ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
 

انت الذاكر قبل الذاكرين

دعاي عرفه امام حسين (ع)

عيد قربان مبارك باد

 

به راستي فلسفه قربان كردن چيست امروز بعد از گذر قرنها از به مسلخ بردن اسماعيل (ع) من و تو چه را بايد به مسلخ وجود ببريم!؟ مگر نه اينكه هرچه در اعمال حج وجود دارد رمزي است و تذكاري!؟

مي خواهم اسماعيل باشم و به سوي قتلگاه دوان روم
اما چون افسار گسيخته اي پاي در گِل جا گذاشته ام!

مي خواهم هابيل باشم
اما چون قابيل در پنهان كردن نفس خود سر گشته ام!

مي خواهم يوسف باشم
اما درحسادت برادرانش غوطه مي خورم ودر چاه كينه از ياد رفته ام!

مي خواهم يونس باشم، بروم از اين ديار
اما چون او اما بسي جاودانه در شكم ماهي نفس دست وپا مي زنم!

مي خواهم سليمان باشم عظيم وقوي
اما چون بلقيس به دنبال تخت پادشاهيم به هر سو دوانم!

مي خواهم موسي باشم
اما مرا هاروني نيست كه تسكين قلبم باشد و پشتيبان بازوانم در قدم برداشتن در برابر فرعونيان وجود!

مي خواهم عيسي باشم و به دنبال دم عيسوي سالها آواره بيابانها شوم
اما خود را مي يابم كه با شيطان هم دست شده
خودم، خود را به صليب نفسانيت مي كشم
آه ؛ كه من چقدر با خودم نا مهربانم!

آيا به راستي من براي رسيدن به اهداف سستم ونافرجام!؟!؟
هيهات؛
كه اي يگانه در وجود!

مي داني مي طلبم تو را بي وقفه!
اما لعنت بر فرعونيان و قابيل هاي وجودم!
مرگباد بر ابليس تنم!

من ديگر نمي خواهم در هبوط آدم غوطه ور باشم!
من همينك خواستار آتشم و بت شكنم چون خليل!
و از اينك خواهم شكست بتخانه وجودم را !
من خواستار آتشم!

چون يقينم بر گلستان شدن آن است!
 

من تورا دارم! تو!

پس غم نبود هارون را خواهم توانست تحمل كردن!
كه اگر تو بخواهي هاروني را بدرقه راهم خواهي كرد!؟
پس؛
من اينك به سوي خود مي روم"!
تا بار ديگر هفت بار براي يافتن آب حيات صفا را به مروه ختم كنم.

 
 
HydroForum® Group
+  نوشته شده در  ۱۳۸۴/۱۰/۲۱ساعت   توسط علی وطن خواه   |