ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی

یک لذت غریب در زندگی است که می شود اسمش را لذت بردن از کار حرفه ای توصیف کرد! 

 سخنان پوتین در اجلاس خزر، به شدت زیرکانه و در عین حال موذیانه و لذت بخش! بود، به این بهانه و به بهانه اینکه خیلی ها  بخاطر سفر پوتین تا مرز ذوق مرگی هم پیش رفتند، این مطلب رو نوشتم...!

***
شاید بتوان دیپلماتیک ترین سخنرانی در اجلاس سران کشورهای ساحلی خزر را ، سخنان  معنادار ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه توصیف کرد، سخنانی که به مفهوم واقعی می توان ادعا کرد که بر روی "تک تک" کلمات آن، کار شده بود.
 
پیشنهاد روشن روسیه که در سخنان پوتین  انعکاس یافت، "اتصال دریای خزر به دریای سیاه" بود، شاید در نگاه اول، این پیشنهاد یک طرح خیرخواهانه برای خروج خزر از بن بست تلقی شود، اما طرح زیرکانه پوتین، در نهایت مفهومی جز تغییر جهت کریدور "شمال-جنوب" دریای خزر به کریدور "شرق-غرب" ندارد.
این مفهوم را می توان چنین توضیح داد: با توجه به موقعیت  و شکل جغرافیایی دریای خزر (طول بسیار زیاد و عرض نسبتا کم ) ، موقعیت و پراکندگی منابع انرژی و  شکل مرزهای کشورهای ساحلی این دریا ، دو کریدور و مسیر را برای انتقال انرژی می توان در دریای خزر تصور کرد:

1 - کریدور شمال-جنوب با محوریت ایران:
 
ایران به دلیل بهره مندی از خطوط راه آهن و دسترسی به آبهای آزاد (خلیج فارس) یک گزینه مهم برای انتقال منابع انرژی و صادرات کشورهای ساحلی خزر (به خصوص ترکمنستان، قزاقستان که دسترسی به آبهای آزاد ندارند)  است.
 
2 - کریدور شرق-غرب با محوریت روسیه:

اگر پیشنهاد روسیه برای اتصال خزر به دریای سیاه، عملی شود، عملا مسیر طبیعی کریدور شمال -جنوب به شرق-غرب تغییر جهت می دهد، ضمن اینکه مسیر انتقال انرژی کشورهای آسیای میانه به اروپا، بسیار کوتاهتر می شود و میانداری این کریدور به روسیه می رسد و  یک پیروزی بزرگ استراتژیک روسیه رقم می خورد، کشتی رانی در خزر تحولی تاریخی را تجربه می کند، ضمن اینکه همگرایی و اتحاد این کشورها با روسیه، بیشتر خواهد شد و ...بی تردید عملی شدن این گزینه کاملا به نفع روسیه و به ضرر ایران خواهد بود.

پوتین در بخش دیگری از سخنانش در اجلاس خزر گفته بود: "ما برای استفاده از ذخایر دریای خزر نباید منتظر کنوانسیون حقوقی باشیم بلکه باید با ابزار دیپلماتیک آن را جلو ببریم".

طعم و مفهوم این سخن هم  بسیار قابل تامل و مصداقی روشن از "دیپلماسی روسی" است: استفاده صرف از ابزار دیپلماتیک و چانه زنی برای استفاده از ذخائر خزر، بدون تدوین کنوانسیون حقوقی شفاف؛ عملا بازهم فقط به نفع روسیه تمام می شود، بسیار واضح است که در میدان دیپلماسی و چانه زنی-رایزنی در بین کشورهای ساحلی دریای خزر، روسیه به دلیل قدرت بالای خود، "دست برتر" را دارد و توان همراه کردن بقیه کشورها  را با خود دارد.

به عبارت دیگر عدم تدوین رژیم دقیق حقوقی دریای خزر، باعث خواهد شد که قدرت چانه زنی روسیه، نفوذ خارق العاده ای پیدا کند و روسیه با ابزارهای قدرت متنوع خویش، کوچکترین محدودیتی برای پیگیری سیاست هایش نداشته باشد.

از طرف دیگر، برگزاری نشست کشورهای ساحلی خزر و تفاهم عمومی و اولیه 5 کشور ساحلی در واقع نقطه شروعی برای این "دیپلماسی روسی" است، از این جهت که اولا همه کشورها با اصل بهره مندی عمومی از ذخائر خزر موافقت کردند و عملا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، اولین بار است که کشورهای ساحلی به "حداقلی" از تفاهم دست پیدا می کنند.

هرچند که نفس برگزاری اجلاس روسای کشورهای ساحلی خزر در تهران،در شرایط کنونی، می تواند به عنوان یک پیروزی سیاسی برای ایران تفسیر شود، اما در این باره نباید دچار افراط و خوش بینی شد، با جمع و برآیند گیری  پیشنهاد اول پوتین(اتصال خزر به دریای سیاه) و این سخن تامل برانگیز، می توان تا حدود زیادی دلیل و انگیزه،  مسافرت تقریبا غیرمنتظره رئیس جمهور روسیه به کشورمان را فهمید.

ضمن اینکه باید توجه کرد بزرگ نمایی در مورد سفر پوتین به ایران از سوی سیاسیون و رسانه های ایرانی، عملا باعث می شود طرف روسی هم این توهم را به عنوان "امتیازی" به ایران بفروشد.

بی تردید "ایران و روسیه" دو کشور تعیین کننده در معادله خزر هستند و سه کشور دیگر ساحلی خزر، به نوعی تابع این دو قطب خواهند بود، خیز خاموش"دیپلماسی روسی" برای بهره مندی و مدیریت خزر آغاز شده است، باید دید که "دیپلماسی ایرانی" خزر چگونه طراحی و اجرا می شود؟

منبع: کلاشینکف دیجیتال
+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۳۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
حقیقتا پوتین و صلابت خاص وی  را دوست دارم. او به قول روس ها ، مردی قوی است. این یادداشت را به مناسبت ورود رئیس جمهور روسیه به تهران برای شرکت در نشست دومین اجلاس سران کشورهای ساحلی دریای خزر  نوشتم .  قرار است رژیم حقوقی دریای خزر دراین نشست تعیین شود.

 ولاديمير پوتين نخستين رئيس دولت روسيه است که از سال 1943 تاکنون به کشورمان سفر مي کند.


 

پوتين‌ گفته است : روسيه‌ نمي‌تواند با وجود قوه‌ مجريه‌ ضعيف‌ قدرتمند باشد و من‌ تمام‌ دستاوردهاي‌ چند سال‌ اخير را که‌ با تلاش‌هايم‌ محقق‌ شده‌است‌ به‌ کلوخ‌ تبديل‌ نخواهم‌ کرد‌

                                                  ****************

ولاديمير پوتين رئيس جمهور مقتدر فعلي روسيه در هفتم اكتبر 1952 در لنينگراد در يك خانواده كارگر به دنيا آمده است. او از نوجواني فرد بسيار فعال و باابتكاري بود و قبل از اينكه به خدمت ک.گ.ب درآيد با علاقه زياد به ورزش هاي رزمي ژاپني و چيني به پيشرفت هاي زيادي در اين زمينه نائل مي گردد.
    
    

 او در دانشگاه لنينگراد در رشته حقوق با معدل بالافارغ التحصيل شده و همچنان كه در خاطراتش نوشته است چون علاقه بسياري به كارهاي سري يعني، جاسوسي و ضدجاسوسي داشته، به اين جهت وارد خدمت در ك.گ.ب مي شود. لازم است اين توضيح داده شود كه يوري آندره پوف كه سال هاي پاياني زندگي اش به رياست جمهوري شوروي رسيد، قبلامدت 15 سال رياست ك .گ.ب را بر عهده داشته است و او بود كه تحول اساسي در اين سازمان را با به كار گرفتن جوان هاي باهوش و دانشگاه ديده به وجود آورد. 
    
    
 پوتين محصول تمام عيار اين دوره از تحولات ک.گ.ب است. تمام كساني كه در اين دوره وارد خدمت ك.گ.ب شده اند به نام فرزندان آندره پوف ناميده مي شوند. اين گروه با تحصيلات عالي و فني كه در دانشگاه كسب كرده اند درصدد بوده اند كه به علوم ارتباطات به معناي وسيع و امروزي آن و به خصوص به اطلاعات پيچيده اقتصادي دست يابند. مسوولان شوروي در اين سال ها يعني دهه 1970 و 1980 درصدد بودند كه عقب ماندگي خودشان را در مقايسه با دستگاه هاي آمريكايي جبران كنند به همين دليل در سال 1985 پوتين را به ماموريت خاص به شهر لايپزيك در آلمان مي فرستند كه شغل ظاهري و رسمي او رياست خانه دوستي آلمان و شوروي بوده است. روزنامه هاي آلمان نوشته اند كه پوتين در اين مدت به طور سري ماموريت هاي مختلفي را در خارج از آلمان انجام داده است به نظر مي آيد كه عامل عمده ماموريت پوتين آشنايي با ترقيات و تحولات جديد در زمينه اطلاعات علمي و فني جهان غرب بوده است.
    
    
    

در آغاز سال 1990 يعني سالي كه وحدت آلمان عملي مي شود، او در لنينگراد در پست معاونت بين المللي دانشگاه بزرگ لنينگراد منصوب مي شود.   
در اين دوره پوتين به درجه نايب سرهنگي رسيده است ضمنا شهرت افسر فسادناپذير را هم به دست آورده است. در عين حال در اين دوره او سمت مشاور امور امنيتي شهردار لنينگراد را هم به عهده داشته است. در تاريخ 1996 پوتين به مسكو منتقل مي شود و پست مشاور رئيس جمهوري را به عهده مي گيرد. يك سال بعد او با اختيارات وسيع در دستگاه رياست جمهوري يلتسين به مقام معاونت رئيس جمهور منصوب مي شود. در اين دوره كوشش پوتين در دفاع و پوشاندن بدنامي هاي مالي خانوادگي يلتسين بوده است؛ به خصوص كه موفق مي شود دادستان سختگير آن زمان السكوراتف كه مزاحم خانواده يلتسين بوده را از شغلش دور كند.

به تدريج پوتين در همراهي با يلتسين از مامور امنيتي به يك مرد سياسي تمام عيار تبديل مي شود و بالاخره به پست نخست وزيري هم مي رسد. علائم بسياري ديده مي شود كه در سال هاي پيش ك .گ .ب متوجه خطرات فروپاشي شوروي شده يعني پروستريكا كه گورباچف آن را دنبال كرد را براي نجات شوروي طرح ريزي كرده است. از اين به بعد معلوم نيست پوتين دنبال راه خودش بوده است يا همراه و متفق با يلتسين عمل مي كند. شكي نيست كه پوتين با نقش هاي مختلفي كه بازي مي كرده است به صورت مرد مقتدري جلوه مي كند. پوتین در مبارزه استقلال طلبان چچن هم عامل برقراري آرامش و رشد سريع اقتصادي روسيه شناخته شده است. به همين دليل با محبوبيت بي سابقه، با 39 ميليون راي براي رياست جمهوري انتخاب شد.


    
 
در پايان بايد گفت با همه شايعاتي كه درباره چندگانگي رفتار پوتين و خشونتي كه مثلادر سركوب مسلمانان چچن به او نسبت مي دهند بايد اين انصاف را داشت كه اگر تربيت خشك و بي روح ك. گ. ب نبود معلوم نبود كه در جامعه از هم گسسته بعد از كمونيسم با همه بي نظمي هاي سياسي و اجتماعي و فقر اقتصادي و فساد مرئي و نامرئي اي كه در روسيه حكمفرما بود كسان ديگري مي توانستند تا همين اندازه هم در روسيه نظم و انضباط برقرار كنند يا نه؟!

 يقينا اعتماد به نفس و روحيه قوي پوتين از اينكه توانست بالاخره كشورش را در مسير كم و بیش طبيعي قرار دهد، قابل توجه است.

     نکات

* ولاديمير پوتين در 7 اكتبر 1952 در لنينگراد(سن پترزبورگ كنوني) متولد شد.

* در سال 1975 پوتين در رشته حقوق از دانشگاه لنينگراد فارغ‌التحصيل شد او چند سال بعد مدرك دكتراي خود در رشته اقتصاد را دريافت كرد. پس از فارغ‌التحصيلي پوتين از سوي كا.گ.ب به همكاري دعوت شد و از سال 1985 تا سال 1990 از سوي سازمان اطلاعات روسيه در آلمان به كار مشغول شد.

* در سال 1990 پوتين به مقام مشاور رييس دانشگاه دولتي لنينگراد در امورخارجه برگزيده شد.

* در ژوئن 1991 او به رياست كميته روابط بين‌الملل شوراي شهر سن پترزبورگ برگزيده شد. لنينگراد پس از فرو پاشي اتحاد جماهير شوروي به سن پترزبورگ تغيير نام داد. در سال 1994 پوتين با حفظ سمت، مقام معاونت شهردار سن پترزبورگ را نيز عهده دار شد.

* در اوت 1996 نيز پوتين به سمت معاون دايره اداري رياست جمهوري روسيه منصوب شد، در مارس 1997 نيز سمت معاونت اجرايي دفتر رياست جمهوري روسيه و رياست دايره مركزي تحقيقات و نظارت  دولت را به عهده گرفت. در ماه مه 1998 با ارتقاي سمت در مقام معاون اول دايره اداري رياست جمهوري منصوب شد.

* در ژوئيه 1997 پوتين سمت مديريت سرويس امنيت فدرال روسيه را عهدار شد، چندي بعد  او با حفظ سمت، مقام دبيركل شوراي امنيت ملي روسيه را نيز به عهده گرفت. سرانجام در اوت 1999 پوتين به نخست وزيري روسيه رسيد.

* در 31 دسامبر 1999 نيز ولاديمير پوتين پس از استعفاي بوريس يلتسين، به عنوان رييس جمهوري موقت روسيه برگزيده شد.در مارس 2000 او به رياست جمهوري روسيه انتخاب شد.در مارس 2004 نيز پوتين براي بار دوم به كرملين راه يافت.

* پوتين به خوبي به زبان‌هاي آلماني و انگليسي صحبت مي‌كند. او با لودميلا پوتينا ازدواج كرده كه ثمره اين ازدواج دو دختر به نام‌هاي ماريا و كاترينا است.

سخن و شعار پوتین :‌ رئيس‌جمهور روسيه‌ نه‌ تنها بايد به‌ خود متکي‌ باشد بلکه‌ بايد فعالانه‌ به‌ وظايف‌ و تعهداتش‌ در قبال‌ ملت‌ عمل‌ کند.

 

 

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۲۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
باخبر شدم همزمان با عيد سعيد فطر توزيع کتاب ميمه شهري ناشناخته در حاشيه كوير تاليف جناب آقاي محمدتقي معينيان آغاز مي شود.

كتاب " ميمه شهري ناشناخته در حاشيه كوير" به طور گسترده به بررسي تاريخ و سنن مردم منطقه ميمه بويژه شهر ميمه مي پردازد و تنها مرجع علمي و فرهنگي منطقه ميمه به شمار مي رود.

توصيه اينجاب به دوستداران فرهنگ و تاريخ ميمه اينست كه حتما اين كتاب را براي كتابخانه منزل و محل كار خود تهيه كنند چراكه سنديت تاريخ موطن شما ،  نوشتار متقن  نويسنده گرامي کتاب  است.

اينجانب در جريان کار تاليف کتاب تاحدودي بودم . الحق و الانصاف  جناب معينيان با کوشش و تلاش زايد الوصفي  پژوهش  ها و کتب مربوط به منطقه ميمه را مورد بررسي قرار مي دادند و دهها مصاحبه حضوري نيز با بزرگان منطقه و افراد عادي انجام داده اند و ازهمين لحاظ است که بر متقن بودن کتاب تاکيد دارم  که اين اثر جداي از تکيه بر آثار کتابخانه اي ،  بر گفتار و  نوشتار معتمدان و بزرگان محلي نيز استوار است  و اين اثربخشي کتاب رادوچندان کرده است .

حاشيه موضوع هم اينکه ، کتاب عليرغم ميل نويسنده با قيمت ۶۵۰۰ تومان عرضه شده است . جناب آقاي معينيان دوست داشت جوانان و نوجوانان بهاي تمام شده کتاب را بپردازند و ازحق التاليف خود صرف نظرکرده بود اما ناشر براساس نظر ارشاد اسلامي ،  قيمت تعرفه اي کتاب را ملاک قرارداده و محاسبه کرده است.

نکته ديگر اين که کتاب در کتابفروشي آقاي علي جمالي نيز قرار است توزيع شود. البته کتاب از انتشارات جهاد دانشگاهي اصفهان است و در مراکز توزيع نشر جهاددانشگاهي قابل دسترسي است و اميدوارم جناب جمالي هم دراين کار فرهنگي سهيم شوند.

من حيث المجموع ، مباحثي خلاصه شده از کتاب ميمه شهري ناشناخته در حاشيه كوير در وبلاگ هاي وطن خواه و به ويژه نتيجه صدر الاسلام  منتشر شده است اما اگر علاقه مند به داشتن کل مطالب با تصاوير بي نظير که تاکنون در اين وبلاگ ها هم چاپ نشده است هستيد ،  کتاب را فوري تهيه کنيد.

  

آثاري ديگري كه تاكنون از آقاي معينيان منتشر شده است :

پناهگاه حيات وحش موته

ابيانه ،نگين قرمز رنگ   استان اصفهان

جانوان تالاب هورالعظيم در سه جلد

بررسي زمين هاي ناحيه هورالعظيم

پرورش ماهي (ماهيان گرمابي وسردآبي) چاپ 85 انتشارات گوتنبرگ

  

 جغرافياي طبيعي زاينده رود

  

 تالاب گاوخوني

  

بزرگترين تالاب هورالعظيم

 

حشره شناسي  

جغدهاي  ايران و جهان

 

پستانداران آبزي 

لاك پشت هاي ايران و جهان   

و چند اثر ديگر كه هم اكنون محقق گرامي درحال تاليف آنهاست.

توجه: کتاب پروش ماهي نيز هم اکنون در حال توزيع است .

+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

موضوع این نوشته اگرچه با پست های قبلی درتضاد است اما ریشه مشترکی با آنها دارد .  بن مایه  همه آنها انسان های خودساخته فراموش شده است . پس به فکر تضاد نباشید..... 

کلاس درس تمام شده بود و ارنستو چه گوارا کاغذ و خودکارش را جمع می کرد. دیگر چیزی به پایان دوره دکترا باقی نمانده بود، اما او از سوی یکی از دوستانش پیشنهاد جالبی دریافت کرده بود. مسافرتی یک ساله به کشور های آمریکای جنوبی، حرکت به سوی کوردوبا، استراحت در کنار  سواحل رود  لازوف.. .برای این سفر چه گوارا می بایست یکسال از دانشگاه مرخصی می گرفت.

چه گوارا و رفیقش سفر یکساله شان را با یک موتور سیکلت آغاز کردند. چه گوارا فقر و بدبختی مردم آمریکای جنوبی را می دید و مسبب همه آنها را  آمریکا می دانست. ((چه)) آمریکای جنوبی را به صورت ملتی واحد تجسم می کرد و برای آزادی این ملت می کوشید...   پس از پایان تحصیلات پزشکی، چه گوارا دوباره مشغول سفر در  نقاط مختلف آمریکای جنوبی شد.

 کوبا، در ان زمان کشوری بسیار فقیر و بد بخت بود. دو برادر که یکی از آنها ریش بلندی داشت به خاطر مخالفت با نظامی حاکم یعنی فولخنسیو باتیستا از خاک کوبا به مکزیکو سیتی تبعید شده بودند. رائول و فیدل کاسترو مشغول ساماندهی نیروهای چریکی برای انجام یک کودتا در کوبا بودندو برای همراهی با این دو برادر هیچ کس مناسب تر از چه گوارا نبود.

می گویند سه انقلابی در کنار هم جمع می شوند. معتقدند باید حمله کرد و کوبا را نجات داد... نیروهای تحت فرماندهی چه گوارا (پس از آنکه ورود به کوبا و جنگ های چریکی چند ساله باموفقیت انجام شد)سرانجام با انهدام یک قطار نظامی موفق به تصرف ایالت سانتا کلارا شدند و سربازان فیدل کاسترو چندی بعد هاوانا را تصرف کردند. باتیستا به مانند هر دیکتاتور دیگر گریخت. دولت انقلابی  کوبا به رهبری فیدل کاسترو تشکیل شد.کوبا آزاد شد...   اما ((چه)) ؟...

اندیشه های انقلابی چه گوارا پایان نیافته است. او عازم کنگو  شد تا در حمایت از پاتریس لومومبا به شورش های انقلابیون کنگو کمک کند. زندگی چه گوارا سپس به سفر کردن در کشور های جهان گذشت. سپس به کوبا باز گشت، اما او که دست راست فیدل کاسترو محسوب می شد خود را از نظر ها پنهان می کرد. شاید آماده رفتن به جای دیگری بود. شاید اندیشه ای دوباره برای جنگهای چریکی و مبارزات انقلابی داشت. سپس ((چه)) که اینک سن را از مرز چهل گذرانده بود عازم بولیوی شد، در حالیکه این بار نه یک چریک ناشناخته بلکه رهبری بزرگ و کاملاً تحت نظر سازمان سیا بود...

نیروهای چه گوارا در نبرد های کوهستانی در بولیوی به پیروزی هایی دست یافتند، اما حضور فعال نیروهای آمریکایی مانع بزرگی برای یک انقلاب به شمار می آمد. اوضاع خیلی خوب پیش نمی رفت و ((چه)) اصلاً راضی نبود. شاید می توانست در کوبا بماند و راحت به سیگار برگش پک بزند. اما او یک انقلابی بود.

عاقبت روزی رسید که نظامیان دولت بولیوی محل اقامت چه گوارا را شناسایی و محاصره کردند. نبرد دوباره ای آغاز شد. این بار چه گوارا خود را به شکست نزدیک می دید. گلوله ای به پایش خورد و در حالیکه توان راه رفتن نداشت خود را تسلیم کرد...

ساعتی بعد چه گوارا دست بسته در انتظار اعدام بود. سربازان به خط شدند. ((چه)) دلش می خواست سیگار بکشد. اما نمی توانست. نگاهی به جیب پیراهن طوسی رنگش کرد که تهِ سیگار برگی از آن بیرون زده بود. سربازی جلو آمد و چشم چه گوارا را با دستمالی سیاه بست. سربازان آماده شلیک بودند...
ناگهان ((چه)) با تمام وجود فریاد زد: شلیک کنید ترسو ها!  شما یک مرد را می کشید!!  صدای گلوله ها در سالن اعدام پیچید...

 

                                                          

 .  

                                     

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۱۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

اندرزی ازمرحوم  میرزا حسن صدرالاسلام شهیدی رحمه الله علیه (الفاتحه)

 

مِهر رَز  و  دشت و  ِکیَه  َمستِتْ  اَکِِرِه                         حُبْ زَرُ و  سیم بُت پرستت اَکِرِه

اینها  هَمَه  مال   عِزَتِ   دُنیایَه                          در روز حساب  خوار و   پستت اَ ِکرِه

مرگ اَ ِیِِِ   و کارها همه لََق  اکره                         دلها  اَتُوِپه وسینه ُو سینه َ تَقْ تَقْ اَکره

چَمْ  طاقِنِهْ بِوینْ  که مال  دنیا  لاشَه                     طالب  اُو ِزه چه  کوه وَقْ وَقْ   اَکِره عمُر تو بِشوُ  نَه وَقت هاچِِشْتَنَته                        ویدار بُورَه  کِه   وقت   تُم  کاشتَنَته

 پنجاه  بِشوُ سال تو و شصت بِمَه                 وقت  شُویَنَتْ ب ِبُو   واهشتنته                                           

  

 دنیا دو سه رُوَ َوه میزل (منزل) ایست نهه              پای  گذره و قابل  زیست   نهه

 عاقل  دُم   پل  نکره   هرگز   میزل         این عمر که  ویشتر از  صد وبیست   نهه

 

مرحوم صدر الاسلام رضي الله عنه (جد من )فرزند ميرزاعبدالوهاب فرزند ملاآقاجان فرزند ملامحمدطاهر از نواده هاي شهيد ثاني لبنان است كه با جهد و تلاش مداوم توانست توفيقاتي را در زمينه هاي علمي و فرهنگي کسب کند و درجه خلوص و ايمان وي نيز زبانزد خاص و عام بود تا حدي که قدما مي گويند نعلين وي (کفش ) در جلوي پايش جفت مي شد.

 ميرزا حسن شهيدي متخلص به (طوبي) از علماء و ملاهاي قرن هيجدهم در منطقه ميمه بود که در چهارم ماه صفر سال 1284  در شهر ميمه در خانواده اي روحاني ديده به جهان گشود و در سال 1314 شمسي دار فاني را وداع گفت.
اين عالم جليل القدر يکي از بزرگاني بود که در اين منطقه به طور گمنام متولد و عمر گرانبار خود را در خدمت به اهالي شهر ميمه به پايان رسانيد.
در زمان قاجاريه وقتي حضرت آيت ا... نجفي اصفهاني در سفري به ميمه مشرف مي شوند در ملاقاتي که با مرحوم شهيدي داشتند به وي لقب و مهر صدرالسلام اعطا مي فرمايند. مرحوم شهيدي هنرمندي توانا و زبردست ، اديبي دانا بود که به علوم مختلف زمان خود مهارت و تسلط کامل داشت ،  وي در کنار کسب علم صنايع ، هنرهاي دستي را در حد والايي آموخته بود و در نقاشي ، قلمدان سازي ، قالي باقي ، ترمه دوزي ، گلدوزي ، گچ بري ، اصول ، فقه ، منطق ، معاني و بيان و شعر داراي آثار ارزشمند بود. از اين دانشمند چندين جلد کتاب به نام هاي (مجموعه شعر طوبي ، کيميا ، و شيميا ، اسرار الشهاده و دهها جلد قرآن دست نويس باقي مانده است).

تخريب مقبره صدرالاسلام چگونه صورت گرفت ؟؟؟
شايد اگر ميرزا حسن صدرالاسلام زنده بود به حال خود خيلي افسوس مي خورد. حداقل از اين منظر كه چند پاره استخوان پيكرش را كسي نيست به جايي ديگر انتقال دهد تا مجبور نباشد قدم هاي سنگين افراد نادان را بر روي سنگ قبر خود تحمل كند. انسان هايي كه حتي سواد فرهنگي احترام به مردگان را نيز ندارند. راستي حقيقت چيست؟

پيشينه تاريخي : ميرزا حسن صدرالاسلام فرزند ميرازعبدالوهاب در يك خانواده مذهبي به دنياآمد. تحطيلات ديني را نزد پدرش فرا گرفت و خيلي زود در زمان خود و دران خطه و حتي اصفهان به نابغه اي ديني و علمي تبديل شد.
مرحوم صدر الاسلام (رضي الله عنه ) كه جد من است ، با جهد و تلاش مداوم توانست توفيقاتي را در زمينه هاي علمي و فرهنگي کسب کند. ميرزا تنها در فكر مطالعه بود و توانست در اين زمينه علمي توفيقات زيادي را كسب كند.در علم شيمي سرآمد شد و معدن طلاي موته را كه جمعي از فرزانگان ميمه اي او را همراهي مي كردند، توانست كشف كند و بانام ميمه سنگ نوشته اي را درمحل نصب كرد تا آيندگان بدانند اين گوهر ازان منطقه ميمه است و بس.(چيزي كه الان شاهد ان نيستيم ).

ميرزا حسن در زمينه هنري نيز يدي طولاني داشت.قالي بافي ، قلمدان هاي كنده كاري شده ،حجاري سنگ و مهمترين خصيصه هنري وي يعني خوشنويسي از آن جمله اند.

ميرزاحسن بر روي سنگ محراب مسجد جامع ميمه كه متعلق به عصر سلجوقي بود و هم اكنون در موزه ايران باستان در بخش اسلامي آن نگهداري مي شود،  باخط خوش خود حجاري كرد و اضافاتي نمود.داخل شبستان مسجد و در زير  گنبد مسجد  هم باخط خوش خود نوشت .

ميرزا خالق نوعي خط مخصوص نيز هست. نسخه اي از اين خط منحصر به فرد به نام خط مجنون هم اكنون وجود دارد .به زودي در همين صفحات آن رابراي شما نمايش مي دهم .  اين خط شامل دو برگ خطاطي است. در حالي كه هيچ يك از دو برگ به تنهايي معني خاصي ندارد، بلكه باقرارگرفتن روي يكديگر معني آن هويدا مي شود .

مطلب ديگر اينكه تمول ميرزا حسن در حدي بود که بتواند روزگار خود و خانواده اش را سپري کند . وي چند همسر اختيار نمود و از اين منظر از وي به شوخي ياد مي شود. وي عاقد زوج هاي ميمه اي بود وصدها زوج را در طول عمر پربرکت خود به وصلت نشاند. قباله هايي باخط خوش وي  هنوز موجود است . درميان عوام در مورد ميرزا حسن وجود داشت و دارد چيزي جز احسان و نيكوئي نيست .

ميرزا حسن بيدادگر نيز بود اما نه يک انقلابي آنارشيست . شايد فلسفه مبارزه وي که بيشتر در انزوا و در افکار وي گذشت در نظر يک مخالف استبداد او را يک محافظه کار نشان دهد . علي الحال درجه خلوص و ايمان وي زبانزد خاص و عام بود تا حدي که قدما مي گويند نعلين وي (کفش ) در جلوي پايش جفت مي شدند. با درگذشت ميرزا ، وي را درجوار پدرش در گورستاني كه هم اكنون اداره بهزيستي دران قراردارد به خاك سپردند.

در اوان پيروزي انقلاب و درست زماني که تب انقلاب همه را گرفته بود ،عده اي ناخواسته در صدد تخريب مزار ميرزا حسن بودند اما برخي آيات عظام شديدا مخالفت کردند و حتي دستور به ساخت مقبره اي براي وي نيز دادند. شايد بپرسيد چراعده اي در صدد تخريب قبر وي بودند؟ 

ميرزا حسن چند فرزند داشت به نام هاي آقاشهاب، آقاسهام(اگردرست نوشته باشم)،آقاجلال،آقاجان و عبدالوهاب ، آصفه خانم ، سودابه خانم، گل افروز ، جواهر ، سلطنت و هماسلطان .همگي به جز يك نفر درگذشته اند.اما يك نفر درقيد حيات است . ميرزا حسن فرزندي هنرمندي داشت که هم اکنون  در آمريكاست به نام عبدالوهاب شهيدي .

شهيدي آثار فراواني را با همكاري گروه پايور و گروه هاي فرهنگ و هنر وقت انجام داد. از معروف ترين آثار شهيدي ، بازخواني تصنيف لري ، آن نگاه مست تو " در دستگاه ماهور با شعر هما ميرافشار مي باشد .

در اوايل انقلاب تعرضاتي به قبرصدرالاسلام  رضي الله عنه به خاطر پاره اي شبهات در رابطه با فرزند اين عالم بزرگوار صورت گرفت اما آيات عظام به نمايندگان خود دستور دادند حرمت صدرالاسلام رعايت شود.

با اين فتاوي ، مقبره ميرزاحسن صدرالاسلام از پيكره گورستاني كه زمزمه تخريب ان به گوش مي رسيد و بعد ها به بهزيستي واگذارگرديد ، جدا شد ومقبره اش با بودجه اندك اوقاف و ميراث فرهنگي و بودجه اعظم فرزند وي (كه از شبهات تاحدودي برائت شده بود) ساخته شد.

 اما با وجود احترام فوق العاده روحانيون و ميمه اي ها به اين شخصيت هاي ديني ، آنها همچنان در انزوا هستند. البته اين به رفتار نزديكان اين دوشخصيت نيز برمي گردد كه در هرجايي از ميرزاحسن و ميرزاعبدالوهاب مايه  مي گذارند اما دريغ از يك فاتحه خواندن و يا سركشيدن به اين قبور.

خلاصه بعد از احداث به اصطلاح  مقبره  صدرالاسلام در اداره بهزيستي ميمه  ، چندين سال در سكوت و بي اگاهي گذشت .در اداره اي بهزيستي كه مقبره در يكي از  اتاق هاي ان  قرار دارد، سرايداري استخدام مي شود و وي از روي ناآگاهي اين قبور را سيمان كاري كرده و محو مي كند كه بعد سيمان تراشيده مي شود اما به سنگ قبور كه خود تاريخي بود و صدر از سنگ مرمر تخته سرخ انها را با دست خود ساخته و پراخته بود، آسيب زيادي رسيد.

به هر حال، صورت مساله اين نيست كه چرا آن فرد اينقدر نااگاه بود... حرف منطقي اينست كه چرا در اداره بهزيستي اين اتفاق افتاد؟

چه بايد كرد:

1- به نظرمن مسئولان فرهنگي و مذهبي ميمه بايد كارشناسي خبره از اداره ميراث فرهنگي را دعوت كنند تا نسبت به ترميم مقبره و  سنگ اقدام شود و سپس شوراي شهر با بازسازي مقبره آنجارا به مكاني فرهنگي تبديل كند .

2- همايشي با هدف بزرگداشت اين شخصيت روحاني برگزار شود كه جداي از آشنايي عمومي با اين شخصيت ، براي وجهه منطقه نيز بسيار مفيد است .

3- نظر ديگر كه شايد كمي افراطي به نظر مي رسد اينكه مقبره به جايي ديگر منتقل شود.

به زودي در وبلاگ نتيجه صدرالاسلام اشعار جديد و خط مجنون ميرزا منتشر مي شود. منتظر باشيد.

+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

خداوندا در اين شب، به ما بياموز تا از هر آنچه غير توست ، دور شويم و به تو نزديک تر که ستار هستي و غفار، درهاي رحمتت را بگشاي که به پناه آمده‌ايم

در فضيلت شب قدر آمده است شبي بهتر زا هزار ماه " ليله القدر خير من الف شهر " و به احتمال قوي اين شب ارجمند يکي از شبهاي نوزدهم ، بيست ويکم و بيست و سوم ماه مبارک رمضان است .

در آيه نخست سوره مبارکه " قدر " نيز تصريح شده است به آن که قرآن کريم در شب قدر نازل شده است : " انا انزلنا في ليله القدر " در " تفسير ابولفتح رازي " پيرامون شب قدر آمده است : شب تقدير است و فصل احکام و تقدير قضايا آنچه خواهد بودن در سال از اجال و ارزاق واقسام همه در اين شب کنند و گفتند قوله " في ليله مبارکه " هم اين شب است و ...

عارفان درباره شب قدر گفته اند که اين شب ، شبي است که سالکان را به تجلي خاص مشرف گرداند تا بدان تجلي قدر و مرتبه خود را نسبت با محبوب بشناسند و آن وقت ابتداي وصول سالک باشد يعني جمع و مقام اهل کمال در معرفت :

در شب قدر قدر خود را دان                                        روز در معرفت سخن ميران

سخن در باب ليله القدر ( شب قدر ) بسيار است و در کتب تفاسير درباره کيفيت و نزول رحمت و برکت در اين شب استثنايي احاديث و روايات بسيار قابل تاملي ذکر شده است .

التماس دعا......

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۰۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

کودکی و نوجوانی من در دوران جنگ گذشت . خاطره گریه های مادرم به هنگام عملیات (دوبرادرم در جبهه بودند) ، حملات هواپیماهای عراق  به اصفهان و شکستن دیوار صوتی برفراز میمه ، تشییع پیکر شهدا ، دوره های آمادگی دفاعی و اردوهای نظامی ، بازی تفنگی و سنگرسازی در رگنه ، آزادی اسرا  و خلاصه خیلی از رویدادهای دیگر همچنان اگرچه باگذشت زمان گردخاکی را برخود دیده اند اما باشنیدن مارش معروف حمله از تلویزیون  دوباره یاد و خاطره آنها زنده می شود.

البته نه سن و نه جثه امثال من قد نداد به جبهه برویم اما به طور ملموس و خیلی نزدیک با جریانات حاکم دران زمان به پیش می رفتیم . به یاددارم دراوایل جنگ در روبروی منزل پدری ام درکنار جاده ارتباطی اصفهان و تهران ، هنوز ساختمان سازی نشده بود و در زمین های کشاورزی اطراف صدها خودروی نفربر نظامی که درحال انتقال سرباز به جبهه بودند برای استراحت اتراق کرده بودند.  من و دوستانم هم از روی کنجکاوی دراطراف تانک ها و سربازان (همه ارتشی بودند)  پرسه می زدیم . دراین حال برای بیشتر دوست شدن !!!! و  نزدیک تر شدن به  تسلیحات !! ، به اتفاق دوستان به  خانه های خودرفته و ماست میمه و نان محلی رابرای انها آوردیم .سربازان هم خوش و بش می کردند اما عبوسی چهرهایشان را هنوز به یاد دارم .

البته در آن موقع زمانی ،  عراق به یکباره حمله کرده بود  و اوضاع سیاسی کشور هم نابسامان بود. شاید اگر ما نیز جای آنها می بودیم و از سرنوشت خود و خانواده و کشور خبری نداشتیم اینگونه بودیم .

بهر حال ، یکی از سربازان را درکنار رودخانه  به صورت چمپاته زده دیدم  که در حال سجده بود . فکرکردم نماز می خواند و به اوگفتم قبله اشتباه است اما با بالا آوردن سرش دیدم غرق درگریه است .سکوت کرد و اصلا چیزی نگفت و رفت.

برای اینکه یادآن دوران برای دوستان زنده شود ، در این پست مطالبی از قبلا راهم دوباره تکرار می کنم.

برای شادی روح شهدا صلوات....

توضیح ابتدایی : درصورت عدم نمایش تصاویر/ کلیک راست کنید و گزینه show picture را انتخاب كنيد.

.............................................................................................................................

مطلبی از چندماه پیش 

چند وقت بود می خواستم درباره شهدا، جانبازان و آزادگان  شهرمان میمه و در صورت

امکان شهدای منطقه  بنویسم تاحداقل از این طریق توانسته باشم دین خود را به این

عزیزان ادا کرده باشم. البته منابع اطلاعاتی اینجانب محدود و در حد آگاهی شخصی بود

وعلت این  فقراطلاعاتی را نیز به پای ساکن بودن اینجانب در تهران  بگذارید نه کوتاهی

 و اهمال بنده .

بگذريم ...

دوران  جنگ  را  به خوبی به یاد می آورم  . در همه تشییع جنازه های  شهدا  شرکت

می کردم  .حتی با چند تن از دوستان در تابوت عزیزان دراز می کشیدیم چون می گفتند

ثواب اخروی دارد.  به خاطر دارم در تشییع جنازه پسرعمه ام  شهید محمدرضا زمانی

 

  

 

بسیار گریه کردم. اين کار در مراسم تشييع جنازه  شهيد بعدي طايفه یعنی  پسر

 عمه ام دیگرم رامين شهيدي

 

   

 

تکرار شد.  البته برای اولین بار هم تشییع جنازه و به خاکسپاری  شهید مهدی

اسماعیلی را از نزدیک دیدم .شهیدان عزیزی چون واحد ، اصغر ایراندوست ،

 محمود ایراندوست ،معینیان،رضا خوبان ، ظهرابی . رضا ایراندوست ، محمدرضا

 اسماعيلي ، اکبرابرام ... را به خاطر دوستی آن عزيزان با برادرانم به خوبی

 به یاد دارم. خلاصه در دوران جنگ هميشه بازي تفنگي ما به راه بود. واقعا عجب

دوراني بود. خاطره ای از شهید بيژن ظهرابي

 

 

بيژن هميشه در مسيرش به دبيرستان از روبروي  منزل  ما رد مي شد. البته با

 برادرانم  دوست بود .  يک روز در حال بازی تفنگی بودم  که  ان شهید گرامی 

 نزديک شد و با شنيدن صداي رگبار که از دهان من خارج مي شد خودش را به 

زمين  زد بعد ناگهان پا شد و به من شلیک کرد. و من هاج و واج می بایست نقش

مرده را بازی می کردم چون کیش مات شده بودم . بیژن گفت : کلاه که نداري

تیراندازی هم بلد نيستي چه طوري مي خواهي بجنگي .  بعد از ظهر همان

 روز يک کلاه سربازي  برايم اورد.

به یاد شهید محمدرضازماني : پسرعمه عزيزم که در عمليات ازادسازي خرمشهر  به

 شهادت رسيد. از او خاطره زياد دارم . شهيد زماني از انسانهاي خودساخته‌ و مومنی  بود

كه با فراهم بودن زمينه‌هاي مساعد،  به مظاهر مادي دنيا و لذايذ آن پشت پا زد.

همه دوستش داشتند و هميشه خندان بود  و بشاش. انساني بود هميشه آماده به

خدمت و پرتوان.  محمد رضا خيلي ساده و در اين حال  زيرك بود. در بين فاميل به خوش

 قولي معروف بود البته از نوع خودش .

محمد رضا   در آغاز انقلاب به صف انقلابيون پيوست و با آغاز جنگ به صف رزمندگان .

به ياد دارم يك روز به منزلمان امده بود و پدرم خيلي به وي اصرار كرد به جبهه نرو اما او

 فقط ساكت بود و دراخر كه از اين حرفهاي تكراري حوصله اش به سر امده بود به پدرم

گفت : دين و ناموسمون در خطره و من اينجا بشينم .  درود بر اين رادمردان خدا . درود بر

 اين شهامت وصف نشدني .

الان به اين فكر مي كردم آيا در حال حاضر كسي ظرفيت اينگونه سخن گفتن را دارد يا نه.

 امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و اين نوع زندگي از با

فضيلت‌ترين زندگي‌هاست. يادشان گرامي باد .

 رامین  نیز بعد از جنگ در گروه تفحص بود وتله انفجاری به جاي مانده ازجنگ شهادت

وي را موجب شد. با اوخاطره آنقدر زیاد است که در این صفحه نمی توان حتی به یکی

 از انها اشاره کرد. من تنها یکسال از رامین کوچکتر بودم. 

خاطره اي ديگر هم از دوران جنگ به يادم امد که خالي ازلطف نيست .کلاس دوم

راهنمايي بودم.  بچه هاي کلاس را  به اموزش نظامي و ميدان تير که در کنار کوه کهرو

 بود بردند. هركدام تفنگ کلاشي داشتيم كه هم اندازه خودمون بود اما واقعا تيراندازي

با ان لذت بخش بود. بعد از تيراندازي  شروع به جمع آوري پوکه ها  کرديم .بچه ها

 سعي در مخفي كردن ان در جوراب و پيراهن خود داشتند. من هم سه تا پوکه درجيب

 و بقيه را ( 20 عدد  ديگر را )  در کفش هايم  جاسازي کردم .به هنگام سوار شدن به 

 ميني بوس ، برادري از سپاه شروع به بازرسي کرد. همه لو رفتند . نوبت به من كه

 رسيد ، گفتم اقا من سه تا پوکه براي يادگاري برداشته ام و اين سه تا راهم اگر

 بخواهيد،  برمي گردانم  و بلافاصله  دست کردم به جيب  و هرسه پوکه را به وي دادم .

 طرف هم به اقتضاي درسخوان بودن ما و منظم بودن ما همان سه تاپوکه راهم

 بخشيد و سوار ماشين شدم. تا مدتها به اين زيرکي کودکانه خودم  مي باليدم ....

خلاصه کلام اينکه جنگ تمام شد و ازاده ها نيز امدند. در مراسم   همه انها بودم .

 به همه اینها رفت وامدها به بیمارستان ها برای  عیادت دسته جمعی دانش اموزان

 ازجانبازان و به خصوص ایاب و ذهاب خانواده  خودم به رشت / یزد و اصفهان برای

 دیدار برادرم که در منطقه سومار جانباز ۴۵درصد شده بود را نيز بايد  اضافه کرد.

اسامي شهداي ميمه :

 شهيدان احمدنيکونام ، محمودنيکونام ، مصطفي شبان (شهادت بدست ساواک)، 

هوشنگ شبان ، اصغر ،  محمود ، رضا ، حميد ، عليرضا ايراندوست ، بيکي حسن،

بيکيان ، محمدرضازماني ، خادم ،اصغریان ،رامين شهيدي ، مرتضي جعفري ،

رضا خوبان ، حسين اسماعيلي ، بيژن ظهرابي ، محمدرضامعينيان ، محمدرضا

 اسماعيلي ،  حسن پهلوان ، اکبر مسافري ، متقي(درحين ماموريت)،

 توکل (درحين ماموريت) ، اسد (جانباز شيميايي) ،رمضانی فر ،  ابرام ،

شهيدان هاشمي و هاشميان ، سراجي (دراسارت ) محمودي ، اکبرواحدي ،

محمدرضا ناديان ، اسد، حسن سراجي ، دستبرد، بیگلری،  محمدرضا زاهدي  و ... 

البته گفتنی است هنوزپيکر چند تن از رزمندگان رشید اسلام که از میمه به جبهه رفته

 بودند از جمله جاوید الاثرها بیگلری - زاهدی و..  به وطن و سرزمین مادری خود

 بازنگشته اند که روحشان قرین رحمت الهی باد.

شهدا كه درود و رحمت عالي خداوند برآنان باد، اكثرا از خانواده هاي زحمتكش و به

 عبارتي تكيه گاه پدران و مادران خود بودند. اين شهدا از نسلي غيرتمند و ديندار بودند

 كه دنيا و اميال دنيوي براي انها اصلا ارزشي نداشت و در نهايت به ان پشت كردند. 

من اكثر  شهیدان  میمه را به ياد دارم . البته سن و سال من درحدي نبود كه با آنها

 دوست باشم اما داشتن دو برادر در رده سني انها و بعضا رفاقت برادرانم با اين عزيزان

باعث شد خيلي از شهدا را از نزديك بشناسم.  از طرفي برخي از شهيدان نيز همسايه

 ما بودند و به طور كلي در يك اجتماع كوچك كم پيش مي آيد كه از حال يكديگر خبر نداشته

 باشند.

تصاویر شهدای میمه را نتوانستم در سایت بنیاد شهید پیدا کنم .اصلا زندگی نامه شهدا

 هم در دسترس نبودوتصاويري هم که دارم از وبلاگ شهيدان ميمه کاري از آقاي

محمددهقان است که درهمين جا از ايشان نيز قدرداني مي کنم .

تصاویر  شهدای میمه - منبع وبلاگ شهیدان میمه

 

                                                                   

 

                                                                    

 

                                                                        

 

                                                                   

                                                                    

 

                                                                   

 

                                                                   

                                                                   

                                                                   

       

                                                                  

                                                                   

                                                                     

                                                                   

 

                                                                   

                                                                   

                                                                   

 

                                                                   

                                                                   

 

                                                                   

                                                                    

 

                                                                   

                                                                   

                                                                   

                                                                                            

 

 

 

                

فقط حرف آخرم اينه كه   شهداي عزيز: شرمنده ايم  

+  نوشته شده در  ۱۳۸۶/۰۷/۰۳ساعت   توسط علی وطن خواه   |