با سلام
سلامی گرم به خوانندگان مشترک وبلاگ میمه ای ها!
نماز و روزه شما قبول. خوش هستید. هميشه سلامت باشید.
حقیقت اینکه چند وقتی است( شاید یکسالی است) دیگراز مسائل مربوط به زادگاهم میمه به طور ويژه و مصداقي نمی نویسم. دلیل آن هم روشن است. ديگر ساکن آن ديار نیستم. در سال ۸۳ دغدغه ای با خود داشتم شروع کردم به نوشتن که شاید بتوان مسائل ، مشکلات و معضلاتي که از دوران کودکي و نوجواني با آن دست و پنجه نرم مي کرديم را با زبان رسانه مطرح و با مردم و مسئولين درميان بگذاريم و درد و دل کنيم. اما باوجودي که به اقتضاي شغلم از همان ابتدا مي دانستم در مسير پرسنگلاخي قدم گذاشته ام و واکاوي يک موضوع ، مشکلاتي خواهد داشت و برنده و بازنده اي در کارخواهد بود؛ شروع کردم به طرح مساله البته با شيبي کُند.
دوستاني هم در اين مسير بامن همگام شدند و خيلي خوب از افکار دوستان انديمشند هم ساپورت شديم . افق روشن بود. مسئولان محلي هم خيلي خوب همراز و همدل شدند.
ولي از آنجا که همه چير بروفق مرادنيست؛خيلي زود واکنش ها برانگيخته شد و افرادي با نام ونشان آشکارو پنهان شروع کردند به توصيه ، تهديد ، نصيحت ، سفارش و حتي سهم خواهي (سرهيچي) وحتي به تصويرشهدا که وبلاگ به آن مزين بود هم رحم نکردند و آن را ابزاري براي تسلط بر اموري مي دانستند.اين روند حتي بر زندگي اجتماعي من هم تاثيرگذاشت. ]أآٌّ به اين جمع بندي رسيدم که طي طريق نکنم. البته کارمفيدي که صورت گرفت حجم عظيمي از اطلاعات در خصوص منطقه ميمه و شهر ميمه به کمک دوستان علي الخصوص جناب اقاي محمدتقي معينيان وارد دنياي مجازي شد و ميمه دراينترنت شناسنامه دار گرديد.و اکنون با يک جستجوي ساده اطلاعات کافي از ديار" صبور من " در اينترنت مي توان يافت.
حال دلخوشم به همين چندخط که گهگدار بر صفحه مجازي مي نشيند؛ چيز ديگري را هم جستجو نمي کنم. دلخوش به آمارنيز نيستم .روزي ۱۰۰تا روزي ۱۰ تا مهم نيست. مهم انست که هرازچندگاهي ايميلي از عزيزاني مي رسد و کامنتي از دوستان خوانده مي شود.
اما واقعيتي رانمي توانم کتمان کنم . همچنان به مسائل زادگاهم حساسم و وبلاگهاي بچه هاي منطقه و وبلاگ صبح ميمه که با مديريت جناب آقاي شيباني خوش درخشيده راهرروز خواننده هستم.
بدرود...