ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی

شبي از شبها، شاگردي در حال عبادت و تضرع و گريه و زاري بود. در همين حال مدتي گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالاي سرش ديد، که با تعجب و حيرت؛ او را، نظاره مي کند !

استاد پرسيد : براي چه اين همه ابراز ناراحتي و گريه و زاري مي کني؟

شاگرد : براي طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداري از لطف خداوند!

استاد : سوالي مي پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد: با کمال ميل؛ استاد.

استاد : اگر مرغي را، پروش دهي ، هدف تو از پرورشِ آن چيست؟

شاگرد : خوب معلوم است استاد؛ براي آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم 

استاد : اگر آن مرغ، برايت گريه و زاري کند، آيا از تصميم خود، منصرف خواهي شد؟

شاگرد: خوب راستش نه...!نمي توانم هدف ديگري از پرورش آن مرغ، براي خود، تصور کنم!

استاد : حال اگر اين مرغ ، برايت تخم طلا دهد چه؟ آيا باز هم او را، خواهي کشت، تا از آن بهره مند گردي؟!

شاگرد : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برايم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد :پس تو نيز؛ براي خداوند، چنين باش!

هميشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردي.

تلاش کن تا آنقدر براي انسانها، هستي و کائنات خداوند، مفيد و با ارزش شوي

تا مقام و لياقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوري .

خداوند از تو گريه و زاري نمي خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالي، و با ارزش شدن را مي خواهد و مي پذيرد،

نه ابرازِ ناراحتي و گريه و زاري را 


+  نوشته شده در  ۱۳۹۱/۱۲/۲۷ساعت   توسط علی وطن خواه   |