از این تاریخ به بعد مطالبی درباره سیدفرهاد-تعزیه میمه -قالی میمه وسیمای تاریخی میمه در وبلاگهای وطن خواه (همین وبلاگ) - نتیجه صدرالاسلام و سیمای میمه منتشر می شود.
گفتنی است وبلاگ جدید سیمای میمه به جای اخبار میمه منتشر می شود ودارای امکانات ویژه از جمله صوت و تصویر و کیفیت بالای گرافیک و طراحی زیبا ست. به این ویژگی ها سرعت بالای دانلود مطالب راهم اضافه کنید.
باتشکر از دوست فرزانه و محقق جناب اقای محمدتقی معینیان که مطالب مربوطه برای اینجاب فرستادند.
ضمنا دوستان عزیزی که می خواهند از این مطالب استفاده کنند به یادداشته باشند نام نویسنده (اقای معینیان ) و نام وبلاگ را حتما ذکر کنند.
باتشکر : وطن خواه
مبارزات سید فرهاد سهی ( علیه حکومت پهلوی 1301 تا 1308 )
سید فرهاد نوابی یکی از اهالی قریه سه از توابع شهرستان برخوار و میمه از شجره سادات صفوی بود که از جد ششم به شاه سلطان حسین صفوی می رسید . مرحوم سید فرهاد بنا بر اصرار پدرش در سن 23 سالگی در نیروی ژاندارمری به عنوان قره سوار استخدام می شود در بدو استخدام به مدت 4 سال در گروهان ژاندارمری قم با درجه گروهبانی انجام وظیفه می کند . در این مدت در ماموریتی به اتفاق فرمانده گروهان ژاندارمری قم ( سلطان غلامعلی خان گمرکچی قمی ) برای دستگیری علی تجره ای یکی از یاغیان محلی به منطقه خوانسار و گلپایان می روند . در طی این ماموریت ، سلطان غلامعلی به بهانه های گوناگون از بعضی کسبه و تجار اخاذی می کند و رشوه می گیرد .
سید فرهاد که فردی متدین ، با ایمان ، مردم دوست و خدا پرست بود . از اعمال و کردار سلطان غلامعلی ناراحت می شود و در حضور سربازان به وی معترض می شود . سلطان غلامعلی از این حرکت سید فرهاد ناراحت شده و مدتی سید فرهاد را به پاسگاه ژاندارمری ابرقو تبعید می کند . سید پس از تبعید به ابرقو برای احقاق حق خود و جلوگیری از کلاشی های سلطان غلامعلی ، جریان اخاذیهای وی را به فرماندهی ژاندارمری کل کشور گزارش می کند . به دستور فرماندهی ژاندارمری ، برای دلجوئی سید فرهاد ، وی را به پاسگاه ژاندارمری میمه ( دسته 4 امنیه ) منتقل می کنند .
سید فرهاد در زمان خدمت در پاسگاه امنیه میمه به خاطر شجاعت ، اخلاق حسنه و پسندیده ای که داشت بسیار مورد احترام اهالی بود . وی که تبحر بسیار زیادی در فن تیراندازی و اسب سواری داشت . در دشت جله ای میمه به صید آهو می رفت و به خاطر خصلت جوانمردی که داشت گوشت شکار و صید را بین فقرا و دوستان تقسیم می کرد . در زمان حضور سید فرهاد در امنیه میمه ، اکثر اشرار و سارقین از منطقه متواری و آرامش و امنیت کامل در منطقه میمه برقرار می گردد .
در سال 1302 علی تجره ای یاغی و سارق فراری بعد از مدتی شرارت و دزدی در منطقه خوانسار و گلپایگان ، به منطقه دهق و علویجه می رود و با محمد میر آبادی از اشرار و سارقین منطقه ، همدست شده و به شرارت و سرقت در منطقه می پردازند و امنیت را از مال و جان مردم منطقه سلب می کنند . به دستور سرهنگ خواجوی فرمانده هنگ ژاندارمری اصفهان ، سید فرهاد که یکی ا ز بهترین و شجاع ترین نیروهای امنیه منطقه بود ، ماموریت می یابد که دو سارق یاغی در منطقه دهق و علویجه را تعقیب و دستگیر نماید . او پس از عزیمت به منطقه میر آباد در کوتاهترین زمان دو سارق یاد شده را خلع سلاح و دستگیر می کند و به هنگ ژاندارمری اصفهان تحویل می دهد . پس از بازجوئی و تحقیقات لازم دو متهم تحویل سید فرهاد می گردد که به اتفاق یک امنیه از هنگ ژاندارمری اصفهان به نام عباس بیگ بید آبادی متهمان را به قم انتقال و تحویل گروهان ژاندارمری قم نمایند . سید پس از تحویل گرفتن دو متهم به اتفاق عباس بیگ عازم قم می شوند . در مسیر حرکت به ناچار شب در کاروانسرای گز و برخوار بیتوته می کنند . سید دو متهم را پس از صرف شام در یکی از اتاقهای کاروانسرا زندانی می کند و درب اتاق را قفل کرده و تصمیم می گیرد که به اتفاق عباس بیگ تا صبح از متهمین حفاظت و صبحگاهان عازم قم شوند .
متهمین به وسیله چاقو اندک اندک خشتهای دیوار اتاق را در آورده و در دیوار سوراخی برای گریز ایجاد می کنند و از راه سوارخ دیوار ، متواری می گردند . صبحگاهان سید فرهاد از ماجرا مطلع و جریان متواری شدن متهمین را طی نامه ای به فرماندهی گروهان ژاندارمری قم گزارش می کند . فرماندهی ژاندارمری قم به فرمانده دسته امنیه میمه دستور می دهد که سریعاً سید فرهاد را دستگیر و به گروهان ژاندارمری قم تحویل دهند . سید پس از اطلاع از دستور سلطان غلامعلی ، قبل از دستگیری ، خودش را به قم می رساند . به محض مراجعه سید به گروهان ژاندارمری قم به دستور سلطان غلامعلی سید به اتهام فراری دادن سارقین در قبال اخذ رشوه دستگیر و روانه بازداشتگاه می گردد .
ماجرای متواری شدن متهمین توسط فرماندهی گروهان قم به فرماندهی ژاندارمری کل کشور سپهبد امیر احمدی گزارش می گردد . به دستور امیر احمدی پرونده سید با درخواست حکم اعدام برای پیگرد مراحل قضائی تحویل دادگاه انتظامی می شود . سید پس از اطلاع از توطئه فرماندهی گروهان قم و سپهبد امیر احمدی ، در فرصت مناسب یکی از مامورین حفاظتی بازداشتگاه را خلع سلاح می کند و از بازداشتگاه متواری شده به حرم حضرت معصومه ( ع ) پناه می برد و در حرم معتکف می شود . پس از چهار شبانه روز اعتکاف در داخل حرم با فردی به نام رضا قلی نطنزی که به خاطر قتل در داخل حرم معتکف شده بود ، آشنا می شود . رضا قلی با یکی از دوستانش که برای نجاتش به قم آمده بود تماس می گیرد و از او می خواهد که برایشان چادر شب و اسب آماده کند ، شبانه سید و رضا قلی از حرم حضرت معصومه ( ع ) خارج می شوند و به سمت میمه به راه می افتند . پس از یک روز به روستای هسته جان می رسند . روز را در مزارع به استراحت می پردازند و شبانه به داخل پاسگاه ژاندارمری هسته جان نفوذ کرده ، نگهبان پاسگاه را خلع سلاح می کنند . سایر امنیه های مستقر در پاسگاه از جریان مطلع و زد و خورد شدیدی بین سید فرهاد و امنیه ها در پاسگاه و ارتفاعات مجاور پاسگاه رخ می دهد . در این درگیری فرمانده پاسگاه هسته جان کشته و سایر امنیه ها بوسیله سید فرهاد خلع سلاح می شوند . شب بعد سید فرهاد و ابراهیم نطنزی شبانه به میمه می آیند و چندین شبانه روز در میمه در منزل آقا اسد گرانمایه مخفی می شوند .
سلطان غلامعلی فرماندهی گروهان ژاندارمری قم پس از اطلاع از جریان خلع سلاح پاسگاه هسته جان تعدادی امنیه به فرماندهی شیخ حسین نمره یک برای تعقیب و دستگیری سید به منطقه میمه می فرستد . سید پس از اطلاع از حرکت دسته امنیه قم به منطقه میمه به ناچار به کوهستانهای اطراف میمه می رود و در ارتفاعات منطقه سنگر می گیرد . شیخ حسین نمره یک پس از عزیمت به میمه و مدتی جستجو در منطقه میمه موفق نمی شود سید را دستگیر کند . به ناچار سلطان غلامعلی با گروهانی امنیه برای دستگیری سید به منطقه میمه می آید وی مدتی در منطقه به جستجو سید می پردازد پس از مدتی جستجو از یافتن محل اختفاء سید مایوس شده و به قم بر می گردد . ماجرای متواری شدن سید و خلع سلاح کردن پاسگاه هسته جان از طرف فرماندهی گروهان ژاندارمری قم به سپهبد امیر احمدی گزارش می گردد . به دستور امیر احمدی سر تیپ جهانبانی و تعدادی ژاندارم برای دستگیری سید فرهاد به منطقه میمه می آیند . این گروه نیز پس از مدتی جستجو در روستاهای اطراف میمه ، از دستگیری سید فرهاد نا امید شده و به تهران بر می گردند . مجدداً به دستور امیر احمدی سرهنگ ملک زاده که فردی شجاع و متهور در امور نظامی بود با قشونی امنیه برای دستگیری سید فرهاد به منطقه میمه روانه می شوند . سرهنگ ملک زاده مدت چند ماه با قشون سواره و پیاده خود ، روستاها و بیابانهای منطقه را جستجو می کند ولی موفق نمی شود که سید را یافته و دستگیر نماید تا اینکه شبی سید در یکی از کوچه های میمه سرهنگ ملک زاده را تعقیب و ناگهان بوی حمله ور شده و او را خلع سلاح و خلع لباس می کند . سرهنگ ملک زاده از ترس اینکه فرماندهی ژاندارمری یا رضا شاه از این ماجرا باخبر شوند . تعدادی از خوانین و افرادی را که با سید در تماس بودند و برایش غذا و مایحتاج فراهم می کردند . واسطه قرار می دهد و برای سید پیام می فرستد که اگر لباسها و اسلحه مرا برگردانی من از تعقیب تو منصرف و برای اینکه نیروهای دیگر برای تعقیب تو به منطقه نیاید به سپهبد امیر احمدی گزارش می کنم که سید به کشورهای عربی گریخته است .
سید به خاطر روحیه جوانمردی که داشت لباس و اسلحه سرهنگ ملک زاده را به وی باز می گرداند . سرهنگ ملک زاده چند ماهی نیروهایش را در منطقه بدون هدف به روستاها و بیابانها می فرستد تا اینکه سپهبد امیر احمدی در مسیر حرکت به خوزستان به منطقه میمه می آید . سرهنگ ملک زاده به وی اطلاع می دهد که سید فرهاد از این منطقه متواری شده و به اهواز رفته است . بدستور امیر احمدی ملک زاده به تهران بر می گردد . پس از مدتی جاسوسان و خائنین به فرماندهی گروهان قم خبر می دهند که سید به اتفاق رضا قلی و غلامحسین لایبیدی در کوه چهل دختران کلوخ مخفی شده اند . خبر فوق از طرف فرماندهی گروهان قم به فرماندهی ژاندارمری کل کشور گزارش می گردد . به دستور امیر احمدی مجدداً سرهنگ ملک زاده با قشونی امنیه به میمه برای دستگیری سید فرهاد روانه می شوند . مرحوم حاج ناصر گرانمایه یکی از دوستان سید فرهاد و یکی از شاهدین درگیری بین سید فرهاد و سرهنگ ملک زاده می گفت سرهنگ ملک زاده به محض ورود به میمه با نیروهایش به روستای کلوخ رفت ، ولی موفق به یافتن محل اختفا سید نگردید . بناچار به میمه برگشت و حدود یک ماه خودش با اتومبیل و امنیه هایش سوار بر اسب در روستاها و صحاری میمه و جوشقان به جستجو سید می پرداختند .
تا اینکه روزی به سرهنگ خبر می دهند سید به قلعه چهل دختران کلوخ برگشته است . سرهنگ به همراه نیروهای تحت امرش به منطقه کلوخ می رود . در بین مامورین سرهنگ ، فردی به نام صالح ترک از دوستان سید فرهاد بوده که قبلاً با سید در پاسگاه ابرقو با هم بودند . به دستور سرهنگ ملک زاده اطراف کوه چهل دختران توسط امنیه ها محاصره می شود و صالح ترک مامور می شود که پیش سید برود و او را راضی کند تا تسلیم شود . در غیر اینصورت سید را غافلگیر کرده و به قتل برساند . صالح ترک از کوه بالا رفته و به سنگر سید می رسد . صالح از سید می خواهد که تسلیم شود . ولی سید راضی نمی شود هر چند که می دانست توسط امنیه ها محاصره شده و راه نجاتی ندارد اما تن به تسلیم شدن نمی دهد صالح بیگ از سید آب درخواست می کند . به محض اینکه سید برای آوردن آب از صالح بیگ روی بر می گرداند . این ناجوانمرد قصد جانش را می کند که ناگهان سید متوجه می شود و با مهارتی که در تیراندازی داشت جمجمه این نامرد را متلاشی می کند . پس از زد و خورد شدیدی بین سید ، رضا قلی نطنزی و غلامحسین لایبیدی با نیروهای امنیه. در این درگیری غلامحسین لایبیدی و چند ژاندارم کشته می شوند و مابقی از ترس متواری می شوند . بناچار سرهنگ ملک زاده عقب نشینی کرده و به میمه بر می گردد .
سید فرهاد و رضا قلی نطنزی نیز پس از دفن جنازه غلامحسین لایبیدی از تاریکی شب استفاده کرده و به سمت روستای برزگ کاشان می روند و در ارتفاعات کوه قلعه ترشه کاشان مخفی می شوند . سید مدتی در این منطقه مخفی بود تا اینکه مخبرین و جاسوسان سرهنگ ملک زاده را از محل اختفاء وی آگاه می کنند . سرهنگ با نیروهای تحت امرش به محل اختفاء سید هجوم می برند . بین سید و نیروهای ژاندارمری درگیری سختی رخ می دهد و در این درگیری کوله کش سید فرهاد ( رضا قلی نطنزی ) مجروح و پس از چند روز فوت می کند . تعدادی امنیه نیز در این درگیری کشته می شوند اما امنیه ها موفق به تصرف دژ سید ( قلعه ترشه ) قلعه سنگی که در ارتفاعات کوه لاسیاه برزگ ساخته شده نمی شوند . در این درگیری سرهنگ ملک زاده نیز از ناحیه پا مجروح می شود و بناچار با باقی مانده قشون خود به تهران بر می گردد .
سید نیز بخاطر لو رفتن محل اختفایش مخفیانه خود را به ساوه می رساند . جاسوسان خبر عزیمت سید به ساوه را به اطلاع سلطان غلامعلی فرمانده هنگ قم می رسانند . وی برای دستگیری سید با تعدادی ژاندارم به ساوه می رود . سید در حمام بوده که خبر ورود امنیه ها را به وی می دهند . سریع لباس پوشیده و در پشت بام حمام سنگر می گیرد . نیروهای امنیه وی را محاصره می کنند و بین سید و امنیه ها زد و خورد شدیدی رخ می دهد و در این درگیری باز چند امنیه زخمی و کشته می شوند و مابقی از ترس جانشان متواری می شوند . سید خود را از محاصره نجات داده و شبانه به کاشان می رود و در ارتفاعات حاشیه روستای بالا عباس آباد از توابع کاشان مخفی می شود . ماجرای درگیری وی در ساوه از طرف سلطان غلامعلی به امیر احمدی گزارش و توسط امیر احمدی به اطلاع رضا شاه می رسد . رضا شاه که از شجاعت ، شهامت و مقاومت دلیرانه سید مطلع بود به سپهبد امیر احمدی معترض می شود که چرا تا بحال سید فرهاد دستگیر نشده است .
پس از تغیر رضا شاه سپهبد امیر احمدی به اتفاق سپهبد احمد خان با قشونی امنیه برای دستگیری سید فرهاد به سمت کاشان حرکت می کنند . با رسیدن به کاشان نزد حسام الاسلام یکی از معتمدین کاشان که با سید فرهاد دوستی و رفاقت نزدیکی داشت می روند و وی را واسطه قرار می دهند که از سید بخواهند خود را تسلیم کند . حسام الاسلام به همراه چند نفر قرآنی را که روی جلد آن برای سید فرهاد نوشته شده بود به منطقه اختفا سید در سیاهکوه آران و بیدگل می برند . سید که تا آنزمان ناجوانمردیهای زیادی از دوستان و دشمنان خائنین دیده بود و با تعداد اندکی نیرو در بیابانها آواره بود بناچار خود را تسلیم می کند . و همراه امیر احمدی فرمانده کل ژاندارمری کشور در حفاظت شدید قشونی از امنیه به تهران می رود . پس از محاکمه بر اساس حکم دادگاه نظامی و بدستور رضا شاه سید بجرم قیام مسلحانه علیه حکومت به اعدام محکوم می شود . اما به درخواست سپهبد امیر احمدی از رضا شاه سید بایک درجه تخفیف به حبس ابد با اعمال شاقه روانه زندان قصر می گردد . پس از مدتی سید با ابراهیم خلیل خان عامری برادر اسدالله عامری نماینده شهر کاشان در مجلس شورای ملی و لورنس انگلیسی که در زندان بودند آشنا می شود و عملیات فرار از زندان را طراحی می کنند . سید فرهاد پیش قدم شده و یک روز جمعه زمانی که درب اصلی زندان جهت ورود کامیونهای حامل مصالح ساختمانی باز می شود به بهانه جارو کردن محوطه نزدیک درب اصلی خود را به یکی از نگهبانان می رساند و ناگهان به نگهبان حمله ور شده و او را خلع سلاح می کند و در پشت آجرهای تخلیه شده در محوطه سنگر می گیرد و بلافاصله دو نگهبان درب ورودی را به قتل می رساند . بعد با همکاری عامری و لورنسن پس از درگیری شدیدی با نگهبانان داخل و خارج زندان اکثر نگهبانان را خلع سلاح و تمام زندانیان را فراری می دهند . ماجرا سریعاً به اطلاع امیر احمدی می رسد و وی رضا شاه را در جریان قرار می دهد . به دستور رضا شاه لشگر پیاده گارد برای دستگیری و تعقیب زندانیان فراری به منطقه اعزام و ارتفاعات حاشیه زندان را محاصره می کنند . تعدادی از زندانیان فراری دستگیر و به زندان برگردانده می شوند سید فرهاد به همراه عامری و لورنس به کوههای اطراف ورامین می روند و در ارتفاعات این منطقه مخفی می شوند . ( قابل ذکر است که سید برای فریب نیروهای امنیه پس از فرار از زندان در دامنه ارتفاعات حاشیه زندان مدتی با امنیه ها به زد و خورد می پردازد سپس لباس و کلاه خود را به چوبی آویزان و از تاریکی استفاده کرده به همراه عامری و لورنس از معرکه خود را نجات می دهد
ادامه دارد......................