ميمه اي ها

غربت عوالم خودش را دارد. از دلتنگي معمولي شروع مي شود تا  هجوم خاطراتي كه سراسر دل را پر مي كند. اكنون به اين درد گرفتاريم. هر ازچندگاهي به خود سرمي زنيم و از موضع عافيت، افكاري رنگارنگ را از خود بر جا مي گذاريم. شروع کردم این نوشتار را در پرشين بلاگ در تابستان سال 83 و ادامه آن در همین جا.
علی وطن خواه
گرامي باد ياد شهیدان احمد و محمودنیکونام، مصطفی و هوشنگ شبان، اصغر، محمود، رضا،حمید، علیرضا ایراندوست، بیکی حسن، بیکیان،محمدرضازمانی،خادم ،اصغریان ،رامین شهیدی، جعفری،خوبان، حسین،مهدی و محمدرضا اسماعیلی، کاشي پز، بیژن ظهرابی، معینیان، پهلوان،مسافری، متقی، توکل، اسد،رمضانزاده، ابرام، شهیدان هاشمی و هاشمیان،سراجی، محمودی ، واحدی ، نادیان، دستبرد، بیگلری و زاهدی
نامش را از قبل شنیده‌ای و می‌دانی چنین کوهی وجود دارد؛ اما از دور وقتی به عقاب کوه نزدیک می‌شوی، باورت نمی‌شود. ممکن است یک کوه اینقدر شبیه به یک عقاب باشد؟

این کوه از زوایای متعدد شبیه به یک عقاب نشسته بر پهنه کویر است. این عقاب سنگی در کنار روستای اسلامیه واقع شده و مانند یک مجسمه بسیار بزرگ خودنمایی می‌کند.

شیرکوه، نیز نام مجموعه کوه‌هایی در استان یزد است که بلندی آن در رفیع‌ترین نقطه به ۴۰۷۵ متر می‌رسد. برف و یخ زمستانی در این کوه آب بخش‌های زیادی از استان یزد را تامین می‌کند. دامنه شیرکوه روستاهای سرسبز، زیبا و ییلاق‌‌های بی‌نظیری را در حاشیه کویر به دست آورده است.

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۲۱ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

چرا مسئولان بانک مرکزی به وعده‌های خود در خصوص حذف چهار صفر از پول ملی عمل نمی‌کنند. من الان دو میلیون تومان به کسی بدهکارم و توانایی پرداخت این مبلغ را ندارم. حالا اگر بانک مرکزی چهار صفر را حذف کند من هم می‌توانم بدهی مردم را بدهم. اگر نمی‌خواستند صفرها را حذف کنند پس چرا یارانه‌ها را هدفمند کردند؟ در ضمن از همدلی دولت و مجلس هم متشکرم.

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۲۰ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

سامه بن لادن سرکرده شبکه القاعده که به همراه سه زن و دوازده فرزندش در مجتمع محل سکونتش در ابوت آباد زندگي مي کرد با نگهداري گاو، خرگوش و مرغ و خروس يک زندگي ساده خانوادگي را دنبال مي کرد و سعي کرده بود خود را با آهنگ آرام تغيير فصول در خارج از اين خانه هماهنگ کند. خبرگزاري فرانسه در گزارشي  نوشت:تصاوير ويدئويي از تلفن همراه يک سرباز پاکستاني که روز سه شنبه گرفته شده است به زندگي روستايي ساده وي اشاره دارد. در اين تصاوير دوازده تخم مرغ در ظرفشويي آشپزخانه، تعدادي ظرف در داخل آن و کابينت چوبي بزرگي که درهاي آن باز و خالي بود نشان داده شد.خانه آخر بن لادن که کماندوهاي سيل SEAL نيروي دريايي آمريکا يکشنبه شب گذشته به آن حمله کردند خانه اي تجملي که در گزارش هاي اوليه آمريکا توصيف شده بود نبود.اين ساختمان سه طبقه که آخرين پناهگاه سرکرده فراري القاعده بود در سال دو هزار و پنج در منطقه اي مربع شکل با ديوارهاي سفيد رنگ و بدون بالکن ساخته شد که بيشتر شبيه يک درمانگاه بود تا يک عمارت.سه تن از همسران بن لادن و دوازده فرزندش افرادي بودند که در اين خانه روستايي با وي زندگي مي کردند.

منابع امنيتي پاکستان اعلام کردند دست کم پنج نفر از آنها در حمله نيروهاي آمريکايي کشته شدند: بن لادن که آمريکايي ها جسدش را باخود بردند، يکي از پسرانش، دو محافظش معروف به "کويتي ها" و يک زن.بازماندگان اين حمله که سه زن و فرزندانشان هستند در بازداشتگاه ارتش پاکستان به سرمي برند.آمال احمد عبدالفتاح جوان ترين همسر بن لادن که زن بيست و نه ساله يمني است در بازجويي به بازرسان گفت بن لادن به مدت پنج سال در اين ويلا زندگي کرد. در گزارش هاي آمريکا آمده است اسناد مصادره شده در اين حمله نشان داد بن لادن در اين مجتمع همچنان به عنوان مغزمتفکر فعال شبکه القاعده فعاليت کرده است.تصاوير ويدئويي روز سه شنبه از داخل خانه بن لادن نمايي از جريان زندگي را در اين ساختمان ارائه مي کند که دو برادر معروف به کويتي ها آن را سازماندهي مي کردند.رسانه هاي پاکستان اعلام کردند اين دو مرد که از اسامي جعلي استفاده مي کردند پاکستاني بودند. پدر آنها از منطقه وزيرستان در شمال غربي پاکستان دوست بن لادن بود.خانه اي که براي بن لادن انتخاب شده بود کف پوشي از موزاييک با ديوارها و پله هاي سيماني سفت داشت. وجود يک مبلمان چوبي بسيار ساده، تشک هاي اسفنجي و يک تلويزيون قديمي از يک زندگي بدون تجملات حکايت دارد.اطاق خواب سرکرده عربستاني اين گروه تروريستي که در طبقه دوم اين ساختمان به همراه خانواده اش در آن زندگي مي کرد بسيار ساده بود.بن لادن در خارج از اين مجتمع، در سايه ديوارهاي بلند اين خانه و درختان صنوبر حياط اين خانه مرغ و خروس نگاه مي داشت و سبزيجات کاشته بود و تقريبا براي نيازهاي غذايي اش به خودکفايي رسيده بود.محمد قاسم که در نزديکي اين ساختمان زندگي مي کند گفت" آنها دو گاو، دو سگ و صد مرغ و خروس داشتند . ما مي توانستيم صداي اين حيوانات را از خانه مان بشنويم."تنها يک مرد هرازگاهي اجازه داشت در اين باغ حضور داشته باشد که وي شامرز محمد نام داشت. وي کشاورزي بود که مسئول غذا دادن به حيوانات و مراقبت از سبزيجات از جمله سيب زميني، گل کلم و ديگر سبزيجات کاشته شده در اين باغ بود.ارتش پاکستان روز سه شنبه اين خانه را محاصره کرد و اکنون اين خانه خالي است.يکي از همسايگان بن لادن گفت سربازان احتمالا حيوانات را بين خودشان تقسيم مي کنند.وي گفت آنها احتمالا گاوهاي بن لادن را به مزرعه تحت مالکيت ارتش در اين منطقه برده اند.منابع اشنا به شبکه هاي جهادي اعلام کردند وضع جسماني بن لادن خوب نبود و وي از درد مزمن کليه رنج مي برد که نيازمند به مراقبت پزشکي بود. اما هيچ يک از همسايگان وي مراجعه منظم پزشکان را از اين خانه مشاهده نکرده اند.همسر جوان بن لادن در پاسخ به سوال بازپرسان پاکستاني درباره اين مسئله گفت همسرش بيست و پنج سال از وي بزرگتر بود اما ضعيف نبود.وي گفت همسرش براي درمان دردش از داروهاي طبيعي نظير هندوانه استفاده مي کرد.

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۱۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
 

                   

                               زهرا که شهید گشت بی جرم و گناه

                               هست از غم او، سینه ی عالم پر آه

                              ناموس خدا کجا و سیلی خوردن

                                  لا حول و لا قوه الا بالله

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۱۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

لئون پانتا، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که در آینده نزدیک فعالیت خود به عنوان وزیر دفاع این کشور را آغاز خواهد کرد، در مصاحبه‌ای اختصاصی با مجله تایم، از جزئیات حمله به پایگاه بن‌لادن در پاکستان پرده برداشت. لئون پانتا در گفت‌وگوی اختصاصی با مجله تایم به صراحت گفته است که سیستم اطلاعاتی پاکستان در جریان این حمله قرار نداشته «چون اطلاع آنها می‌توانستند شکست این عملیات مهم را در پی داشته باشد.»

بلندپایه‌ترین مقام اطلاعاتی در ساختار سیاسی ایالات متحده که فرماندهی عملیات «دستگیری یا مرگ» اسامه بن‌لادن را بر عهده داشت، در نخستین مصاحبه خود پس از مرگ بن‌لادن گفته است: «مقامات آمریکایی به شدت نگران نشت اطلاعات مربوط به عملیات توسط مقامات پاکستانی بودند.»

مدت‌ها پیش از آن‌که لئون پانتا فرمان آغاز حمله را در ساعت ۱:۲۲ بعد از ظهر روز جمعه به وقت پاکستان، به نیروهای ویژه عملیات به فرماندهی ژنرال مک‌ریون صادر کند، مقامات ارشد سیا در حال بررسی احتمالات، ارزیابی اطلاعات و طراحی ساختار حمله بودند و به رغم تاکید آمریکا بر افزایش همکاری‌های اظلاعاتی با دیگر کشورها، ماجرای این حمله حیاتی را اصلا با مقامات پاکستانی در میان نگذاشتند، «چون در این صورت ممکن بود آنها این اطلاعات را در اختیار اهداف این عملیات قرار دهند.»

از «بمباران پناهگاه» تا حمله غافلگیرکننده

بمباران مستقیم پناهگاه با بمب‌افکن‌های B-2 مسلح به موشک‌های کروز، از گزینه‌هایی بود که مقامات آمریکایی در ذهن داشتند، اما به گفته آقای پانتا این گزینه که می‌توانست تخریب بیش از اندازه‌ای داشته باشد، در ساعات پایانی روز پنج‌شنبه هفته گذشته، کنار گذاشته شد و تصمیم گرفتند که متنظر بمانند تا اطلاعات بیشتری به دست آورند.

روز سه‌شنبه گذشته، لئون پانتا گروه ۱۵ نفره‌ای از دست‌یاران خود، از جمله رهبران تیم مبارزه با تروریسم سیا و تحلیلگران دفتر آسیا را گرد هم آورد تا صحت و سقم اطلاعات به دست آمده درباره مخفی‌گاه بن‌لادن در ایبت‌آباد را بررسی کنند. شواهد بسیاری موید حضور بن‌لادن در آن مکان بود و تدابیر امنیتی القاعده در اطراف پناهگاه هم به دقت بررسی شده بود، اما ماهواره‌های آمریکایی نتوانستند تصویری از بن‌لادن یا یکی از اعضای خانواده‌اش ثبت کنند.

آقای پانتا می‌گوید اعضای این تیم ۱۵ نفره روی انجام حمله اتفاق نظر داشتند. برخی از اعضای این تیم همان کسانی بودند که ۳۲ سال پیش در زمان ریاست‌جمهوری جیمی کارتر، قرار بود عملیات نجات گروگان‌های آمریکایی در تهران را اجرا کنند که در صحرای طبس ناکام ماندند. برخی دیگر از آنها از مجریان عملیات پیچیده «سقوط بلک هاوک» بر ضد سومالی در سال ۱۹۹۳ بودند.

لئون پانتا معتقد است که شواهد کافی برای پذیرش ریسک چنین عملیاتی وجود داشت، اما دست‌یاران او بین ۶۰ تا ۸۰ درصد اطمینان داشتند که بن‌لادن در زمان عملیات در آن مکان حضور خواهد داشت، به همین خاطر تصمیم‌گیری نهایی درباره این حمله به عهده رئیس‌جمهور گذاشته شد. باراک اوباما پس از شنیدن نظرات این تیم، دو گزینه پیش روی آنها قرار داد: عملیات از راه دور یا صبر بیشتر برای جمع‌آوری اطلاعات دقیق‌تر.

پرواز هلی‌کوپترها، به فرمان اوباما

آقای پانتا می‌گوید به اعتقاد وی به تعویق انداختن عملیات لزوما نمی‌توانست جمع‌آوری اطلاعات بیشتر و دقیق‌تر را به دنبال داشته باشد. به همین خاطر او در حضور اوباما اعلام کرد که «با توجه به شرایط امنیتی در اطراف پناهگاه، اطلاعاتی که داریم حداکثر اطلاعاتی است که می‌توان به دست آورد و از زمان نبرد تورا بورا در سال ۲۰۰۱، هرگز تا این اندازه مطمئن به حضور بن‌لادن در مکانی خاص نبودیم.»

سرانجام روز جمعه، لئون پانتا دریافت که رئیس‌جمهور توضیحات او را قانع‌کننده دانسته و دستور کتبی آغاز عملیات هلی‌کوپترها را امضا کرده است. پس از دریافت دستور رسمی رئیس‌جمهور، او به ژنرال مک‌ریون فرمان داد که با تیم ویژه‌اش به آن مکان مشخص در ایبت‌آباد برود، در صورت حضور بن‌لادن او را دستگیر کنند و در غیر این صورت به سرعت مکان را ترک کنند.

طبقه هفتم ساختمان سازمان سیا، تبدیل به مرکز فرماندهی عملیات شد و پانتا که نظاره‌گر اقدامات تیم ژنرال مک‌ریون بود، می‌گوید تا پیش از شنیدن تاییدیه مک‌ریون مبنی بر رویت بن‌لادن «اوضاع در این اتاق متشنج و پراضطراب بود و نفس‌ها در سینه‌ها حبس.» بالاخره ژنرال مک‌ریون اسم رمز را بر زبان آورد: «جرونیمو»، یعنی بن‌لادن رویت شد. از آن لحظه تا زمانی که هلی‌کوپترهای عملیات مکان را ترک کردند، ۱۵ دقیقه طول کشید و سپس همهمه اتاق را فرا گرفت. عملیات با موفقیت انجام شده بود.

لئون پانتا که پیش از ترک سازمان سیا یک پیروزی بزرگ را به نام خود ثبت کرده، می‌گوید: «نیروهای ما اطلاعات و مدارک ارزشمندی از پناهگاه بن‌لادن به دست آوردند، از جمله چند کامپیوتر و چندین دستگاه الکترونیک دیگر.» یک منبع آگاه به نقل از یکی از همسران بن‌لادن که از این عملیات جان سالم به در برده، به مجله تایم گفته است که خانواده بن‌لادن از سال ۲۰۰۵ در همین مکان زندگی می‌کردند.

حالا با اطلاعات به دست آمده در نتیجه موفقیت این عملیات، پرسش‌ها و ابهاماتی پدید آمده؛ آیا دولت پاکستان از مکان زندگی بن‌لادن مطلع بوده است؟ یکی از دست‌یاران آقای پانتا می‌گوید «این ابهامات می‌تواند به نفع آمریکا تمام شود. مقامات پاکستانی حالا زیر فشار شدیدی هستند و همین باعث می‌شود که همکاری‌های بیشتری با ما بکنند. ما باید از این اهرم فشار استفاده کنیم تا طالبان را در مناطق دیگر زیر فشار شدیدتری قرار دهیم.»

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۱۴ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

باسلام

سپاسگزار معلمانی هستم که اندیشیدن را به من آموختند نه اندیشه ها را . .

آرزوی معلم‏های زحمتکش رو برآورده کنیم . معلمان عزیزم روزتان مبارک

جادارد روز معلم را صمیمانه تبریک بگم به
خانم ها صفاری، توکل و حیدرپور
آقایان علی طلایی- هوشنگ خان جعفری - حیدریان - واسعی- همایون مقصودی- اسماعیلی - مختاری- سروش خردمند- بهمن طلایی- صانعیان - محمدیان -  مجیدی فر - محمودمقصودی - ابراهیم و اصغر وطن خواه - ایرج زاهدی - فیروزفر- خدایی- کمال - زمانی- رضامعینیان- رضاصادق- حاجی خردمند- میرکی - ولی - باتقوا- باصفا- هاشم پور- سمیع - اسدیان-  خداپناه - جناب شیبانی - برقعیان (اصفهان)- 2تا دبیر دیگر اصفهانی که متاسفانه نام گرامی آنها رافراموش کرده ام !! - صانعیان ، دبیر زیست شناسی (بچه ها فرض کنیم زمانی یه کرم رودس !!...) - ظهرابی و بوستانیان طرح کاد-
- جمشیدیان- برادران پرویز و حسینقلی خان هدایتی - غلامعلی اسماعیلی-مرحوم مرتضی مختاری- رضاایراندوست- جهانگیر بیکی حسن (ابی یه ته)- برومند-
و حسین مختاری و ....(که یه روز به خاطر شرکت نکردن در راهپیمایی 13ابان دردفتر ایشان بازجویی شدیم!!
اولین سوال : باکدام تیم منافقین همکاری می کردید؟؟- به خداهنوز هروقت به یاداین جمله میافتم کلی می خندم و خیلی دوست دارم دوباره زیارتشون کنم)
و دوباره بگم اقای شهرام خان سلطونی (که کلی کلاسش شوخی می کرد)- و خلاصه همه عزیزانی که اگر نام گرامیشان رافراموش کردم به بزرگواری خود ببخشند.
------
همچنین روز معلم را به دوستان دیروز و معلمان امروز آقایان عباس سراجی - محمد ذاکری - مرتضی بحرینی - ابوالفضل دهقان - اکبرهاشمی- حسن متقی - جناب حمیدخان سراجی - ابوالفضل محمدی (ویو)- حسین رحمتی (کامو) و سایردوستان گرامی تبریک عرض می کنم. موفق و موید و پیروز باشید.   

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۱۲ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
  (۰۵ /۰۲ /۸۶) - با اصلاح

چند سالي است با کمک دوستان خوبم درباره ميمه ،فرهنگ بومي ، زباني و خصوصيات زيست محيطي آن مي نويسم .

امروز درحالي كه مطالب آرشيو بلاگ را مي خواندم باخودم فكر مي كردم تاچه حدي در اين راه موفق بوده ام . البته با افراد مختلفي از طیف های مختلف آشنا شدم و اين براي من مهم بود اما به راستی در مسير فرهنگ سازي چقدر تاثير داشتم

البته خودم نمي توانم اين مساله را  ارزيابي كنم . به هرترتيب مانيفيست من چيز ديگري بود و به دنبال شهره خاص و عام شدن نبودم . اما مساله آزار دهنده اينست كه ديروز درفكر تحولات بنيادين بودم و امروز در غبطه ديروز . به عبارتي فكر مي كنم به آنچه خواسته ام نرسيده ام.!! (البته خواسته ی معنوي ) 

اما امروز نهم اردیبهشت ۱۳۹۰

امروز با دیدن مطلب بالا در آرشیو وبلاگم ، باردیگر به این مساله فکر کردم که تاچه حد این وبلاگ به اهداف اولیه خود رسیده است؟

دیدم ، نه ، کارم بی تاثیر هم نبوده و جوانان برومند منطقه باراه اندازی وبلاگ های مختلف بعد از من ، در امر شناساندن روستاها و شهر خود به دیگران درفضای اینترنت از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و این خیلی مهم است .

به امید اتحاد و پیوستگی میمه، وزوان ، ازان، زیادآباد، خسروآباد، ونداده و جوشقان در راستای اعتلای فرهنگ و تاریخ منطقه و پیشرفت مدنی و صنعتی زادگاهمان.

تقدیم به شما

شهدای میمه (۳۳۰بازدید تاکنون)

میمه شهر قدیمیان من (۹۰۱بازدید تاکنون)

ميمه- قريه من    (۱۱۹۰بازدید تاکنون)

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۰۹ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

مجموعه تلويزيوني اوسنه پادشاهي به نويسندگي و كارگرداني امرالله احمدجو در مرحله تدوين است.

نويسنده وكارگردان اين مجموعه با اشاره به آغاز تصوير برداري در ارديبهشت پارسال گفت : تا كنون 85 درصد اين مجموعه تصوير برداري شده كه 50 درصد آن در ملك آباد باغ بهادران و 50 درصد ديگر تا پايان خرداد در ميمه از توابع استان اصفهان تصوير برداري مي شود .

امرالله احمدجو از تدوين همزمان اين مجموعه تلويزيوني خبر داد و گفت : اين مجموعه تلويزيوني در50 قسمت 40 دقيقه اي به سفارش گروه فيلم و سريال شبكه سه سيما توليد مي شود.

وي با اشاره به ساخت اين مجموعه در 13 ماه افزود : اوسنه پادشاهي به تهيه كنندگي رضا جودي داستان يكي از پادشاهان ايران را روايت مي كند كه براي خوشگذراني به سمت اصفهان مي ‌آيد و در حاشيه زاينده رود اردوگاه مي زند و هر شب در آنجا وقايعي رخ مي دهد.

محمود پاك نيت ، محمد فيلي ، فرودس كاوياني ، حسن اكليلي ، انوشيروان ارجمند ، آتش تقي پور ، پرويز بزرگي ، فريدون سوراني ، بهروز مسروري ، مهوش صبركن و رحيم هودي در اوسنه پادشاهي ايفاي نقش مي كنند.

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۰۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 

هيئت وزيران با هدف توسعه صنعت توريسم و ايجاد زيرساخت هاي لازم گردشگري در مناطق مختلف کشور، منطقه سلفچگان -دليجان در استان مرکزي را به عنوان منطقه نمونه گردشگري در اين استان تعيين کرد.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني دولت، هيئت وزيران بنا به پيشنهاد سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري و به استناد ماده(8) قانون تشکيل اين سازمان -مصوب 1382- با تعيين منطقه سلفچگان -دليجان در استان مرکزي به عنوان منطقه نمونه گردشگري موافقت کرد.

بر اين اساس، اين تصميم نامه ناقض و نافي اختيارات سازمان حفاظت محيط زيست در خصوص مناطق چهارگانه تحت مديريت اين سازمان نخواهد بود.

سال ۶۸ می رفتیم تهران .سلفچگان بود و یک کارخونه گچ که ازکیلومترها دورتر دود سفید رنگش پیدابود!!! یک میدان درب و داغون هم داشت !!  این وضعیت تاهمین دوسه سال پیش هم باکمی تغییر، ادامه داشت !

حالاسال۹۰، سلفچگان هم منطقه نمونه گردشگري شد

 

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۰۷ساعت   توسط علی وطن خواه   | 
در زمانهاي گذشته، در سرزميني دوردست پادشاهي زندگي مي کرد که از مال و ثروت کم نداشت، هرچه مي خواست برايش مهيا




بود و هرچه را تصور مي کرد به آني در اختيار مي گرفت. با اين حال پادشاه به دنبال کسي مي گشت که اين همه شادي و نعمت را با او قسمت کند و در اطرافش جز جيره خواران و مزدبگيران، همدل و همصحبتي نمي يافت.
ماه ها گذشت تا اينکه پادشاه روزي خسته از اين همه تنهايي و بيهودگي، عزم سفر کرد تا با لباسي عادي در ميان مردم رفته و به تماشاي زندگي آن ها بنشيند. پادشاه چند ساعتي بيشتر راه نپيموده بود که به مزرعه اي سرسبز رسيد که مترسک ها و انسان ها در آن به آرامي و خوشي کنار هم ايستاده بودند. مردم روستا که به ديدن غريبه در محلشان عادت نداشتند گرد غريبه آمده و احوالش را جويا شدند. پادشاه از اسب پايين آمد و بدون آنکه هويت خودش را آشکار کند شب را ميهمان خانه يکي از اهالي شد.
در آن خانه دختر زيبارويي زندگي مي کرد به نام الماس که از محبت و دلسوزي براي پادشاه چيزي کم نگذاشت. پادشاه دلباخته دختر شد و فرداي آن روز وي را از خانواده اش خواستگاري کرد. خانواده با اين ازدواج موافقت کرده و پادشاه به همراه الماس به قصر خويش بازگشت. روزگار در خوشي و سرور مي گذشت و پادشاه آنچه را داشت با همسرش قسمت مي کرد و جز شادي و خوشي رنگي را در شبانه روز نمي ديد.
يکروز هنگاميکه الماس از پله هاي قصر پايين مي آمد، از آنجا که عادت به پوشيدن کفشهاي اعياني نداشت، پايش لغزيد و از بالاي پله ها نقش بر زمين شد. بدنش روي پله ها غلتيد و غلتيد و خونين و بي جان به انتهاي پله ها رسيد.
روزهاي پادشاه دوباره پر از اندوه و افسردگي شد و کسي را ياراي همصحبتي با او نبود. شب ها مي گريست و روز ها را با ياد الماس آه و ناله سر مي داد. يک روز با خود عزم کرد کاري کند تا خاطره الماس براي هميشه براي همگان جاودان باقي بماند. دستور داد در جايي که الماس جان خود را از دست داد، کارگران مقبره اي براي او بسازند و معماري ساختمان را هم متناسب با عشق شاه به الماس تغيير دهند. کارگران مشغول به کار شدند، مهندسان و معماران بزرگ از آنسوي مرز ها به قصر پادشاه آمدند و بر ترين ايده ها و اوج هنرشان را به رخ کشيدند. شکل تالار تغيير پيدا کرد، ديواره ها بلند و مرتفع شدند، قصر شکوهي ديگر به خود گرفت. آجر ها روي هم بالا و بالا تر رفتند؛ به طوريکه مسافراني که از صدها فرسخ دور تر از شهر عبور مي کردند، مبهوت عظمت ساختمان مي شدند. ساختمان که به پايان رسيد، شاه نگاهي به عظمت بناي قصر انداخت، اما باز دلش آرام نگرفت. احساس کرد اين همه نمي تواند نشان دهنده عشق والاي او باشد. پس بار ديگر دستور داد تا قصر حتي از آن نيز بزرگ تر و باشکوه تر گردد و در ضمن، با ياد عشقش به الماس، الماسي بلورين و بسيار بزرگ را در بالاي سقف و چون گنبدي افراشته نصب کنند. الماسي که هر بيننده اي را مبهوت سازد و لايق عشق پادشاه باشد.
سالهاي متمادي گذشت و بنا باشکوه و با شکوهتر شد. فواره هاي بزرگ، پرده هاي رنگين، طويل ترين فرشهاي جهان و در نهايت الماسي به غايت بزرگ و ارزشمند که هر موجود زنده اي از ديدنش سر ذوق مي آمد. بنا به پايان رسيد، همه لب به ستايش آن بر آوردند، همه چيز در تمام شوکت و جلال قرار داشت. بزرگان کشورهاي مختلف به سرزمين الماس آمدند و همه لب به تحسين گشودند. با اين همه، چيزي در اين عمارت ديده مي شد که با زيبايي آن تناسبي نداشت. چيزي که همه به اتفاق مي گفتند چندان با عظمت آن بناي شگرف همخوان نيست. و آن قبري بود محقر که درست در نقطه مرکزي قصر قرار داشت و حسابي توي ذوق مي زد. تمامي کساني که به بازديد از آن عمارت آمدند، معماران بزرگ و مردان نامي، همگي ضمن تأييد شکوه قصر، حضور اين قبر را زائد و اضافه عنوان مي کردند.
پادشاه مدتي مقاومت کرد و سعي کرد با تغييراتي، از مقبره بنايي زيبا و قابل اعتنا بسازد؛ اما با اين دگرگوني ها کاري از پيش نمي برد. تنها يک راه باقي بود... پادشاه پس از تامل بسيار، دستور داد تا آن قبر محقر را تخريب کرده و از منظره کاخ حذف کنند. مقبره نابود شد و سنگ هايش به گوشه اي منتقل شدند؛ حالا ديگر قصر الماس کامل بود و کوچک ترين کمبودي نداشت... اما نه؛ پادشاه هنوز راضي نبود... هنوز هم جاي خالي يک حس، ذهن و قلبش را حتي بيش از پيش آزار مي داد.
(بر مبناي افسانه اي قديمي)

منبع

+  نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۲/۰۵ساعت   توسط علی وطن خواه   |