ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل نوشيدن چاي کيسه‌اي است. هول هولکي و دم دستي بايد چشيد. اين دوستي‌ها براي رفع تکليف خوبند، اما خستگي‌ات را رفع نمي‌کنند. اين چاي خوردن‌ها، دل آدم را باز نمي‌کند، خاطره نمي‌شود، فقط از سر اجبار مي‌خوريشان که چاي خورده باشي، به بعدش هم فکر نمي‌کني.
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل خوردن چاي خارجي است. پر است از رنگ و بو. اين دوستي‌ها و اين دوست‌ها جان مي‌دهند براي مهمان بازي، براي جوک‌هاي خنده‌دار تعريف کردن، براي فرستادن پيامک‌هاي صد تا يک غاز. براي خاطره‌هاي دم دستي و زود گذر. اولش هم حس خوبي به تو مي‌دهند. اين چاي زود دم خارجي را مي‌ريزي در فنجاني بزرگ. مي‌نشيني با شکلات فندقي مي‌خوري و فکر مي‌کني خوش به حال ترين آدم روي زميني. فقط نمي‌داني چرا باقي چاي مانده در فنجان، بعد از يکي دو ساعت مي‌شود رنگ قير، يک مايع سياه و بد بو که چنان به ديواره فنجان رنگ مي‌دهد، که انگار در آن مرکب چين ريخته بودي نه چاي.
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل نوشيدن چاي سر گل لاهيجان است.
بايد نرم دم بکشد.
بايد انتظارش را بکشي.
بايد براي عطر و رنگش منتظر بماني.
بايد صبر کني تا آماده شود.
آرام باشي و مقدماتش را فراهم کني.
بايد آن را بريزي در يک استکان کوچک کمر باريک و خوب نگاهش کني.
عطر ملايمش را احساس کني و آهسته و جرعه جرعه بنوشي‌اش و از بودنش لذت ببري و با حضورش زندگي کني.
+  نوشته شده در  ۱۳۹۲/۰۵/۲۳ساعت   توسط علی وطن خواه   |