توضیح اینکه برای تکمیل همین متن (اضافه کردن کلمات و اصطلاحات) / مطالب را در وبلاگ نتیجه صدرالاسلام در بخش گویش میمه نیز منتشر کردم و درآنجا قرار است تکمیل شود اما در این وب نوشت مطالب را کامل و یکجا آوردم .نکته دیگر اینکه مطالب و تصاویر جدیدی نیز در دست دارم اما تصاویر دارای فرمت خاصی است که از متن wordجدا نمی شود و با متن نیز منتشر نمی شود.
گویش میمه :
ادبیات عامیانه
ادبیات عامیانه یکی از رشته های تحقیقی جدید است که محققین و مورخین از این رشته توانسته اند تحقیقات عمیق اجتماعی ، نژادی و ادبی ، درباره اقوام مختلفه را بنمایند و با بررسی همین آثار ، خط سیر مهاجرتهای ملل قدیم را تعیین نموده و از زبان و آداب و سنن آنها ، اطلاعات تاریخی ذیقیمتی بدست آورند.
گردآوری آثار ادبیات عامیانه هر مملکت ، شهر و روستا ، یکی از اساسی ترین کارهایی است که بایستی هر چه زودتر به آن پرداخت . زیرا با توسعه روزافزون وسائل ارتباط جمعی و کتب و روزنامه و بالا رفتن سطح معلومات و فرهنگ عمومی ، مسلماً طولی نخواهد کشید که آداب و سنن گذشته متروک شده و از لهجه ها و لغات و افسانه های قدیمی اثری بر جای نمی ماند . علی هذا برای آنکه خدمتی کوچک به تاریخ و ادبیات منطقه میمه شده باشد . تعدادی از لغات، اشعار ، آهنگهای محلی و ضرب المثلهای محلی منطقه میمه گردآوری و به خداوندان علم و ادب و دوستداران فرهنگ این خطه تقدیم می گردد .
لغات محلی
یکی از فرهنگهای قدیمی ، فرهنگ برهان قاطع است که در سال 1062 قمری توسط محمد حسین متخلص به برهان در هندوستان نوشته شده است . در این کتاب لغات 18 لهجه ایرانی را می توان دید ، تعداد زیادی از لغات محلی میمه ای با جزیی اختلاف در این کتاب دیده می شود . متاسفانه اغلب این لغات امروزه از محاورات مردم منطقه حذف گردیده است و ریشه یابی آنها بسیار دشوار است . بنابراین چون یافتن ریشه لغات را از عهده خود خارج دیدم تنها کاری که انجام گرفته به کمک تعدادی از ریش سفیدان و بزرگان علم و ادب در منطقه و استفاده از کتب فرهنگ لغات تعدادی از لغات و اصطلاحات زبان میمه ای تهیه گردیده که تقدیم خوانندگان می گردد .
آهنگ و دستور زبان
میمه ایها در تلفظ کلمات مشخصات خاص صدا ، و یا به اصطلاح کمی لهجه دارند و این نکات را می توان در بیان و تلفظ آنان تشخیص داد .
1 – کلمات بیشتر از قسمت قدامی دهان گفته می شود و دهان چندان باز نمی شود . برای فهم مطلب و تقلید آهنگ صدای آنان ، بایستی عضلات گونه و گوشه لبها را در موقع تلفظ بطرفین صورت کشید .
2 – بعضی افراد ضمایر مفعولی متصل به فعل را ، قبل از فعل می آورند و برای آنکه بتوان ضمایر جمع مفعولی را به راحتی به فعل متصل کرد اولاً به آخر این ضمایر کسره اضافه می کنند ، ثانیاً آنها را به ( او ) تبدیل می کنند .
3 – در کلماتی که به حروف بی صدا ختم می شود ، حرف آخر ساقط و یا خیلی ضعیف بگوش می رسد .
4 – کلمات بسیار تند و بدون مکث گفته می شوند .
5 – بیشتر کلمات بدون حرکت زبان و فقط با باز و بسته شدن دهان تلفظ می شود .
تعدادی از لغات و اصطلاحات محلی میمه ای
1 – آتشکده ( atiskadeh )
2 – آلکشته : ( alkesta ) آلو خشک یا آلو مشکی
3 – آرون : ( arun ) آسیابان .
4 – آر : ( ar ) آسیاب
5 – آخون : ( axun ) خرمن گندم ، دپو ذخیره بوته های رسیده گندم
6 – آرشو شته : ( arsosta ) زن و دختر سر حال و سخنور و جذاب
8 – آزار ( azar ) لغتی است به زبان پهلوی به معنی درد و مرض
9 – آخوره ( axoreh ) تل خاک و کاه را که برای آب کردن گود کنند ، آخوره اطراف خرمن گذارند .
10 – آدم میزاد( ademmizad ) آدمیزاد
11 – آروس ( arus ) عروس
12 – آرو ( aru ) امروز
13 – آسته ( astah ) آهسته
14 – آستکی ( asteki ) یواشکی
15 – آسته ( asteh ) آستین
16 – آسمن ( asemon ) آسمان
17 – آشفده ( asofdeh ) پریشان حال
18 – آوغوز ( aguz ) شیر گوسفند تازه زائیده
19 – آل ( al ) جن ، پریزاد
20 – آلش ( alesh ) عوض کردن ، جابجا کردن
21 – آمه ( ama ) عمه
22 – آمو ( amu ) عمو
23 – اَلشتی ( alesti ) بچه لاغر و زشت
24 – اَلومه ( aluma ) مترسکی که برای ترسانیدن پرندگان نصب کنند ، به افراد هیکلی فاقد هنر هم گفته می شود .
25 – اَهنگره ( ahengere ) حرف می زند .
26 – اَلونیه ( alowniye ) آدمی که در حرکت کردن بدنش به اطراف حرکت کند .
27 – اَوسون ( avoson ) می خوابم
28 – اَخ ( axe ) مرد
29 – اَرج ( arj ) ارزش ، قدر ، منزلت
30 – اَزور ( azvar ) حفظ کردن مطلب
31 – اَزدم ( azsar ) از آغاز ، ابتدا
32 – اَسم ( asm ) اسب
33 – اَشنفدمن ( asnosdemon ) گوش کردن ، شنیدن
34 – اَشگی ( asgi ) می خواهد
35 – اَلو ( alov ) زبانه آتش ، کلاغ غراب
36 – اَمشو ( amsuv ) امشب
37 – اَهنجه ( ahenje ) سیراب کردن زمین کشاورزی
38 – اَندیشه ( andiseh ) ترس ، هراس ، بیم
39 – اَپایه ( appaye ) مواظبت و نگهداری می کند ، متوجه چیزی بودن
40 – اَخته ( axta ) حیوانی که بیضه آنرا بیرون آورده باشند .
41 – اَندال ( andal ) انسان فاسد و گندو
OW
1 – اُوپله چو ( ow-pela-cu ) او ، آب ، پله : پوسته باد کرده نخود نارس ، چو = چشم ) چشمهایی که در اثر بیماری دائماً از آن اشک جاری و پف کرده است .
2 – اُوتو ( owtow ) طنابی که بدور چرخ چوبی آبکشی می پیچند که قطعات آن از یکدیگر جدا نشود .
3 – اُورده ( owvarda ) شخم زیاد زدن زمین ( حدود 80 تا 150 سانتی متر ) برای کاشت درخت مو و یونجه کاری .
4 – اُوخوش ( owxus ) ( او : آب ، خوش : خسیدن ) در اصطلاح زارعی به زمینهایی گفته می شود که شیب چندانی نداشته و آب در سطح آنها تقریباً بی حرکت است .
5 – اُوویر ( owvir ) در اصطلاح دامداران گوسفند و گاو آبستن
6 – اُوگا ( owga ) تهی گاه ، پهلو ، پهلوهای انسان و حیوانات را به زبان میمه ای ( اوگا ) گویند .
7 – اُوزیپو یا اومله سند ( owzipow ) ( owmalasand ) : چای بسیار رقیق و کمرنگ ، مایع بی رمق .
8 – اُوخوری ( owxori ) لیوان
9 – اُوچین ( owchin ) آبتنی کن
10 – اُوخوار ( owxvar ) سبیل ، موی شارب
11 – اُودار ( owdar ) پر آب ، آبدار
12 – اُودو ( owdu ) آبروغ
13 – اُوسال ( owsal ) سال پرباران ، آبسال
14 – اُومرواری ( owmorvari ) آب مروارید چشم
15 – اُکش کر دن ( owkes ) آب چیزی را گرفتن
16 – اُوگرم ( owgarm ) آب گرم
17 – اُوشمر ( owsemr ) سرآب
18 – اُوسار ( owsar ) افسار الاغ و چارپایان
19 – اُوگچ ( owgaj ) بره نر دو ساله
20 – اُوشیر جل لا ( owsirjolla ) شیره زلال انگور قبل از تبدیل شدن به شیره
21 – اُوجن ( owjan ) حلقه ای لاستیکی که برای اتصال خیش و واز به یوغ به کار می رود .
22 - اُو ( ow ) آب
23 – اُویار ( owyar ) آبیار
24 – اُولا ( owla ) آب سیل
25 – اُوغوره ( owgulah ) آبغوره
26 – اُوجوولغوند ( owjolgond ) چشمهای پونکی با پلکهای برگشته
« O »
1 – اُورچن ( orcan ) پله پای ایوان ، پله های پای درب ورودی حیاط و هشتی
2 – اُشتر ( ostor ) شتر
3 – اُورموله ( ormola ) گلابی خشک شده
4 – اُشدُره ( osdora ) غلتیدن آب بر روی هم
5 – اُفدو ( ofdov ) آفتاب
6 – اُفتوه ( ofdov ) آفتابه
7 – افدو برمیه ( ofdov balmeya ) آفتاب در آمده
8 – افدو درشویه ( ofdordarsoveh ) آفتاب غروب کرده
9 – استا ( osta ) استاد بنا
10 – اِریشوم ( ovresom ) ابریشم
11 – اُرما ( orma ) خرما
12 – اُزرشگ ( ozresg ) علف گل پیچک
13 – اُشنیجه ( osnigah ) عطسه
14 – اُشترُخون ( osdorxon ) جای نگهداری شترها
« E »
1 – اِهن و تلپ ( phen – o – tolop ) حیران و سرگردان
2 – اِیلون و ویلون ( eylun – o – veylun ) حیران و سرگردان
3 – اِور ( ewr ) ابر آسمان و ابرهای اسفنجی مصنوعی
4 – اِستره ( estera ) کارد قالی بافی ، ستاره آسمان و اشکال ستاره شکل
5 – اِسبار ( esbar ) شخم زدن زمین با بیل
6 – اِسباره ( esbara ) چوبی کوچک که بطور عمودی در ته دسته بیل برای گذاشتن پا برای بیل زدن بکار می رود . قطعه چوبی است در بیلهای زراعی که پا را روی آن نهاده فشار دهند تا بیل در زمین فرو رود .
7 – اِنگار ( engar ) مانند ، گویی ، مثل اینکه ، مثل
8 – اِسپل ( aspal ) طحال ، کفگیر بدون سوراخ دسته بلند که برای بهم زدن آش در دیگهای بزرگ بکار می رود .
9 – اِنگ ( ang ) تهمت زدن ، کرمی در پوست گوسفند ( لار و مگس دراز و فیلا )
10 – اِدبار ( edbar ) فردضعیف
11 – اِزمه ( ezma ) هیزم ، درمنه
12 – اِسبند ( esband ) اسفند ماه
13 – اِشمارکه ( esmarkeh ) شمارش کن ، آماربگیر
14 – اِشماره ( esmarah ) شمارش اعداد
15 – اِشگمبه ( esgamah ) شکمبه ، سیرابی
16 – اِمباره ( embara ) اینبار
17 – اِشنفدن ( asnofdan ) شنیدن ، گوش دادن
18 – اِنگار ( angar ) پندار ، انگاشتن
« B »
1 – بار ( bar ) دفعه ، مرتبه ، محموله که بر پشت حیوان یا سوار کامیون حمل کنند ، یار و دلبر
2 – با فتوک یا تیزوک ( baftuk – tizuk ) آدم خود نما و خودستا
3 – بافه ( bafa ) دسته هایی از بوته گندم پس از درو کردن ، بوته های گندم و جو درو شده و بر روی
4-بامبول(bambul) آدم حقه باز ، بامبول زدن – حقه بازی کردن
5- باهو(bahu) بازو ، در اصطلاح نجاری به تخته های ضلع طولی درب گفته می شود.
6- بق (bog) بنا گوش
7- بندنه (bandena)بندها و ساقه های گیاه گندم
8- برمه (berma) گریه
9- برگا (barga) محل آویختن درب در دیوار ، برگایی –محل آویختن درب کوچک (پنجره)
10-برکو(barku) انسان نترس و نفهم
11- مارنجین(marengin) گنجشک ، ملیچ
12- بر(bar) ثمر ،میوه ،درب، برآفتاب-روبه آفتاب
13-برم(barm) کلمه ای به زبان پهلوی بنام زمینهای خیس و شوره زار مثال برم تخت سرخ
14-بریدن(boridan)کس را از نظر مالی فریب دادن ،اثاثیه و کالای خانه یا مغازه کسی را دزدیدن
15-بشه(bese)برو
16-باله(bale) بیل
17-بور(bur) خیط شدن (کسی که داری موی زرد رنگ است)
18-برزنگله (barze ngela) درب چوبی نرده ای برای واهار بند
19-بادیه (badiyh)کاسه خیلی بزرگ برای تهیه ماست از شیر یا حمل شیر و ماست
20- باخسوره(baxsura) پدر زن
21- بالا پوش( balapus) لباس گرم و بلند
22- باب(bab) درخور ، شایسته
23- بهار بند(baharband) جای نگهداری چهار پایان
24- بافه (bafeh ) دسته گندم درو شده
25- بار ( bar) مرتبه
26- باغون ( bagvon) باغبان
27- بالشد(balesd)پشتی
28- بالشمه مار(balesm mar)گونه ای از قاب بالان بزرگ
29-بالون(balun) هواپیما
30-بردُون بره(bardon barah) درب ورودی آغل گوسفند
31-بر(bar) در
32-بلبشو( balbasu) هرج و مرج
33- بُل (bol) رتیل
34-بَند(band) آب بند ، نخ برای آویزان کردن لباس، بند انگور
35- بُن (bon) پشت بام
36- بُوژار(bojar) کسی که کندم و جو را با غربال الک کند
37- بُوز (bovar) باور کردن
38- بُوخوار(boxar)بخار آب
39- بُو (bu) باشد
40- بئشدا (bisda) پنج تا
41- بئنجا (baanja) سنجش سنگینی بوزن 750گرم
« p »
1- پا به پا کردن (pabe pa kerdan) عوض کردن ، عجله کردن در رفتن
2- پاچله (pa cela) قسمت پائین ساق پا ، دل پا
3- پا دادن (pa dadan) پذیرش درخواست ازدواج پسر توسط خانواده دختر ، موقعیت مناسب
4-پا زدن(pa zadan) دوندگی کردن پا فشاری کردن
5- پا کار(pa kar) آدم فضول ،قاصد ، دشتبان، کسی که چون تحصیلدار پول از مردم بگیرد و به خان بدهد
6- پا گشا (pa gosa) مراسم میهمانی از عروس بعد از عروسی (برای اولین بار از طرف بستگانش)
7-پت(pet ) آدم بی مایه و تنبل
8- پچ پچ یا پت پت (pec pec ) آهسته آهسته حرف زدن ،درگوشی صحبت کردن
9- پاچین (pacin ) پیراهن بلند زنانه
10 – پنیر جه ( penirje) گیاه پنیرک ، گیاه نان کلاغ
11-پتور (patur) گیج ، انسان منگ و گیج
12- پته (pate) قبض ، پته کسی روی آب افتادن ، بی آبرو شدن
13- پتی (pati ) برهنه ، مثل پاپتی – آدم پا برهنه – آدم بی شخصیت
14- پخ (pex ) آدم احمق و خنگ
15- پلیچ(pelic ) نشگول زدن ، گرفتن اعضای آدمی با سر دو انگشت یا ناخن چنانچه درد آید
16- پک (pak ) انبارهای کوچک داخل دیوار منازل قدیمی برای ذخیره مواد غذایی بویژه گندم و جو
17- پخمه (paxma) آدم احمق و ابله
18- پاخه (paxa) گندم و کاه مخلوط حاصل از خرمنکوب گیاه گندم
19- پنه (pena) محل ابتدای شیار و شخم زدن زمین ،محل سد کردن و سد شدن
20- پرسم (parsom) آرد مختصری که در موقع نان پختن بر روی خمیر می پاشند تا بر جای نچسبد
21- پسین ( pasin) عصر هنگام ، بعد از ظهر نزدیک غروب آفتاب
22- پسین بلند (pasin-boland) بعد از ظهر حدود (3/5 تا 4)
23- پسینی (pasini ) امروز عصر
24- پشنگ زدن (peseng ) ترشح قطرات آب به چیزی
25- پرسه زدن(parsezadan ) گردش و حرکت بدون مقصد
26- پرشمه یا آرپشنیه (arpesneya) پراکنده شدن قطرات آب و یا هر مایعی در موقع ریختن
27- پرگ(parg) نخ دور کف گیوه ، فریب دادن
28- شو یا پرندوش (parandus ) شب
29-پچ واکت یا پس افتاد (pac) غش کرد
30- پلاس (pelas) لباس کهنه و مندرس
31 – پلاس شدن( pelas sodan) کسی که بیش از حد و یا بدون علت در منزل کسی ماندگار شود
32- پولسیه (polseya ) پژمرده شدن گیاه ، درخت و مو و میوه
33- پل پل کردن (pel pel) دست و پا زدن حیوانات در موقع جان دادن
34 – پلکندن( palakondan ) مالیدن چیزس در خاک ، حیران بودن ، می پلکند-حیران می گردند
35- پلپله کردن،پل پل کردن (pel- pel)مسامحه کردن ، کاری را بکندی انجام دادن
36 – پوره (pura ) چوب عمودی چرخ چاه ، آشغال
37- کوهه یا پهکه (pehka ) صدای سرفه گوسفند
38- پیر شدن (pir) چین خوردگی پوست دست و پا در نتیجه زیاد ماندن در آب بخصوص آب گرم
39- پندره (pandere) خیال کردن ، پنداره – خیال می کند
40- پاپتی (papati)پابرهنه
41- پا بس (pabas) گرفتار ، در بند
42 – پاچه (paca) پاچه گوسفند ، پاچه شلوار
43- پا کار(pakar) دشتبان ، ساختمان آماده سقف زدن
44- پچ (pac) پشت ، پشت سر
45- پر (par) گوشه چادر شب و روسری
46-پرپرو (parparo) حشره پروانه
47- پره(pareh ) پریروز
48- پرین (perein) پیراهن
49- پر تُر شاله(par tor saleh) برگ خشکه زرد آلو
50- پرشو (parsuv ) پریشب
51- پستا (pasta ) نوبت
52- پغر (pagar ) پهن گاو و گوسفند و الاغ
53- پنا (pena) گوشه و پناهگاه
54- پنداری (pandari) گمان می کنی
55- پنه (peneh) ابتدای شخم زمین
56- پوشنویه (pusnoyeh) پوشیده شده ، پنهان
57- پور (pur) پسر
58- پی شیم (pisim ) نیم روز ، وسط ظهر
59- پیش رفد(pisrafd) پیشرفت ،ترقی
60- پهنا (pahna) پهنا ، عرض
61- پیش در (pisdar) پیش از این
62- پیش دستی (pisdasti ) بشقاب
« T »
1- تپل (topol) آدم چاق و فربه و کوتاه قد ، چین و ناهمواریهای روی پوست بادام
2- توخس (toxs) کودک و یا حیوان شرور
3- تپو( tapu) منقل گلی ،آدم چاق و بی حال
4- تک و تا (tak –o-ta) در ترکیب از تک و تا افتادن – اهمیت و غرور خود را از دست دادن
5- تک و دو کردن (tak –o –deo) دوندگی کردن
6- توره میخ (tore mix) بچه سنگین ، بچه چاق و چله
7-تل (tol ) هر چیزی که روی هم ریخته شده و انبار شود
8- تلکی کردن (talaki ) جمع آوری پس مانده محصول ، تله کردن از چیزی – چیزی را به ناحق با چرب زبانی گرفتن
9- تاسوله (tasula ) کاسه های کوچک ماست خوری
10- تورشله (torsela) برگ خشک شده زردآلو
11- توقلی(Togoli ) بره یکساله ماده ، بره ماده یکساله
12- ترقضی (Targezi) پرتاب کردن چوب دستی ، پرتاب کردن هر چیزی را گویند
13- تقلی( tageli) حلقه چوبی از چوب مو و درخت به برای استفاده درونده و غیره
14- تنگره (tengera) چوب نوک تیزی که برای کاشتن لوبیا ، گل آفتاب و غیره بکار می رود
15- تنده( tande) زرد آلوی نارس ، هر میوه سبز و نارس بالاخص زرد آلو نارس
16- تورک انگور(turkengur) حبه های انگور
17- ترکجه(turkege) قوزه های کوچک انگور که در اواسط پائیز بر مو های انگور می ماند
18- تلواسه (talvasa) اضطراب ، اضطراب و بی آرامی و بی قراری ، میل به چیزی داشتن
19- تمرکیدن (tamargidan) نشستن، (در مورد استخفاف و اهانت و تحقیر به کار می رود)
20- تپه( tapa) آدم بی تحرک و بی حاصل و بی حال ، تنبل ، فضولات گاو
21- توشک (tusg) مرغ خانگی جوان که هنوز شروع به تخم گذاری نکرده ،جوجه چند ماهه قبل از سن تخم گذاری
22-توخنس و منس افتادن(tu-xens-o-menes ) دچار اشکال شدن ، در زحمت افتادن
23- تو در ماندن(tu-darmandan) در رو دربایستی گیر کردن ، مجبور شدن
24- تو دهن افتادن (tu. Dahan) زبان زد شدن ، شهرت به چیزی یافتن
25- تولکی(Tulaki)بوته های بعضی نباتات مثل گوجه ، بادنجان پس از بیرون آوردن از محل نشاء
26- توله (
27- تون(tun) گلخن حمام
28- تی (Ti) خار ،منتهی الیه هر چیز
29-تیریشه (Tirisa) تراشه چوب
30-تلیک(Telik) ریزه کردن نان در آبگوشت و دوغ
31- تا(Ta) لنگه جفت
32- تاراندن(Tarandan) فراری دادن ، دنبال کسی دویدن
33- تاق (Tag) سقف اماکن
34- تاپه(tapah) فضله گاو ، افراد بی تحرک
35 – تاپو (Tapu) ظرف گلی که درون آن آتش می کنند
36- تاپ (Tapp) صدای افتادن چیزهای سنگین
37- تاجی (taji) سگ شکاری
38- تووستون (Toveston) تابستان
39- تل (Tal ) تلخ
40- تَپه کو (Tapako) زدن کسی ، کتک زدن
41- تخد( Taxd) تخت
42- تخده (Taxdah) تخته
43- تخمر (Toxmor) تخم مرغ
44- ترش (Toros) ترش مزه
45- ترد (Tord) شکننده ، سست
46- ترسال (Tarsal) سال پر باران ، آبسال
47- تیجی (tiji) ریزه های پشم و پنبه و کاه در هوای معلق
48- تک (tok) پیشانی
49-تگرس (Tegars) تگرس
50- تل (Tel) شکم
51- تل گرد(Telgord) شکمو ، آدم شکمو
52- تلدار(Teldar) آبستن ،آویر
53- تلواسه (Talvasa) کوشش و تلاش بیش از حد
54- تم (tom) بذر ، تخم گیاهان
55- تمبون (Tambon) شلوار ، تنبان
56- تمبک (Tombak) تنبک
57-تمکاری(Tom kari) بذر افشانی
58- تنده (tandeh) میوه نارس زرد آلو
59- تو (Tu) خامه شیر
60- توورتو(Tovarto) کج و معوج ،کج و کوله
61- تیفون(Tufon) توفان
62- تورک (turk) یک دانه انگور، یک حبه انگور، آبله ، دملهای خونی و کورکهای بزرگ
63- توون(Tovon) تاوان ، خسارت
64- تی آزنگله (Tiazengela) گونه ای تیغ از خانواده شکر تیغال
65- تیز دونه (Tizdona) کیسه مثانه گوسفند
« J »
1- جار زدن (Jarzadan) اخبار را به صدای بلند در کوچه ، پشت بام مسجد و قلعه و بازار گفتن
2- جذول (Jazval) جوی آب ، مسیر عبور آب ، دیواره های کانال و جوی آب – دیوار
3- جر(Jar) دعوی و کشمکش کردن
4- جر جرو(Jer-Jeru) آدم پر صدا و پر قیل و قال
5- جُله (Jola) پارچه کهنه و مندرس ، تکه پارچه کهنه
6- جزا (Jezza) اذیت و آزار
7- جزووز(Jez-o-vez) عجز و لابه
8- جلمبر(jolombor ) آدم لات، بیعار، بی قید
-9جوک ( juk ) دو قطعه چوب به شکل صلیب در دهانه دلو لاستیکی یا حلبی که به آن طناب می بندند
10- جا جا (Ja Ja) آواز راندن مرغ و خروس به درون لانه
11- جخد(Jaxd) عجله کردن ، شتاب کردن
12- جر (Jer) زیر ، پائین ، شکاف ، پاره شدن لباس
13- جر (Jor) رودخانه و دره خشک
14- جرنا (Jerna) زیر گلو
15- جک و جونور (Jak-o-Jonevar) جانوران گزنده
16- جلوخن (Jeluvxon) میدانگاه ، میدانگاه جلو منازل خان و کدخدا
17- جم (Jom) جام ، کاسه کوچک مسی
18- جن (Jon) جان
19- جونور (Jonevar) جانور
20- جو (JU) جوی آب
21- جون (Javon ) جوان
22- جن (Jan) زن
23- جی (Ji) هم ، مون جی – من هم
« C »
1- چاروا (car-va) الاغ
2- چاک (Cak) درز لباس ، انسان چاق و سر حال ، پاره کردن
3- چپش(capes) گوسفد نر دو ساله
4- چله (Cola) پنبه
5- چار (Car) چرخ چوبی مخصوص پشم ریسی (رستی ) ، چرخ ریسمان تابی
6- چندر (Condar) چغندر
7- چپندن (Capondan) شخص و یا چیزی را با فشار وارد جایی کردن ، کسی را غارت کردن
8- چتو ، چکو (Catw) چپاول و غارت
9- چپو کردن (Capw) چپاول و غارت
10- چزیدن (Cezidan) سوختن و چسبیدن غذا به ظرف سوختن از داغ فرزند بر اثر نفرین
11- چولم (Colm) آب بینی
12- چلی (Celli) ظرف حصیری به شکل نیم کره یا نیم دایره با قطر حدود 50 سانتی متر به بالا
13- چم اسبید (
14- چقر(Cagar) نهالی که از کنار ریشه درخت یا مو بیرون آورند و در جای دیگر بکارند
15- چنگه (Cenga) مقدار یک مشت از هر چیز
16- چشته خوار (Caste-xar) کسی که از دیگری متمتع شده و همیشه انتظار همان احساس را دارد . یک ضرب المثل میمه ای می گوید چشته خور از میراث خور بدتر است: یعنی اشخاصی که دارای یک صفت هستند توقع احسان از دیگران را حق قانونی و شرعی خود می دانند.
17- چپیله (Capila) سقف ، درب و پنجره های هلالی شکل ، دیوارهای دو طرف پنجره و درب
18- چکنه (Cekena) چسبیده ، کسی که تعدادی گوسفند را در گله گوسفند داری به امانت می سپارد
19- چکی (Ceki) فروختن جنس بدون توزین و یا کیل کردن
20- چنگگ (Cangak) قلاب آهنی مخصوص که بدان دلوی را که به چاه افتاده است در آورند
21- چو انداختن (Cow) شهرت دادن
22- چوله شدن (Coula)از سرما و بیماری خود را جمع و گلوله کردن
23-چینه (Cina) ردیف از گل باشد که بر دیوار گلی گذارند ، دیوار گلی
24- چیل(Cil) ظروف بزرگ از گل رس نپخته که در آن گندم و جو را ذخیره کنند
25- چیله (Cila) هیزم نازک ، شاخه های نازک درختان و گیاهان بوته ای که زود آتش می گیرد
26- حنار(Henar) تشنگی دادن گوسفند (روز حنار: روزی که به گوسفندان آب نمی دهند )
27- چار پا بور (Car pa por) نفرین به الاغ
28-چار دتا (Cardeta ) چهار ده تا
29- چار چار (Car Car) پایان چله بزرگ
30- چاشد (Casd) پیش از نیم روز
31- چاشدنه (Casdona) خوراک بامدادی
32- چخ (Cex) آواز یا بانگ راندن سگ
33- چارک (Carak) ¼ هر چیز ، یا به اندازه 4 انگشت
34- چرا(Cera) چراغ
35- چار شونه (Carsonah) چهار شانه ، آدم چهار شانه
36- چپن(Coppon) چوپان
37- چرخ (Carx) روزگار
38- چرخک کولی ( Carxakcoli) بوته گیاه باد غلتان
39- چرکندی (Cerkondi) کثافت ، کثیفی ،پلیدی
40- چم (
41- چم بندی (
42- چشداشد(Cesdasd) امید ،چشمداشت
43- چم اچلنه (Camacelne) نگاه کاوشگرانه ، پائیدن کسی
44- چوسناگ (Cuosnak) چسبناک
45- چفد (Cefd) قفل
46 – چلغوز (Calguz) فضله پرندگان
47- چمبر (Cambar) دایره ، حلقه زدن مار به دور خود
48- چن (Con) خرمنکوب چوبی قدیمی
49- چو (Cov) سخن پراکنی
50- چوچو (CuCu) آدم کم دست و پا
51- چیله (Cilah) خرده ترکه چوب
52- چینه (Cinah) دیوار گلی
53- چی چی (Ci Ci) چه چیز
« X »
1-خاپ یا پنج (Xap) پرزهای قالی
2- خاگینه (Xagina)تخم مرغ پخته شده در روغن
3- خر (Xer) گلو
4- خرف (Xeref) کم هوش
5- خل (Xol ) خاکستر آتش ، انسان بی عقل
6- خل انداخته (Xol) آتش کاملاً افروخته و بدون خاکستر
7- خلنگ (Xeleng) جوجه مرغی که پرهای رنگین دارد ، فروش کم پر و بال
8- خنج (Xong) کرم برگ خوار درخت بید ( شفیره پروانه بید که پشم آلود است)
9- خنس و پنس (Xenes – o – penes) دچار اشکال و گرفتاری شدن
10- خنگ (Xeng) نفهم ، نادان ، بی شعور ، به فرد نادان و احمق و کودن گفته می شود
11- خیار شنگه (Xiar senga) خیار چنبر
12- خسیل (Xesil) گیاه جو پائیزه که برای علوفه مصرف می شود
13- خاشاک ورز (Xasakvarz) محوطه محل نگهداری دامهای اهلی در منازل که محل ذخیره فضولات حیوانی است
14- خاکجه (Xakje) گیاه و بذر گیاه خاکشیر
15- خرجه خدا (Xarje xoda) خر خاکی
16- خامره (Xamera ) خواهر شوهر
17- خالو (Xalu) دائی
18- خار (Xar) تیغ ، خوارشدن
19- خنخا(Xonexa) دوست ، رفیق و دوست که در شهر دیگری باشد
20- خو (Xov) خواب
21- خودار (Xoddar) خود خواه ، انسان خود خواه
22- خوار(Xar) زمین سست
23- خوجم (Xojam) به زبان وزوانی یعنی خودم
24- خوجد (Xojad) به زبان وزوانی یعنی خودت
25- خوجش (Xojas) به زبان وزوانی یعنی خودش
26- خرند (Xorand) در خور شایسته ، اطراف باغچه
27- خد (Xod) خودت
28- خشمیی( Xosomeie) خوش آمدی
29- خومنی (Xomoni) خودمانی
30- خویش (Xis) گاو آهن ، فامیل ، خویشاوند
31- خیال (Xiyal) خیار
« D »
1-داربس (Dar-bas) چوبی که شاخه های درخت مو را روی آن قرار دهند و معمولاً در فاصله یک تا چند متری زمین بصورت سایه ایوان ساخته می شود
2- داشتی (dasti) در اصطلاح دامداران به گ داربس (Dar-bas) چوبی که شاخه های درخت مو را روی آن قرار دهند و معمولاً در فاصله یک تا چند متری زمین بصورت سایه ایوان ساخته می شود
2- داشتی (dasti) در اصطلاح دامداران به گوسفند و
11- دروش (darws) ابزار نوک تیزی که کفش دوزان بکار برند ، درفش
12- دماغ (domag) بینی
13- دم (dum) بند تنبان ، بند زیر شلواری ، ریسمان حلقه شده
14- دس پلنه کردن (das – pelna) با دست در جست و جوی چیزی رآمدن ، با دست چیزی را زیر و رو کردن
15- دشمل یا دشبل(dosmal) گره ای است میان گوشت و پوست ، غده زیر پوست
16_ او جلقوند یا دشکی (daske) چشمی که پلکش کلفت باشد
17- درز یا دغز (daqaz) شکاف ، چاک
18- دپته (dupata) دوغ پخته شده از آب دوغ
19- دندون ( dundun) کانال هوا گیری تنور های گلی ، کانال اکسیژن رسانی در تنورهای زیر زمینی
20- دلی (doli) دیگ کوچک مخصوص حمل شیر ، ماست و مایعات دیگر
21- دزندون (dezendun) سه پایه فلزی که بر روی آتش نهاده شده و روی آن ظروف غذا قرار می دهند
22- دهن اوه (dahan ow vah) خمیازه
23- دک کردن (dak ) کسی را به بهانه از مجلس بیرون کردن و مجلس را عاری از اعیار کردن
24- دالوج ( dalug) دالان حیاط منازل قدیمی ، راهروهای سرپوشیده ورودی منازل
25- کوپ کردن یا دکو شدن (da – kw) دولا شدن ، خم شدن
26- دل دل کردن (