ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی

این مطالب از دوست عزیز امیراقاست.البته صحت تمامی مطالب موردتایید بنده نیست .بلاخره هرکس از دید و منظر خود می نویسد و کمتر به اصل تعهد مقید است . این مطالب از وبلاگ حسن رباطی هاست صدالبته کار امیراقا قابل تحسین است و ما مشوق ایشان درادامه این راه هستیم .

 

چند شعر حسن رباطی

 شعر قشنگی است و من را یاد خامه گلنار قالی وقیچی کردن رج قالی می اندازد.

غروبی بود که رفتم ده مون

بدیدم شهربانو زیر خیمه

بگفتم شهربانو گفت و جونم

بگفتم بوسه میخوام گفت لبونم

بگفتم جای بوسه درکجایه

بگفتا ........... بلورم.

اگه نظر دادین که دادین اگر ندادین هم ندادین

*******

شعری دیگر

الا باقر بسا خواری کشیدی

به قد و قامت پیری رسیدی

ندادند قوم و خویشا زن به باقر

الهی دست من بشکسته میشد

ز دستمال باقر بسته میشد

که مردم بوده ونبوده میگن

که کاشکی این حکایت راست و می شد.

این شعر را خانم افسر یاوری در دوران جوانی سروده و قضیه از انجا اب میخورد

که افسر عاشق باقرنفتی بوده وچون باقر کچل بوده قوم وخویشای باقر دختر بهش نمیدادند و مردم میگفتند که باقرمیخواهد به خواستگاری افسر برود وافسر هم دوست داشته این اتفاق بیفتد.

 

 چندتا دوبیتی حسن رباطی 

1)به کوچیکی پسندت کردم ای یار

کوتاه بودی بلندت کردم ای یار

تُرُش بودی مثال سرکه هفت سال

به شیرینیِ قندت کردم ای یار

 

2)الف بودم به عشقت دال گشتم

شکر بودم چو زهر مار گشتم

گلی بودم میان تازه گلها

به دست یار فِتادم خار گشتم

 

3)نگارینم نشسته بر لب جو

گلی که اب میاره میکنه بو

گلی که اب میاره بو نداره

خودم گل می شم و یارم کنه بو

داستان اين شعر مربوط به پسری به نام حسينا است که عاشق دختری بوده و برادرهای دختر با ازدواج انها مخالف بوده و يک روز وقتی حسينا را با خواهرشان می بينند خواهرشان را کتک ميزنند و حسابی صورتش را کبود می کنند و اين هم ادامه کار به صورت شعراست که حسينا ميپرسه دست کثيف چه کسی روی گونه و صورت تو نشسته و اين طور سياهش کرده

مگس بر هَنگِ مين دُر نشسته

لب ودندون ماهت کی شکسته

دختر جواب ميدهد:

به خواب بودم خواب اشفته ديدم

به بيداری حسينا رو نديدم

دو دست برهم زدم از خواب پريدم

لب بالا و پائين را گزيدم

حسينا ميپرسه قبول دارم لب پائين را گاز گرفتی ولی بالايی را چی ميگی:

لب پائين به گفتارت قبولم

لب بالا بِگَز تا من ببينم

دختر ديگه جوابی نداشته و ميزند زير گريه و ميگه:

حسينا کن جدائی ،کن جدائی

که من شاهزاده و تو بچه گدايی

حسينا در جواب ميگه:

من ازبچه گدايی خود قبولم

ندانستم تو تحفه مال کجايی

بعد حسينا تصميم ميگيرد برود سر ييلاق و با برادرهای دختر صحبت کند که زن داداش های دختر به حسينا ميگويند:

حسينا گله بر دُم است و بگريز

پنير و ماست فراوان است و بگريز

دوتا شمشير به خون الوده کردند

برای کشتن تو هست و بُگريز

اما دوتا برادر دختر اين چنين ميگويند:

حسينا گله بر دم است و بنشين

پنير و ماست فراوان است و بنشين

دو تا قوچ سياه سالار گله

برای کشتن تو هست بنشين

وحسينا تصميم ميگيرد با دختر فرار کند و بعداز اين که فرار ميکنند

دو تا برادردختر انها را پيدا کرده ودوتای انها را می کشند و از خون انها درخت کاج و سرو می رويد و دو تا برادر دختر نيز تبديل به تيغِ تِنگِس می شوند

 

مراسم عروسی در حسن رباط :

ما از اونجایی شروع میکنیم که یه پسر عاشق یه دختر شده باشه. سیکل کار به این صورتِ که در قدم اول باید به گوش خانواده ی طرف بروسونه که خاطرخواه دختر جونشون شده وبعد از هماهنگی های لازم به خانواده گل پسر اجازه ی خواستگاری داده میشه،اونا هم خیلی محترمانه با گل وشیرینی میرن دست بوس عروس خانوم وخانواده ی محترم. بعد از چانه زنی های شب خواستگاری دوحالت پیش میاد،یا نه ویا بله.
نه که خب تکلیفش مشخصه واما بله. بعد از گرفتن بله اقای داماد به همراه ایل وطایفه به طور رسمی میرن برای بله برون وشیرینی خورون. خسته شدید،این تازه اولشه،اشکش مونده. یه شب هم خانواده ها جمع میشن برای مشخص کردن میزان مهریه.که خوشبختانه مهریه زیاد سنگین نیست و شیر بها واز این مِزه ها نداریم.الهی شکر.

وقتی که قضیه ی مهربرون حل شد قرار عقد گذاشته یشه.مراسم عقد کنون به این صورته که چند تن از زنهای فامیل داماد اهالی روستا را برای مراسم خُندِه(دعوت)میکنندوعاقد نیز(که عموماًحاج اکبری است)برای شب عقد ok میشود.با اغاز میهمانی از حضار پذیرایی به عمل می ایدوسپس عاقد شروع میکند به خواندن خطبه ی عقد ووقتی که برای سومین بار خطبه را خواند همزمان با بله گفتن عروس خانوم کِل زدن زنان شروع میشود و پس از کمی رقص وخوشحالی اهدای هدایا اغاز میشود.دایی عروس،خاله ی داماد،عموو....تک تک هدایای خود را همراه با عرض تبریک به شاخه شمشاد و عروس خانوم تقدیم میکنند. پس از پایان شب عقد رفت وامدهای دو خانواده شروع میشود.در فاصلهی زمانی بین عقد وعروسی (که بین 6ماه تا یک سال است)اسبا ب واثاثیه ی ومنزل و... برای زوج جوان فراهم میشود تا زندگی مشترک خود را به دور از دغدغه اغاز کنند.بنا به رسم بیشتر جَهاز را خانواده ی عروس تهیه میکنند. بعد از اماده شدن شرایط کارت عروسی چاپ شده وبدست اهالی روستا رسانده میشودو مجلس عروسی تزیین و چراغانی میشود.شب قبل از عروسی حنا بندان نام دارد کهحنا از قبل ااده شده است.در این شب مردان به همراه داماد و در حالی که ساز وااهنگ میزنند وشعر می خوانند به سمت حمام عمومی میروند وبه دست و سر و پای خود حنا میگذارندو سپس به خانه ی پدر داماد میروند و به خوردن ماس وقیماق محلی مشغول میشوند.

این مراسم برای زنان در خانه انجام میشود.وبالاخره روز موعود فرا میرسد،روزی به یاد ماندنی برای مردم روستا وعروس وداماد. جشن از حدود ساعت 4و5با رفتن عروس به حمام اغاز میشود وهنگامی که از حمام بیرون می اید از او با گذاشتن پول روی سرش و روبوسی(البته افراد مجاز)استقبال میشود واز انجا ه ارایشگاه میرودولی اای داماد اول به ارایشگاه میرود و سپس به حمام.

بعد ازپایان استحمام داماد از او نیز استقبال شبهی به عمل می اید ودر این زمان ارکِس الات موسیقی خود را بر پا کرده و شروع به کوفتن(نواختن)اهنگ های شاد میکند .در طول مسیر حمام تا مجلس عروسی چند جابه دلیل بستن تخت(که به منظور پذیرایی ورقص در نظر گرفته شده توقف میشود وبه رقاصان شاباش داده شده و در کنار عروس وداماد فیلم وعکس یادگاری میگیرند). هنگامی که به مجلس رسیدند رقص ادامه پیدا میکند تا هنگام صرف شام.در حین شام خوردن نیز از میهمانان عکس و فیلم تهیه میشود.

بعد از شام نیز جوانان خستگی نا پذیر حسن ربا ط به رقصیدن ادامه میدهند تا زامانی که داماد به همراه نزدیکان برای اوردن عروس  به ارایشگاه میروند و بعد از گرفتن عکس وفیلم خصوصی و بوق بوق کردن وچرخیدن در روستا به خانه باز میگردند.سپس عروس وداماد

به خانه ی پدر شوهر رفته که با قربانی کردن گوسفند از انهااستقبال شده وبا خداحافظی زوج جوان را بدرقه میکنندودر پایان داماد با ابراز تشکر وروبوسی میهمانان را به خدا می سپارد.قبل از ورود عروس و داماد به خانه شان انها را از زیر قران رد کرده و چند عدد تخم مرغ جلوی پای

انها قرار میدهند که با ورود انها به خانه تخم مرغ ها میشکنند(تخم مرغ بدلیل چشم نخوردن عروس و داماداست).بعد از عروسی چند میهمانی  قوم وخویشی نیز برگزار میشود.

کوه حنايی:اين کوه خيلی زيبا درست مقابل مستکوه قرار دارد يعنی مستکوه ان طرف حسن رباط وکوه حنائی طرف ديگر قرار دارد اين کوه به علت اينکه افتاب گير نيست در بيشتر مواقع سال دارای برف است در اين رشته کوه دره مازاده ودره کلاغی وجود دارد که دره کلاغی منبع اصلی تره کوهی است ودو مکان ديگر در اين کوه چاه تره و چاه عمائی است که چاه تره ماله اربابی ها(نام طائفه ای در حسن رباط) است وهر دوی اين مکانها بسيار سرسبز وزيبا هستند مخصوصا در زمان غروب افتاب که به علت سياه بودن اين کوه وتقابل ان با نور خورشيد منظره بسيار زيبايی بوجود می ايد اب سرچشمه حسن رباط از اين کوه تامين ميگردد.چوپانها در تابستان گله خود را برای گرمه چری به اين کوه می اورند ومن در مقابل اين همه خاطره خوب که از رفتن به اين کوه دارم يه خاطره تلخ هم دارم وان روزی بود که بز من در دامنه اين کوه زردی گرفته بود وتا برم دارو بيارم عمرش رو داد به شما انشاءالله هر چی خاک اونه عمر شما باشه.

مستکوه:يکی از قشنگترين وزيباترين کوههای استان اصفهان وسنبل استقامت،سخت کوشی وايستادگی حسن رباطی ها ميباشد اين کوه دارای ارتفاعی حدود۳۰۰۰متر ميباشد ودارای ساق بندهای صعب العبور و ترسناک ميباشد جنس سنگ ان جزءبهترين نوع گرانيت ميباشد مستکوه انقدر زيبا است که ارزش چندين بار ديدن وکوه پيمايی را داشته باشد اين کوه دارای درههای عميق مانند دره نووز،دره بازيلي،دره روباهی وچشمه های خروشان وپر اب مانند دوچشمه و...ميباشد در دامنه اين کوه بزرگ مکان ديگری بنام سنگ سوراخی وجود دارد که مردم روستا اعتقاد دارند محل گذر امام علی(ع)بوه است ودر روز سيزده به در اين محل پذيرای خيل عظيمی از جمعيت است مستکوه جزءمناطق حفاظت شده ايران است ودارای گونه های جانوری مانند اهو،قوچ وحشي،بز کوهی ،پلنگ وگياهان دارويی ومعطر مانند اويشن،ريواس،تره کوهی وپونه ميباشد مرتفع ترين قسمت مستکوه سه قله است. بايد عرض کنم که اين همه زيبايی فقط مال يک طرف مستکوه است وپشت مستکوه خود حکايتی ديگر دارد

بازی که میخواهم براتون بنویسم اسمش هست:

 

( لاچ بازی)

 

لاچ بازی بسیار بازی حرفه ای وجذابی میباشد که برای بازی کردن شما علاوه برتخصص

نیاز به یک چوب و چند تا لاچ دارین چوب ان گرز مانند و حدود یک متر طول دارد و لاچ ان حدود بیست سانت

برای شروع بازی بعد از یار کشی چند نفر میروند لیقه وچند نفر پا گاره میمانند .

گاره محلی است که دوتا اجر یا دوتا سنگ رابه فاصله لاچ به طور موازی کنار هم قرار میدهند

و لاچ را روی انها قرار داده و با چوب ان را بلند کرده و با چوب زیر لاچ میزنید افرادی که در لیقه هستند

بایدلاچ را با دست،حلبی یا هر چیز که تو دستشون هست در هوا بگیرند و یا اینکه هر جا لاچ فرود امد

بعد از برداشتن سه قدم ان را به سمت گاره پرتاب کنند اگر به سنگها و یا چوب

خورد که فردی که پا گاره است سوخته و باید هم تیمی او بزند ولی اگر نخورد شما امتیاز

تندی را به دست اورده ودوباره میزنید تا امتیاز بگیرید بعد از تندی میشه یک زنده و بعد

از ان میشود یکی و تندی و دوتا و دوتا وتندی و برو بالا.البته بستگی دارد که اول بازی

با هم عدد زو را چه عددی انتخاب کرده اید چون اگر به عدد زو رسیدید باید افرادی که لیقه هستند را

زو بدهید و خودتان لیقه بروید .بعد از اینکه امتیاز یک زنده وبالاترازان را بدست اوردید میتوانید

به هم گروههای خود تندی قرض بدهید وبه اصطلاح انها رو زنده کنید.اگر شما گروه قوی داشته

باشید میتوانید حریف را مدت طولانی لیقه نگه دارید و اگر از لیقه فرار کردند کافی است که

اب دهان خود را روی انگشت اشاره خود بریزید وان را برعکس کنید تا کش بخورد و شما

هم با صدای بلند فریاد بزنید دیزولی ،دیزولی

 

بعد از این کار انها به لیقه برخواهند گشت و شاید تقاضای زو کنند که اگر موافقت کردید

انها را زو میدهید که قسمت زو دادن شامل قیلی قیلی نصف قیلی

و أچار،مچار ومیچری است

که باید به صورت عملی یاد گرفت و با نوشتن نمیتوان اموزش داد برای یادگیری این بازی بسیار

زیبا و پر هیجان اگر دوست یا اشنای حسن رباطی داریدبه او رجوع کنید یا اینکه بیائید حسن رباط

هم یه حال و هوای اساسی عوض کنید وهم بازی را یاد بگیرید این بازی انقدر لذت بخش است که برای

ان تا حسن رباط هم بیایید البته من تو شهری که زندگی میکنم به بچه های کوچه بازی را یاد دادم وگاهیاوقات بازی میکنیم.

http://hasanrobatiha.persianblog.com/

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۰۸/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   |