این روز ها باغهای انگور که زحمت کمتری در مقایسه با سایر کارهای کشاورزی دارد کم کم آماده می شوند تا به بار بنشینند. ۲ هفته ای می شود که انگورهای پیش رس رسیده اند و داستان انگور حتی تا اواخر مهر می تواند در باغهای منطقه شیرین باشد. مو ها که زمستان را رد کردند اواخر فروردین کاملا سبز شده اند. قبل از آن اگر به ساقه آن ضربه ای بخورد تا ساعتها از آن شیره درخت خارج می شود. بعد از سبز شدن گل می کنند. که کمی بعد تر باید موها را چید - هرس کرد- این کار باعث بهتر شدن محصول و البته سر گرم شدن گاوها و گوسفندها با شاخه های سبز می شود. غوره اتفاق بعدی است که هم می شود از آن آبغوره گرفت. این موقعها باید به مو گرد گوگرد پاشید تا انگورها گرد نگیرند ( یک آفت احتمالا قارچی). آبیاری از آن موقع به بعد باید حتما ۱۰ به ۱۰ باشد و الا محصول خوبی در کار نخواهد بود. البته وقتی گندم دیگر آب نخواهد خوب لابد باید آنرا به مو داد. و شهریور که از راه رسید سطلها و کودکان در ترک موتور به استقبال این میوه بهشتی می روند. به نظر من که باید یاقوتهای عسگری را چید و نشسته پای مو خورد و "سازنگله" را به سمتی پرت کرد و باز هم چید و خورد و باز هم. یادم می آید زمانی انگورهای باغی را در میمه خریدیم. پس از سالها هنوز زیبایی و طعم آن انگورها را به یاد دارم. واقعا انگور میمه چیز دیگریست. شاید به خاطر زحمت بیشتری که بابتش می کشند.
پیر جوان که از این نعمت به اندازه کافی متنعم شدند. خزان که دقیقا سر وقت یا حتی زودتر اتفاق می افتد دیگر اجازه نمی دهد انگوری را که اگر هم باشد بر درخت بماند. پس قبل از خزان گسیل می شوند و یک صبح تا ظهری یا بیشتر زن و مرد آنها را می چینند و دختر کدبانوی خانه غذایی مهیا می کند تا ظهر که او با برادر سر باغ بیایند و در کنار موها از دستختش لذت ببرند. همانجا انگورها را بند می کنند برای زمستان که کشمش شود. و بقیه را باید برد برای شیره.
در خانه ها معمولا "بالخونه" که خنک است سقفش آویزان از بندها می شود و در حیاط خانه ها زنبورها و بچه ها در اطراف شیره های انگور در تکاپویند. شیره ها با مالیدن گرفته می شود و پخته. خاک می دهند تا زلال شود و بعد هم پختن تا غلیظ شدن. شیره تا عید و بعد تر سر سفره صبحانه است و شبهای زمستان بندهای نیمه خشک انگور است همراه شب نشینی .
یادش به خیر زیر کرسی " چال دومدون" جای ما بود و روی کرسی مجمعه پر از کشمش بابت " شو چله" زیر کرسیها داغ و بیرون واقعا سرد.
باغ انگور یک سرمایه است که الان زمینها آنقدر قوت ندارند برای باغ شدن و موهای آن چند سال بعد خشک می شوند. به جز آبیاری که تقریبا ساده ترین کار کشاورزیست باغ مو زحمتهای دیگری هم دارد. بیل زدن "=اسبار " کاری که صبح تا شب ادامه دارد مگر اینکه دسته بیلی بشکند. و این علفهای هرز، که با دستان ظریف حتی کودکان کشیده می شوند.
هیچ کدام سخت نیست. چه غم اگر بچه ها "بود" باشند. "گندم رو تپود هه و او رو چا" یعنی اوج دل خوشی. برای همین آنجا اگر عرقها زیر آفتاب روی خاک ریخت خاک متعجب نمی شود.
ترجمه - گندم در سیلو است و آب در چاه. کنایه از مشکل نداشتن و شاکر بودن