ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
 

بوی عیدی
بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی
وسط سفره ی نو
بوی یاس جا نماز سفره ی مادر بزرگ

با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگی مو در می کنم

شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب

با اینا زمستون و سر می کنم
با اینا خستگی مو در می کنم

 

سال ۸۵ نیز با همه توصیفات خود گذشت و امیدوارم سال نو / سالی پربار و شاد برای دوستان عزیز باشد و همچنان در کنار یکدیگر برای تعالی روح و ایمان  و نفس خود تلاش کنیم.

 سال خوبی داشته باشید .

باورهاي عاميانه
رفتارها و گفتارهاي هنگام سال تحويل و روز نوروز، به باور عاميانه، مي تواند اثري خوب يا بد براي تمام روزهاي سال داشته باشد. برخي از اين باورها را در کتابهاي تاريخي نيز مي يابـيم، و بسياري ديگر باورهاي شفاهي است، و در شمار فولکلور جامعـه است که در خانواده ها به ارث رسيده است : 

- کسي که در هنگام سال تحويل و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.  

- موقع سال تحويل از اندوه و غم فرار کنيد، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد. 

- روز نوروز دوا نخوريد بد يمن است

- هر کس در بامداد نوروز، پـيش از آنکه سخن گويد، شکر بچشد و با روغن زيتون تن خود را چرب کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند.

- هر کس بامداد نوروز، پـيش از آنکه سخن گويد، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردي شفا يايد. 

- کساني که مرده اند، سالي يکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر مي گردد. پس بايد خانه را تميز، چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود ) بوي خوش کرد.

- کسي که روز نوروز گريه کند، تا پايان سال اندوه او را رها نمي کند.

- روز نوروز بايد يک نفر " خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نيستـند.

- اگر قصد مسافرت داريد پـيش از سيزده سفر نکنيد. روز چهاردهم سفر کردن خير است.

- روز سيزده کار کردن نحس است

************************

و امابا رفتن به آدرس زیر از گوگل بخواهید لوگوی نوروز را در سایت گوگل قرار دهد.

www.esfahanhost.com/nowrouz

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۲۸ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
فرارسیدن ۲۸صفر  سالروز رحلت نبی اکرم (ص)  و شهادت امام حسن مجتبی (ع)  را به همه مسلمانان و پیروان راه حق و حقیقت تسلیت می گویم .
+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

  ایران

   ای سرزمین من

  چه زیباست

   از تو گفتن و تو را شناختن

 

 نخستین امپراتوری

 مقاومت در برابر بی رحمانه ترین یورش ها

 جاودان ترین  ارتش ها

 افسانه ای ترین جشن ها

 خردمندترین مردان

      و

 زیباترین آرزو ها

   همه وهمه

  در یاد وخاطره ها جاودان شده است

 هر ذره از گذشته ات را کنکاش می کنیم

وهر قطعه اش را در کناردیگری می نهیم

تا چهره پرشکوه تمدنت را کامل کنیم

        و

جهانیان را به نظاره آن فراخوانیم

 

 ای ایران........

 

خشايار اول:(465-486ق.م)
فرزند داريوش و از طرف مادري نوه كوروش كبير.

 در فراسوى مرزهاى ايران كار ناتمام داريوش، فرزندش را مجبور كرد برخلاف ميل باطنى و خواست قلبى اش درگير جنگ با يونان شود. مردمى كه اصلاً به نزاع فكر نمى كردند و فاقد نظم و اتحاد و تصميم گيرى جدى و همه جانبه در برخورد با مردمان غير از خود بودند اما ترس دائمى حاكم بر اجتماع يونانى و مقاصد پنهانى كه در پشت تحريكات افرادى كه دور و بر خشايارشاه بودند وقايعى را به وجود آورد كه ملت از هم گسيخته يونانى را ناخودآگاه كنار هم قرار داد و هيچ گاه از سوى پادشاه و لشكريان ايران اين مسئله جدى تلقى نشد.

خشايارشاه هنوز از غائله مصر و بابل فراغت نيافته بود كه مشاوران او در تالار صد ستون تخت جمشيد گرد هم آمدند و برای دفع تجاوزات مکرر یونانی ها به خاک ایران طرح لشكركشى به آتن را به او پيشنهاد كردند. موضوعى كه پادشاه هيچ گونه تمايل قلبى نسبت به آن نداشت.

 موقعيت نه چندان ايده آل او كه ناشى از انتقال پايتخت و به عهده گرفتن زمام حكومتى بود هرگز به وى اجازه چنين كارى را نمى داد. به علاوه خشايارشاه شخصاً فردى عاقل و خوش قلب بود، اما پافشارى مادرش آتوسا كه اگرچه اكنون مقام ملكه ايران را به عروسش آميستيريس داده بود اما از همان ابتدا كه همسر داريوش شد فردى صاحب نفوذ و باكياست بود. به همراه تحريكات يونانيان مقيم دربار و شخص ماردونيوس پادشاه را وادار كردند كه به اين اقدام ناخواسته تن دهد. هر چند كه اين واقعه لطمه اى به موقعيت ايران نزد و شهرياران بعدى آن را به روش هاى متفاوت تداوم بخشيدند.
اما با اين توضيح وى نمى توانست تجاوز آتنى ها را به سارد مركز ليديه و به آتش كشيدن و غارت آنجا وقتى كه سرگرم مسئله مصر و بابل بود، از ياد ببرد.

افزون بر اين دمارات حاكم لاسه دمون (اسپارت) كه همانند پى زيستراس به ايران پناهنده شده بود و خانواده آليادس كه در تساليا متنفذ و صاحب مقام بودند، به تصور اينكه با تسخير آتن، پلوپونز، تسالى، سالامين، پلاتيا، تبس و لاسه دمون توسط خشايارشاه جملگى آنها صاحب حاكميت خواهند بود يا مقام از دست رفته شان را به چنگ مى آورند، هر كدام جداگانه مشوق جنگ بودند. پيشگويى هاى اونوماكريت يونانى را هم كه گفته بود يكى از شهرياران پارسى دوسوى دهانه هلسپونت را به هم خواهد دوخت نبايد فراموش كنيم. علت مهم تر اين است كه خشايارشاه دو بار در خواب مردى خوش سيما و تنومند را ديد كه به او تلقين مى كند از تصميم خود مبنى بر جنگ با يونان منصرف نشود.

.....................

خشایارشاه بعد از سركوبي شورشيان مصر به بابل لشكر كشيد. او با یونانی ها نیز که به سرزمین های ایرانی تجاوز می کردند حمله کرد و این رسم زمانه بود. حفاظت از نوامیس ایرانی برعهده وی بود .حال درست و غلط موضوع و اینکه چرا دران زمان دیالوگ های دیپلماسی کارساز نبودند مقوله ای دوسویه است. قصد واکاوی بیشتر موضوع راندارم . انچه که برای من درنگارش این مطلب مهم بود پاسداری از هویت ایرانی است و بس . هویتی که هم اکنون آماج حملات دزدان دریایی قرار گرفته است .

به این نکته توجه کنید:

 

 دكتر ويلسن ، نويسنده كتاب تاريخ ايران درباره ارتش هخامنشيان چنين مي نگارد : (( تصوير سربازان و اسبان ايراني ، مانند سربازان و اسبان آشوري بي روح نبوده ، ودر آن از خشونت و وحشيگري اثري نيست . ))

طبق نوشته هاي يوناني مي دانيم كه جوانان ايراني بيش از هر چيز تيراندازي ، سواركاري و حقيقت گويي را مي آموختند ، اين آرمانها در سنگ نبشته آرامگاه داريوش چنين آمده است :در حقيقت مهارت من در اين است كه بدن ام توانا است ، در نبرد هماورد خوبي هستم با هوشمندي در آوردگاه مي نگرم كه در برابر خود دشمني دارم يا يك دوست . هر گاه نا فرمان و ستمگري را ديدم آن گاه نخستين كسي هستم كه با هوش و فرمان و كردار خود عمل مي كنم ، در سواركاري و كشيدن كمان و نيزه افكني ورزيده هستم .

    اما قدرت اصلي پارسي ها بر اصول دين زرتشت استوار بود ، چنانكه داريوش شاه مي فرمايد :( دروغ نگو واز راه راست منحرف مشو ، نه به ناتوان و نه به توانا زور نگو . به خواست اهورامزدا ، من راستي را دوست دارم ، و از دروغ رو مي گردانم ، من بر خشم و هوس خود فرمانروا هستم . )

این چیزی است که خود غربی ها از تمدن ایرانی می گویند  و لی اکنون شاهد نمایش فیلمی از ایران و فرهنگ ایرانی هستیم  با متنی  وارونه ..

درباره فیلم 300

به فیلم اعتراض کنید

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۲۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
نوروز مبارک  نوروز مبارک نوروز مبارک  نوروز مبارک نوروز مبارک  نوروز مبارک 
كوروش بزرگ نوروز را يك آيين رسمي اعلام كرد
نوروز و آيينهاي باشكوه آن، مسيري سه هزار ساله و پرپيچ و خم را پيموده تا به ما رسيده است. «نوروز» كهنسالترين آيين ملي در جهان است كه جاودانه مانده و يکي از عوامل تداوم فرهنگ ايرانيان (آرينهاي جنوبي) است. آيينهاي برگزاري اين جشن بزرگ در عصر حاضر با سه هزار سال پيش تفاوت چشمگير نكرده و به همين دليل عامل وحدت فرهنگي ساكنان ايران زمين به شمار ميرود كه آن را در هر گوشه از جهان كه باشند، يكسان برگزار ميكنند و بزرگ ميدارند و به همين جهت است كه انديشمندان «نوروز» را مظهر پايدار هويت و ناسيوناليسم ايراني خوانده اند كه مورخان در قوه محركه اش ترديد ندارند؛ زيرا كه در طول تاريخ نيروي عظيم و كارآييهاي فراوان آن را درك كردهاند.
 نوروز» روز ملي و جشن همه كساني است كه در فلات ايران ( ايران زمين ) خود يا نياكانشان به دنيا آمدهاند و تاريخ و فرهنگ مشترك دارند، از جمله تاجيكها، افغانها، كردها و ساكنان سرزمينهايي كه در طول قرون و اعصار، امپراتوري ايران را تشكيل داده بودند.
  دو قرن است كه امپراتوري ايران براثر توطئه هاي استعمارگران اروپايي از ميان رفته است، اما فرهنگ مشترك و مدنيت غني قوم ايراني باقي مانده و نوروز همچنان روز ملي همه مردمي است كه از كوههاي پامير و بدخشان تا انتهاي كوههاي كردستان  سوريه و از قفقاز تا رود سند و منطقه خليج فارس سكونت دارند. 
 نوروز، هدفهاي آن و وقايعي كه در طول قرون و اعصار در اين روز روي داده است در خور توجه فراوان است.
 
 
+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۲۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

 توضیح ابتدایی : درصورت عدم نمایش تصاویر/ کلیک راست کنید و گزینه show picture را انتخاب كنيد.

.............................................................................................................................

چند وقت بود می خواستم درباره شهدا، جانبازان و آزادگان  شهرمان میمه و در صورت

امکان شهدای منطقه  بنویسم تاحداقل از این طریق توانسته باشم دین خود را به این

عزیزان ادا کرده باشم. البته منابع اطلاعاتی اینجانب محدود و در حد آگاهی شخصی بود

وعلت این  فقراطلاعاتی را نیز به پای ساکن بودن اینجانب در تهران  بگذارید نه کوتاهی

 و اهمال بنده .

بگذريم ...

دوران  جنگ  را  به خوبی به یاد می آورم  . در همه تشییع جنازه های  شهدا  شرکت

می کردم  .حتی با چند تن از دوستان در تابوت عزیزان دراز می کشیدیم چون می گفتند

ثواب اخروی دارد.  به خاطر دارم در تشییع جنازه پسرعمه ام  شهید محمدرضا زمانی

 

  

 

بسیار گریه کردم. اين کار در مراسم تشييع جنازه  شهيد بعدي طايفه یعنی  پسر

 عمه ام دیگرم رامين شهيدي

 

   

 

تکرار شد.  البته برای اولین بار هم تشییع جنازه و به خاکسپاری  شهید مهدی

اسماعیلی را نیز از نزدیک دیدم .شهیدان عزیزی چون واحد ، اصغر ایراندوست ،

 محمود ایراندوست ،معینیان،رضا خوبان ، ظهرابی . رضا ایراندوست ، محمدرضا

 اسماعيلي ، اکبرابرام ... را به خاطر دوستی آن عزيزان با برادرانم به خوبی

 به یاد دارم. خلاصه در دوران جنگ هميشه بازي تفنگي ما به راه بود. واقعا عجب

دوراني بود. خاطره ای از شهید بيژن ظهرابي

 

 

بيژن هميشه در مسيرش به دبيرستان از روبروي  منزل  ما رد مي شد. البته با

 برادرانم  دوست بود .  يک روز در حال بازی تفنگی بودم  که  ان شهید گرامی 

 نزديک شد و با شنيدن صداي رگبار که از دهان من خارج مي شد خودش را به 

زمين  زد بعد ناگهان پا شد و به من شلیک کرد. و من هاج و واج می بایست نقش

مرده را بازی می کردم چون کیش مات شده بودم . بیژن گفت : کلاه که نداري

تیراندازی هم بلد نيستي چه طوري مي خواهي بجنگي .  بعد از ظهر همان

 روز يک کلاه سربازي  برايم اورد.

به یاد شهید محمدرضازماني : پسرعمه عزيزم که در عمليات ازادسازي خرمشهر  به

 شهادت رسيد. از او خاطره زياد دارم . شهيد زماني از انسانهاي خودساخته‌ و مومنی  بود

كه با فراهم بودن زمينه‌هاي مساعد،  به مظاهر مادي دنيا و لذايذ آن پشت پا زد.

همه دوستش داشتند و هميشه خندان بود  و بشاش. انساني بود هميشه آماده به

خدمت و پرتوان.  محمد رضا خيلي ساده و در اين حال  زيرك بود. در بين فاميل به خوش

 قولي معروف بود البته از نوع خودش .

محمد رضا   در آغاز انقلاب به صف انقلابيون پيوست و با آغاز جنگ به صف رزمندگان .

به ياد دارم يك روز به منزلمان امده بود و پدرم خيلي به وي اصرار كرد به جبهه نرو اما او

 فقط ساكت بود و دراخر كه از اين حرفهاي تكراري حوصله اش به سر امده بود به پدرم

گفت : دين و ناموسمون در خطره و من اينجا بشينم .  درود بر اين رادمردان خدا . درود بر

 اين شهامت وصف نشدني .

الان به اين فكر مي كردم آيا در حال حاضر كسي ظرفيت اينگونه سخن گفتن را دارد يا نه.

 امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و اين نوع زندگي از با

فضيلت‌ترين زندگي‌هاست. يادشان گرامي باد .

 رامین  نیز بعد از جنگ در گروه تفحص بود وتله انفجاری به جاي مانده ازجنگ شهادت

وي را موجب شد. با اوخاطره آنقدر زیاد است که در این صفحه نمی توان حتی به یکی

 از انها اشاره کرد. من تنها یکسال از رامین کوچکتر بودم. 

خاطره اي ديگر هم از دوران جنگ به يادم امد که خالي ازلطف نيست .کلاس دوم

راهنمايي بودم.  بچه هاي کلاس را  به اموزش نظامي و ميدان تير که در کنار کوه کهرو

 بود بردند. هركدام تفنگ کلاشي داشتيم كه هم اندازه خودمون بود اما واقعا تيراندازي

با ان لذت بخش بود. بعد از تيراندازي  شروع به جمع آوري پوکه ها  کرديم .بچه ها

 سعي در مخفي كردن ان در جوراب و پيراهن خود داشتند. من هم سه تا پوکه درجيب

 و بقيه را ( 20 عدد  ديگر را )  در کفش هايم  جاسازي کردم .به هنگام سوار شدن به 

 ميني بوس ، برادري از سپاه شروع به بازرسي کرد. همه لو رفتند . نوبت به من كه

 رسيد ، گفتم اقا من سه تا پوکه براي يادگاري برداشته ام و اين سه تا راهم اگر

 بخواهيد،  برمي گردانم  و بلافاصله  دست کردم به جيب  و هرسه پوکه را به وي دادم .

 طرف هم به اقتضاي درسخوان بودن ما و منظم بودن ما همان سه تاپوکه راهم

 بخشيد و سوار ماشين شدم. تا مدتها به اين زيرکي کودکانه خودم  مي باليدم ....

خلاصه کلام اينکه جنگ تمام شد و ازاده ها نيز امدند. در مراسم   همه انها بودم .

 به همه اینها رفت وامدها به بیمارستان ها برای  عیادت دسته جمعی دانش اموزان

 ازجانبازان و به خصوص ایاب و ذهاب خانواده  خودم به رشت / یزد و اصفهان برای

 دیدار برادرم که در منطقه سومار جانباز ۴۵درصد شده بود را نيز بايد  اضافه کرد.

اسامي شهداي ميمه :

 شهيدان احمدنيکونام ، محمودنيکونام ، مصطفي شبان (شهادت بدست ساواک)، 

هوشنگ شبان ، اصغر ،  محمود ، رضا ، حميد ، عليرضا ايراندوست ، بيکي حسن،

بيکيان ، محمدرضازماني ، خادم ،اصغریان ،رامين شهيدي ، مرتضي جعفري ،

رضا خوبان ، حسين اسماعيلي ، بيژن ظهرابي ، محمدرضامعينيان ، محمدرضا

 اسماعيلي ،  حسن پهلوان ، اکبر مسافري ، متقي(درحين ماموريت)،

 توکل (درحين ماموريت) ، اسد (جانباز شيميايي) ،رمضانی فر ،  ابرام ،

شهيدان هاشمي و هاشميان ، سراجي (دراسارت ) محمودي ، اکبرواحدي ،

محمدرضا ناديان ، اسد، حسن سراجي ، دستبرد، بیگلری،  محمدرضا زاهدي  و ... 

البته گفتنی است هنوزپيکر چند تن از رزمندگان رشید اسلام که از میمه به جبهه رفته

 بودند از جمله جاوید الاثرها بیگلری - زاهدی و..  به وطن و سرزمین مادری خود

 بازنگشته اند که روحشان قرین رحمت الهی باد.

شهدا كه درود و رحمت عالي خداوند برآنان باد، اكثرا از خانواده هاي زحمتكش و به

 عبارتي تكيه گاه پدران و مادران خود بودند. اين شهدا از نسلي غيرتمند و ديندار بودند

 كه دنيا و اميال دنيوي براي انها اصلا ارزشي نداشت و در نهايت به ان پشت كردند. 

من اكثر  شهیدان  میمه را به ياد دارم . البته سن و سال من درحدي نبود كه با آنها

 دوست باشم اما داشتن دو برادر در رده سني انها و بعضا رفاقت برادرانم با اين عزيزان

باعث شد خيلي از شهدا را از نزديك بشناسم.  از طرفي برخي از شهيدان نيز همسايه

 ما بودند و به طور كلي در يك اجتماع كوچك كم پيش مي آيد كه از حال يكديگر خبر نداشته

 باشند.

تصاویر شهدای میمه را نتوانستم در سایت بنیاد شهید پیدا کنم .اصلا زندگی نامه شهدا

 هم در دسترس نبودوتصاويري هم که دارم از وبلاگ شهيدان ميمه کاري از آقاي

محمددهقان است که درهمين جا از ايشان نيز قدرداني مي کنم .

تصاویر  شهدای میمه - منبع وبلاگ شهیدان میمه

 

                                                                   

 

                                                                    

 

                                                                        

 

                                                                   

                                                                    

 

                                                                   

 

                                                                   

                                                                   

                                                                   

       

                                                                  

                                                                   

                                                                     

                                                                   

 

                                                                   

                                                                   

                                                                   

 

                                                                   

                                                                   

 

                                                                   

                                                                    

 

                                                                   

                                                                   

                                                                   

                                                                                            

 

 

 

                

فقط حرف آخرم اينه كه   شهداي عزيز: شرمنده ايم  

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
چند روزی است به خاطر مشکلات آخر سال نتوانسته ام به درستی به وبلاگ برسم .البته اسباب کشی منزل را هم باید به این مشکلات افزود. از آنجا که هفته اول عید را مهمان کار هستم / فکر می کنم  بتوانم بیشتر  به وب برسم.

علی الحال پیشوازی نوروز باستانی را به هیچ وجه فراموش نخواهم کرد.

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۱۶ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
اینهم یک تست تصویری . اگر جواب داد دیگر در دیدن تصاویر مشکلی وجود نخواهد داشت . البته از دوستان تقاضادارم اگر تصاویر راباز دریافت نمی کنند پیام بگذارند.

مسجدجامع

سیدصالحه خاتون

مرحوم زاهدی

تخت سرخ

نقشه ماهواره ای میمه (گوگل ارت)

روستای سه

محرم در میمه

میراث گذشتگان

منبع آب: یادگار درس خوانی خیلی از بچه های میمه

مسجد علی (ع)

مرحوم قیصرخان

کتیبه:جاده میمه -  حسن رباط

 

نقشه هوایی میمه

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

پاسداشت ميرزاحسن صدرالاسلام رضي الله عنه ، بزرگ مرد ميمه (جدم) انگيزه و هدف اصلي من براي نگارش وبلاگ نتیجه صدرالاسلام بود.

مرحوم صدر الاسلام رضي الله عنه (جد من )فرزند ميرزاعبدالوهاب فرزند ملاآقاجان فرزند ملامحمدطاهر از نواده هاي شهيد ثاني لبنان است كه با جهد و تلاش مداوم توانست توفيقاتي را در زمينه هاي علمي و فرهنگي کسب کند و درجه خلوص و ايمان وي نيز زبانزد خاص و عام بود تا حدي که قدما مي گويند نعلين وي (کفش ) در جلوي پايش جفت مي شد.

در اوان پيروزي انقلاب و درست زماني که تب انقلاب همه را گرفته بود ،عده اي ناخواسته در صدد تخريب مزار ميرزا حسن برآمدند اما علما از جمله آیت الله طاهری شديدا مخالفت کردند و حتي دستور به ساخت مقبره اي براي وي نيز دادند، مقبره اي كه كمتر كسي سراغ دارد و كمتركسي حتي از نزديكان وي پنجشنبه عصر به سراغ میرزاحسن و پدرش  مي رود.(داخل بهزیستی )

ختم كلام اينكه واكاوي ابعاد زندگي ميرزا حسن صدرالاسلام به مطالعه و تحقيق بسيار نياز دارد اما در اين رهگذر ، با فقر اطلاعاتي خود دست به قلم بردم و براي نگارش به منابع اطلاعاتي ام كه در حد گفته هاي نزديكان بود، اتكا كردم .

كتب مرجع و دست نوشته هاي آن مرحوم نيز همگي به جرات مي توانم بگويم بعد از مرگ وي به سرقت رفت و آنهايي كه مي دانستند استفاده كردند و نادانان نيز كتب و رساله ها را در پستوي خانه هاي خود به خاك و حشرات سپردند درنتيجه از اين حيث با توجه به اينكه نتيجه وي هستم ، بي نصيب بودم و هستم .

بهرحال بدون داشتن اطلاعات ، خواستم نام ميرزا را زنده كنم نابغه ای که هنوز درباره توانمندی های وی در زمینه دینی‌ ـ نجوم  ـ رياضي ـ علم شيمي و معدن شناسي ‌ صحبت می شود .

البته تاحدودي د راین راه  موفق بوده ام و از اين به بعد نيز چشم در راهم و دوست دارم دراين مسير كساني كه داده هاي اطلاعاتي قوي دارند ( كتاب و ...) كمكم كنند . اين خواهش را از صميم قلب گفتم .

 

+  نوشته شده در  ۱۳۸۵/۱۲/۰۹ساعت   توسط علی وطن خواه   |