ميرزا حسن فرزند ميرزا عبدالوهاب در زمينه هنري نيز يدي طولاني داشت.قلمدان هاي كنده كاري شده ،حجاري سنگ و مهمترين خصيصه هنري وي يعني خوشنويسي از آن جمله اند
تمول ميرزا حسن در حدی بود که بتواند روز گار خود و خانواده اش را سپری کند . از خصوصيات فردی و خانوادگی وی می گذريم اماانچه در ميان عوام در مورد ميرزا حسن وجود دارد چيزی جز احسان و نيكوئی نيست .وی عاقد منطقه نيز بوده است و صدها تن را در طول عمر پربرکت خود به وصلت نشاند.ميرزا حسن بيدادگر نيز بود اما نه يک انقلابی آنارشيست .شايد فلسفه مبارزه وی که بيشتر در انزوا و در افکار وی گذشت در نظر يک مخالف استبداد او را يک محافظه کار نشان دهد .
علی الحال درجه خلوص و ايمان وی زبانزد خاص و عام بود تا حدی که قدما می گويند نعلين وی (کفش ) در جلوی پايش جفت می شدند.
در اوان پيروزی انقلاب و درست زمانی که تب انقلاب همه را گرفته بود ،عده ای ناخواسته در صدد تخريب مزار ميرزا حسن بودند .اما آيت الله طاهري شديدا مخالفت کرد و حتی دستور به ساخت مقبره ای برای وی نيز داد.
شايدبپرسيد چراعده ای در صدد تخريب قبر وی بودند؟
ميرزا حسن فرزندی هنرمند داشت که هم اکنون نيز در قيد حيات است {عبدالوهاب شهيدی }.
چند ماه پیش در ميمه بودم، نسخه اي از ماهنامه (صبح ميمه) را خواندم. بي نهايت خوشحال شدم . اين روزنامه كه بيشتر حالت يك خبرنامه را دارد،به مسائل محلي و همچنين گزيده اي از تاريخ و پيشينه اين شهر پرداخته است. جالب اينكه دراين روزنامه به مرحوم صدرالسلام رضي الله عنه نيز اشاره شده است و از وي به نام گنج پنهان نام برده شده است .اميد است كه مردم ميمه از دست اندركاران اين روزنامه (ماهنامه )كه زير نظر شهرداري فعاليت مي كند، قدرداني كنند.
همچنين يك كافي نت مجهز با مديريت دو تن از دانش آموختگان رشته كامپيوتركه از قضا از بچه هاي بااستعداد ميمه هستند ،در اين شهر راه اندازي شده است
شهر ميمه را کوهستانی بديع با نمايه صخره اي در محاصره خود داردو البته اين شهر در يك دشت بياباني پاگرفته است .ميراث اجداد گذشته يعني كاريز آباداني را براي مردم اين خطه به ارمغان آورد.اگر گذري به طبيعت وحشي منطقه داشته باشيم انواع پرندگان و خزندگان معمول در صحاري ايران در اين منطقه يافت مي شود .البته بايد به اين گزينه ها زيستگاه طبيعي موته (زيستگاه آهو طلايي دشت ايران ) بايد به ان افزود.
مهمترين محصولات برداشتي كشاورزان ميمه نيز عبارتند از انگور گندم سيب زميني سنجد بادام و...مي باشد كه بيشترخود مصرفي است اما با اين وجود شيره انگور و كشمش آن به شهرهاي مجاور نيز فرستاده مي شود.
البته وجه تسميمه ميمه نيز به همين محصولات كشاورزي برمي گردد.به گفته قدما شهر ميمه در زمان شاه عباس با داشتن تاكستان هاي بزرگ، بهترين انگور منطقه را درآن پرورش مي يافت كه در نهايت از ميخانه هاي شاه عباسي (دربار) سر درمي آورد.
البته تاكنون مدرك مستند تاريخي در اين زمينه ارائه نشده است و اعتقاد بنده نيز غير اين مطلب مي باشد
تو را ای کهن بر و بوم دوست دارم
غربت عوالم خودش رادارد.از دلتنگی معمولی شروع می شود تا غم مهجوری ! و بيش از هرزمان ديگر،خاطرات هجوم مي آورند.اين خاطرات سراسر دل را پر مي كند.
اكنون ما نيز به اين درد مشترگ گرفتاريم .هرازچندگاهي به خود سر مي زنيم و از موضع عافيت افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم .راستي اين دور تسلسل باطلي كه انسان گرفتار انست تا كي ادامه دارد؟صحبت از سياست ،تاريخ باستان ،زندگي ،درد ،دوري ،نزديكي و....همه و همه به نوعي با روح انسان ارتباط دارد.روحي كه واقعا ميان ازل بودن و ابد بودن سرگردان است .
علي الحال مي توانيم نتيجه بگيريم كه چند صباحي به نوشتاري و گفتاري سرگرميم و سپس
باستان شناسان کاريز را دستاورد مهم ايرانيان برای ابادانی ايران می دانند. شهر ميمه نيز از اين دستاورد بی نصيب نبود و مردمان با غيرت و غيور ساکن اين منطقه از فرسنگ ها دورتر از ميمه قنات بزرگ (موزدووا) را از دل كوههاي كركس جاري ساختند و با گذشت دستكم هزار سال همچنان روان و سازنده است .اين قنات تا 40 درصد از آب مورد نياز براي ابياري باغات و زمين هاي كشاورزي منطقه را
تامين مي كند.
از ديگز مظاهر طبيعي ميمه مي توان به مزرعه هاو تاكستان هاي متعدد اين منطقه اشاره كر د كه عبارتند از چاه بهرام ، باسيا، رزتوتي ،آربالا، لتيون ، چاه ملي ، چاه حاج ناصر،سرموزدووا،غور،يخچال ،چاه انقلاب ،چاه طاغوت (اميد)،چاه برقي ،سرپيلار،سروبير،و...اشاره كرد.
كوهستان اين منطقه نيز بسيار ديدني است .طبيعتي خشك و سوزان اما در بهاران بسيار دل انگيز.از مهمترين آنها كوه كهرو، سنجه ، قل كريز، بمبار ،سياه ،چهل دختران ،تخته سرخ ،علامه ،كوزل ،كلنگ زرده ،و كوه پر صلابت كرچ
روزی روزگاری در دوران دانشجويی که در تهران بسر می بردم برای انجام يک کار تحقيقی دوستم اميد قرقانی را که در آن زمان دوران سربازی خود را طی می کرد به انجمن زرتشتيان بردم . وقتی نزد مرحوم موبد رستم شهزادی (موبد موبدان و نماينده زرتشتيان در مجلس )رفته بوديم هم وطنان زرتشتی به انجا می امدند و خلاصه با هم صحبت می کردند.در همين لحظه دوستم گفت:اين ها هم ميمه ای حرف می زنن؟البته با شرح اين خاطره می خواهم بگويم که اميد در اصل فارسی زبان است اما گويش زرتشتی برای وی بسيار آشنا امد.
بله گويش ميمه ای و زرتشتی بسيار نزديک به هم هستند البته اطراف نائين و کوهپايه خوروبيابانک و جرقويه نيز دارای گويشی نزديک به گويش ميمه ای هستند.
در همين راستا پسرعموی گرام ابراهيم وطن خواه نيز پايان نامه فوق ليسانس خود را در زمينه زبان شناسی زيرنظر استاد سپنتا در خصوص گويش ميمه ای نوشته است که کار بسيار جالب و کاملی است .
از فحوای اين پايان نامه می توانيم بيبنيم که تعداد لغات زبان دوران ساسانی و اشکانی درگويش ميمه ای چقدر است. در اين پايان نامه تقريبا به طور کامل و جامع به اين لغات اشاره شده است .
در مورد گويش ميمه ای اگر باز مطلب خواستيد در لينک اخبار ميمه در گروه من در ياهو هست که شما می توانيد ابتدا به ياهو گروپ برويد و بعد میمه وطن را به انگليسی جستجو کنيد .(توضيحات بيشتر در اين مورد را در نوشته های روز های گذشته خود در همين وبلاگ آورده ام .)
کلام آخراينکه گويش ميمه ای به خاطر اينكه ميمه در مرکز ايران واقع شده است از گزند لغات عربی ترکی و...... مصون مانده و به علت بافت سنتی فرهنگی مردم اين منطقه تا کنون اصالت خود را حفظ کرده است اما الان چندسالی است تب فارسی حرف زدن با بچه هادر بين خانواده های فرهنگي و بعضا كارگري اين منطقه رواج يافته که البته گريزی از اين نگرش مدرنتيه نيست اما من يکی حداقل خوشحالم از اينكه تا زمان مرگم اين گويش را از زبان قشر۲۵ ساله به بالا خواهم شنيد
:برای يک باستان شناس بدون شک ساروج و گورستان دو نشانه ارزشمند و مهم است.در منطقه ميمه گورستان های متعددی وجود داشته و يا دارد که عبارتند از مصلی ورزشگاه بهزيستی داخل آموزش و پرورش (چند سال پيش يک مقبره در ان کشف شد) پشت اداره کشاورزی و قبرستان فعلی .برای هرکس روشن است که شهری ده هزار نفری بر اسا س آمار ۱۳۸۳ نياز به اين همه گورستان نداشته است .پس بايد اين گونه فرض کنيم که يا لشکريانی خوانخوار از اين منطقه به دفعات گذشته اند و يا دستخوش قهر طبيعت شده اند.فرض دوم قوی تر است . تاکنون چندين بار اين منطقه راسيل بيرحمانه تخريب کرده است .
يک مساله : اگر به خاك منطقه منبع آب تا حدفاصل سرموزدووا sarmouzdowa نگاه كنيد سفالينه هاي زيادي را مشاهده خواهيد كرد.من اين توجيه راكه هر روز در اين مسير كوزه اي آب از دست كشاورزي مي افتاده را اصلا قبول ندارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوش باشید