ماهه قبل از سن تخم گذاری

22-توخنس و منس افتادن(tu-xens-o-menes  ) دچار اشکال شدن ، در زحمت افتادن

23- تو در ماندن(tu-darmandan) در رو دربایستی گیر کردن ، مجبور شدن

24- تو دهن افتادن (tu. Dahan) زبان زد شدن ، شهرت به چیزی یافتن

25- تولکی(Tulaki)بوته های بعضی نباتات مثل گوجه ، بادنجان پس از بیرون آوردن از محل نشاء

26- توله (Tula) بچه سگ ،بچه انسان در مقام تحقیر ، درخت کوچک یک یا دو ساله

27- تون(tun) گلخن حمام

28- تی (Ti) خار ،منتهی الیه هر چیز

29-تیریشه (Tirisa) تراشه چوب

30-تلیک(Telik) ریزه کردن نان در آبگوشت و دوغ

31- تا(Ta) لنگه جفت

32- تاراندن(Tarandan) فراری دادن ، دنبال کسی دویدن

33- تاق (Tag) سقف اماکن

34- تاپه(tapah) فضله گاو ، افراد بی تحرک

35 تاپو (Tapu) ظرف گلی که درون آن آتش می کنند

36- تاپ (Tapp) صدای افتادن چیزهای سنگین

37- تاجی (taji) سگ شکاری

38- تووستون (Toveston) تابستان

39- تل (Tal ) تلخ

40- تَپه کو (Tapako) زدن کسی ، کتک زدن

41- تخد( Taxd) تخت

42- تخده (Taxdah) تخته

43- تخمر (Toxmor) تخم مرغ

44- ترش (Toros) ترش مزه

45- ترد (Tord) شکننده ، سست

46- ترسال (Tarsal) سال پر باران ، آبسال

47- تیجی (tiji) ریزه های پشم و پنبه و کاه در هوای معلق

48- تک (tok) پیشانی

49-تگرس (Tegars) تگرس

50- تل (Tel) شکم

51- تل گرد(Telgord) شکمو ، آدم شکمو

52- تلدار(Teldar) آبستن ،آویر

53- تلواسه (Talvasa) کوشش و تلاش بیش از حد

54- تم (tom) بذر ، تخم گیاهان

55- تمبون (Tambon) شلوار ، تنبان

56- تمبک (Tombak) تنبک

57-تمکاری(Tom kari) بذر افشانی

58- تنده (tandeh) میوه نارس زرد آلو

59- تو (Tu) خامه شیر

60- توورتو(Tovarto) کج و معوج ،کج و کوله

61- تیفون(Tufon) توفان

62- تورک (turk) یک دانه انگور، یک حبه انگور، آبله ، دملهای خونی و کورکهای بزرگ

63- توون(Tovon) تاوان ، خسارت

64- تی آزنگله (Tiazengela) گونه ای تیغ از خانواده شکر تیغال

65- تیز دونه (Tizdona) کیسه مثانه گوسفند

« J »

1- جار زدن (Jarzadan) اخبار را به صدای بلند در کوچه ، پشت بام مسجد و قلعه و بازار گفتن

2- جذول (Jazval) جوی آب ، مسیر عبور آب ، دیواره های کانال و جوی آب دیوار

3- جر(Jar) دعوی و کشمکش کردن

4- جر جرو(Jer-Jeru) آدم پر صدا و پر قیل و قال

5- جُله (Jola) پارچه کهنه و مندرس ، تکه پارچه کهنه

6- جزا (Jezza) اذیت و آزار

7- جزووز(Jez-o-vez) عجز و لابه

8- جلمبر(jolombor ) آدم لات، بیعار، بی قید

-9جوک ( juk ) دو قطعه چوب به شکل صلیب در دهانه دلو لاستیکی یا حلبی که به آن طناب می بندند

10- جا جا (Ja Ja) آواز راندن مرغ و خروس به درون لانه

11- جخد(Jaxd) عجله کردن ، شتاب کردن

12- جر (Jer) زیر ، پائین ، شکاف ، پاره شدن لباس

13- جر (Jor) رودخانه و دره خشک

14- جرنا (Jerna) زیر گلو

15- جک و جونور (Jak-o-Jonevar) جانوران گزنده

16- جلوخن (Jeluvxon) میدانگاه ، میدانگاه جلو منازل خان و کدخدا

17- جم (Jom) جام ، کاسه کوچک مسی

18- جن (Jon) جان

19- جونور (Jonevar) جانور

20- جو (JU) جوی آب

21- جون (Javon  ) جوان

22- جن (Jan) زن

23- جی (Ji) هم ، مون جی من هم

 

 

 

« C »

1- چاروا (car-va) الاغ

2- چاک (Cak) درز لباس ، انسان چاق و سر حال ، پاره کردن

3- چپش(capes) گوسفد نر دو ساله

4- چله (Cola) پنبه

5- چار (Car) چرخ چوبی مخصوص پشم ریسی (رستی ) ، چرخ ریسمان تابی

6- چندر (Condar) چغندر

7- چپندن (Capondan) شخص و یا چیزی را با فشار وارد جایی کردن ، کسی را غارت کردن

8- چتو ، چکو (Catw) چپاول و غارت

9- چپو کردن (Capw) چپاول و غارت

10- چزیدن (Cezidan) سوختن و چسبیدن غذا به ظرف سوختن از داغ فرزند بر اثر نفرین

11- چولم (Colm) آب بینی

12- چلی (Celli) ظرف حصیری به شکل نیم کره یا نیم دایره با قطر حدود 50 سانتی متر به بالا

13- چم اسبید (Cam- asbid) آدم بی حیا ، چشم سفید

14- چقر(Cagar) نهالی که از کنار ریشه درخت یا مو بیرون آورند و در جای دیگر بکارند

15- چنگه (Cenga) مقدار یک مشت از هر چیز

16- چشته خوار (Caste-xar) کسی که از دیگری متمتع شده و همیشه انتظار همان احساس را دارد . یک ضرب المثل میمه ای می گوید چشته خور از میراث خور بدتر است: یعنی اشخاصی که دارای یک صفت هستند توقع احسان از دیگران را حق قانونی و شرعی خود می دانند.

17- چپیله (Capila) سقف ، درب و پنجره های هلالی شکل ، دیوارهای دو طرف پنجره و درب

18- چکنه (Cekena) چسبیده ، کسی که تعدادی گوسفند را در گله گوسفند داری به امانت می سپارد

19- چکی (Ceki) فروختن جنس بدون توزین و یا کیل کردن

20- چنگگ (Cangak)  قلاب آهنی مخصوص که بدان دلوی را که به چاه افتاده است در آورند

21- چو انداختن (Cow) شهرت دادن

22- چوله شدن (Coula)از سرما و بیماری خود را جمع و گلوله کردن

23-چینه (Cina) ردیف از گل باشد که بر دیوار گلی گذارند ، دیوار گلی

24- چیل(Cil) ظروف بزرگ از گل رس نپخته که در آن گندم و جو را ذخیره کنند

25- چیله (Cila) هیزم نازک ، شاخه های نازک درختان و گیاهان بوته ای که زود آتش می گیرد

26- حنار(Henar) تشنگی دادن گوسفند (روز حنار: روزی که به گوسفندان آب نمی دهند )

27- چار پا بور (Car pa por) نفرین به الاغ

28-چار دتا (Cardeta ) چهار ده تا

29- چار چار (Car Car) پایان چله بزرگ

30- چاشد (Casd) پیش از نیم روز

31- چاشدنه (Casdona) خوراک بامدادی

32- چخ (Cex) آواز یا بانگ راندن سگ

33- چارک (Carak) ¼ هر چیز ، یا به اندازه 4 انگشت

34- چرا(Cera) چراغ

35- چار شونه (Carsonah) چهار شانه ، آدم چهار شانه

36- چپن(Coppon) چوپان

37- چرخ (Carx) روزگار

38- چرخک کولی ( Carxakcoli) بوته گیاه باد غلتان

39- چرکندی (Cerkondi) کثافت ، کثیفی ،پلیدی

40- چم (Cam ) چشم

41- چم بندی (Cam bandi) جادو گری ، افسونگری

42- چشداشد(Cesdasd) امید ،چشمداشت

43- چم اچلنه (Camacelne) نگاه کاوشگرانه ، پائیدن کسی

44- چوسناگ (Cuosnak) چسبناک

45- چفد (Cefd) قفل

46 چلغوز (Calguz) فضله پرندگان

47- چمبر (Cambar) دایره ، حلقه زدن مار به دور خود

48- چن (Con) خرمنکوب چوبی قدیمی

49- چو (Cov) سخن پراکنی

50- چوچو (CuCu) آدم کم دست و پا

51- چیله (Cilah) خرده ترکه چوب

52- چینه (Cinah) دیوار گلی

53- چی چی (Ci Ci) چه چیز

« X »

1-خاپ یا پنج (Xap) پرزهای قالی

2- خاگینه (Xagina)تخم مرغ پخته شده در روغن

3- خر (Xer) گلو

4- خرف (Xeref) کم هوش

5- خل (Xol ) خاکستر آتش ، انسان بی عقل

6- خل انداخته (Xol) آتش کاملاً افروخته و بدون خاکستر

7- خلنگ (Xeleng) جوجه مرغی که پرهای رنگین دارد ، فروش کم پر و بال

8- خنج (Xong) کرم برگ خوار درخت بید ( شفیره پروانه بید که پشم آلود است)

9- خنس و پنس (Xenes – o – penes) دچار اشکال و گرفتاری شدن

10- خنگ (Xeng) نفهم ، نادان ، بی شعور ، به فرد نادان و احمق و کودن گفته می شود

11- خیار شنگه (Xiar senga) خیار چنبر

12- خسیل (Xesil) گیاه جو پائیزه که برای علوفه مصرف می شود

13- خاشاک ورز (Xasakvarz) محوطه محل نگهداری دامهای اهلی در منازل که محل ذخیره فضولات حیوانی است

14- خاکجه (Xakje) گیاه و بذر گیاه خاکشیر

15- خرجه خدا (Xarje xoda) خر خاکی

16- خامره (Xamera ) خواهر شوهر

17- خالو (Xalu) دائی

18- خار (Xar) تیغ ، خوارشدن

19- خنخا(Xonexa) دوست ، رفیق و دوست که در شهر دیگری باشد

20- خو (Xov) خواب

21- خودار (Xoddar) خود خواه ، انسان خود خواه

22- خوار(Xar) زمین سست

23- خوجم (Xojam) به زبان وزوانی یعنی خودم

24- خوجد (Xojad) به زبان وزوانی یعنی خودت

25- خوجش (Xojas) به زبان وزوانی یعنی خودش

26- خرند (Xorand) در خور شایسته ، اطراف باغچه

27- خد (Xod) خودت

28- خشمیی( Xosomeie) خوش آمدی

29- خومنی (Xomoni) خودمانی

30- خویش (Xis) گاو آهن ، فامیل ، خویشاوند

31- خیال (Xiyal) خیار

 

« D »

1-داربس (Dar-bas) چوبی که شاخه های درخت مو را روی آن قرار دهند و معمولاً در فاصله یک تا چند متری زمین بصورت سایه ایوان ساخته می شود

2- داشتی (dasti) در اصطلاح دامداران به گ داربس (Dar-bas) چوبی که شاخه های درخت مو را روی آن قرار دهند و معمولاً در فاصله یک تا چند متری زمین بصورت سایه ایوان ساخته می شود

2- داشتی (dasti) در اصطلاح دامداران به گوسفند و

11- دروش (darws) ابزار نوک تیزی که کفش دوزان بکار برند ، درفش

12- دماغ (domag) بینی

13- دم (dum) بند تنبان ، بند زیر شلواری ، ریسمان حلقه شده

14- دس پلنه کردن (das – pelna) با دست در جست و جوی چیزی رآمدن ، با دست چیزی را زیر و رو کردن

15- دشمل یا دشبل(dosmal) گره ای است میان گوشت و پوست ، غده زیر پوست

16_ او جلقوند یا دشکی (daske) چشمی که پلکش کلفت باشد

17- درز یا دغز (daqaz) شکاف ، چاک

18- دپته (dupata) دوغ پخته شده از آب دوغ

19- دندون ( dundun) کانال هوا گیری تنور های گلی ، کانال اکسیژن رسانی در تنورهای زیر زمینی

20- دلی (doli) دیگ کوچک مخصوص حمل شیر ، ماست و مایعات دیگر

21- دزندون (dezendun) سه پایه فلزی که بر روی آتش نهاده شده و روی آن ظروف غذا قرار می دهند

22- دهن اوه (dahan ow vah) خمیازه

23- دک کردن (dak ) کسی را به بهانه از مجلس بیرون کردن و مجلس را عاری از اعیار کردن

24- دالوج ( dalug) دالان حیاط منازل قدیمی ، راهروهای سرپوشیده ورودی منازل

25- کوپ کردن یا دکو شدن (da – kw) دولا شدن ، خم شدن

26- دل دل کردن (deldel ) مردد بودن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۱/۲۹ساعت   توسط علی وطن خواه   |